eitaa logo
آموزه های دینی شامل احکام-اخلاق_اذکارومعارف دین N_Ashrafi
447 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
64 فایل
بیان تفسیر آیه به آیه قرآن -احکام -سخنرانی های کوتاه -بیان احادیث وادعیه ومطالب ارزشمنددیگر @a_s_h_2 کپی مطالب مجاز @n20011
مشاهده در ایتا
دانلود
# حکایت حاج میرزا خلیل تهرانی در برزخ👌👌👌 حاج میرزا خلیل مى‌گوید از دیدن وضع آن زن زانوهایم از کار افتاد و به دیوار کوچه تکیه دادم، و به فکر فرو رفتم که چگونه جان این زن و بچه‌هایش را از خطر تلف شدن برهانم، چون چاره ندیدم فوراً به مدرسه بازگشتم و چند جلد کتاب نفیسى که داشتم به کتاب فروشى بردم و به هر قیمت که او خواست به او فروختم، با پول آن چند مَن ذغال تهیه کردم و به مسافرخانه‌اى که نزدیک مدرسه بود بردم و اطاقى با رختخواب و کرسى گرم در آن مکان تهیه کرده آن زن و بچه‌هایش را به آنجا منتقل کردم، سپس قدرى غذاى گرم با همان پول خریدارى نموده براى آن بندگان خدا بردم و اعلام نمودم تا فردا عصر این اطاق در اختیار شماست، جائى نروید تا باز من به سراغ شما بیایم . آنگاه به حجره بازگشتم و مقدارى از ذغال را که آورده بودم براى کرسى خود روشن کردم، در این حال دیدم دو نفر با چراغ دستى وارد مدرسه شدند و به نزد من آمده گفتند مریضى داریم که به دل درد سخت مبتلاست، معالجه به او فائده نداده، اکنون از حیاتش ناامید شده به ما گفته یکى از طلاّب را بالاى سرش ببریم شاید از برکت قدم و دعاى او شفا بگیرد، ما به مدرسه آمدیم دیدیم تمام حجرات چراغش خاموش است مگر حجره‌ى شما، تقاضا داریم زودتر به بالین آن مریض بیائید و در حق او دعا کنید، من به اتّفاق آن دو نفر به بالین مریض رفتم و حالش را بسیار سخت دیدم! این حدیث شریف به نظرم آمد که حضرت مجتبى علیه السلام در طفولیّت دچار ناراحتى سختى شد، حضرت زهرا علیهاالسلام او را به نزد پدر برد و از آنجناب چاره خواست، حضرت فرمود قدح آبى بیاورید، چون آوردند چهل مرتبه سوره حمد بر آن خواندند و آب آن را به فرزند دلبندش پاشیدند بلافاصله تب قطع شد، و آثار بهبودى در وى ظاهر گشت، من هم قدح آبى طلبیدم و همان برنامه را اجرا کردم و به اطاقک خود در مدرسه بازگشتم! طولى نکشید که باز دیدم آن دو نفر به مدرسه آمدند و وجه قابلى به من دادند و گفتند: از برکت دعاى شما مریض ما شفا یافت و این وجه را او براى شما فرستاده، من از آن روز در فکر تحصیل علم طب افتادم، و پس از گذراندن دوره‌اى از علوم طب، مطبى در شهر قم باز کردم و از آن راه ثروت قابل ملاحظه‌اى نصیبم شد، تا این که براى زیارت عتبات به عراق رفتم، جاذبه و معنویّت حضرت مولا مرا وادار به اقامت در نجف کرد. در آنجا هم به تحصیل علوم دینیه مشغول شدم و هم با بازکردن مطبّى منظم به مداواى بیماران پرداختم . پس از مدّتى خواب دید وارد وادى السلام شده و آنجا همانند بهشت عنبر سرشت، همراه با قصرهاى عالى است، چشمش به قصرى زیبا افتاد، پرسید این قصر از کیست؟ گفتند از حاج میرزا خلیل، نزدیک قصر آمد جوانى را با صورتى بسیار زیبا مشاهده کرد، از او سراغ حاجى را گرفت، آن جوان خوش سیما گفت: حق دارى مرا نشناسى من حاج میرزا خلیلم که بر اثر دعاى تو و کارهاى خیرم به این مقام رسیدم و به تو اعلام مى‌کنم که حقّاً خدمت مرا تلاقى کردى!! روزى زنى علویه به مطب آمد و از کسالت خود سخن گفت، من پس از معاینه وى اعلام کردم علاج بیمارى تو از اختیار من خارج است، به ناگاه به این حقیقت متوجه شدم که دانش طب من و ثروت دنیائى و مادّى‌ام نتیجه رهانیدن یک زن و فرزندان سرمازده‌اش در قم بود، چرا این زن علویه را ناامید کنم، با تکیه بر فضل حق او را معالجه مى‌کنم، دنبالش دویدم و وى را به مطب بازگردانده به او گفتم گرچه علاج بیمارى شما براى من خیلى سخت است، ولى امیدوارم بتوانم شما را معالجه کنم گرچه مخارج علاج شما از طرف خودم پرداخت شود، پس از مدتى با خریدن داروهاى گران قیمت از پول خودم او را معالجه کردم چون از بیمارى سختش به بهبودى رسید به من گفت: من از جبران خدمات تو عاجزم اکنون به حرم جدّم على علیه‌السلام مشرف مى‌شوم و از وى تقاضاى عوض دنیا و آخرت براى شما مى‌کنم . حاج میرزا خلیل مى‌فرماید خود من هرگاه به مرض سخت و درد صعب العلاجى دچار مى‌شدم دنبال آن علویه مى‌فرستادم و پیغام مى‌دادم امروز وقت تلافى است، او به حرم مى‌رفت و در حق من دعا مى‌کرد و من به شفا مى‌رسیدم . پس از فوت حاج میرزا خلیل، آن زن علویه بر سر مزارش مى‌آمد و پس از دعا و طلب مغفرت عرضه مى‌داشت خدایا مقام حاجى را به من بنمایان! پس از مدّتى خواب دید وارد وادى السلام شده و آنجا همانند بهشت عنبر سرشت، همراه با قصرهاى عالى است، چشمش به قصرى زیبا افتاد، پرسید این قصر از کیست؟ گفتند از حاج میرزا خلیل، نزدیک قصر آمد جوانى را با صورتى بسیار زیبا مشاهده کرد، از او سراغ حاجى را گرفت، آن جوان خوش سیما گفت: حق دارى مرا نشناسى من حاج میرزا خلیلم که بر اثر دعاى تو و کارهاى خیرم به این مقام رسیدم و به تو اعلام مى‌کنم که حقّاً خدمت مرا تلاقى کردى!! منبع: عرفان اسلامی (شرح جامع مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)جلد ۱۲
💠 💠 💠تغییر نیت در بعضی موارد واجب و در بعضی موارد جایز و در بعضی دیگر حرام است. ✅تغییر نیت در دو مورد زیر واجب است: 1️⃣از نماز عصر به ظهر ، در صورتی که بین نماز متوجه شویم نماز ظهر را نخوانده ایم یا باطل بوده است. 2️⃣از نماز عشاء به مغرب ، در صورتی که پیش از رکوع رکعت چهارم متوجه شویم نماز مغرب را نخوانده ایم یا باطل بوده است . اما اگر وارد رکوع رکعت چهارم شویم نماز عشاء صحیح است و پس از آن نماز مغرب را می خوانیم. ✅تغییر نیت در موارد زیر جایز است: 1️⃣از قضای عصر به قضار ظهر 2️⃣از قضای عشاء به قضای مغرب 3️⃣از ادا به قضا 4️⃣از جماعت به فرادا ✅تغییر نیت در موارد زیر جایز نیست: 1️⃣از نماز ظهر به عصر 2️⃣از نماز مغرب به عشاء 3️⃣از قضا به ادا 4️⃣ از فرادا به جماعت 5️⃣از مستحب به واجب 6️⃣از مستحب به مستحب دیگر 7️⃣از واجب به مستحب ، ✅مگر در دو مورد ⭕️در نماز ظهر جمعه است براى كسى كه قرائت سوره جمعه را فراموش كرده و بجاى آن سوره‌اى ديگر خوانده و به نصف آن سوره رسيده و يا از نصف هم تجاوز كرده باشد كه در اين صورت مى‌تواند نيّت خود ر به نافله برگرداند. ⭕️هرگاه مشغول نماز واجب است و جماعت برپا شود، چنانچه وارد رکوع رکعت سوم نشده و مى ترسداگر نماز را تمام کند به جماعت نرسد مستحبّ است نیّت خود را به نماز مستحبّى برگرداند و آن را دو رکعتى تمام کرده، خود را به جماعت برساند.
در آستانه شب وروز جمعه شب زیارتی امام حسین علیه السلام قرار داریم دلت را راهی کربلا حرم با صفای امام حسین علیه السلام کن وبا خلوص نیت بگو السلام علیک یا ابا عبدالله الحسين عليه السلام
ذکر روز جمعه ۱۰۰ مرتبه اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
لطفا كامل بخونين اگه دلت شكست التماس دعا 🌷❤🌷❤🌷❤🌷 خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/ بی نهایت خسته و افسرده ام/ تا میان گور رفتم دل گرفت/ قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/ روی من خروارها از خاک بود/ وای، قبر من چه وحشتناک بود! بالش زیر سرم از سنگ بود/ غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/ هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/ سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/ خسته بودم هیچ کس یارم نشد/ زان میان یک تن خریدارم نشد/ نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/ ترس بود و وحشت و دلواپسی/ ناله می کردم ولیکن بی جواب/ تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/ آمدند از راه نزدم دو ملک/ تیره شد در پیش چشمانم فلک/ یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟ دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟ گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/ لرزه بر اندام من افتاده بود/ هر چه کردم سعی تا گویم جواب/ سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/ از سکوتم آن دو گشته خشمگین/ رفت بالا گرزهای آتشین/ قبر من پر گشته بود از نار و دود/ بار دیگر با غضب پرسش نمود: ای گنه کار سیه دل، بسته پر/ نام اربابان خود یک یک ببر/ گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/ گوش گویا نامشان نشنیده بود/ نامهای خوبشان از یاد رفت/ وای، سعی و زحمتم بر باد رفت/ چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/ بار دیگر بر سرم فریاد کرد: در میان عمر خود کن جستجو/ کارهای نیک و زشتت را بگو/ هر چه می کردم به اعمالم نگاه/ کوله بارم بود مملو از گناه/ کارهای زشت من بسیار بود/ بر زبان آوردنش دشوار بود/ چاره ای جز لب فرو بستن نبود/ گرز آتش بر سرم آمد فرود/ عمق جانم از حرارت آب شد/ روحم از فرط الم بی تاب شد/ چون ملائک نا امید از من شدند/ حرف آخر را چنین با من زدند: عمر خود را ای جوان کردی تباه/ نامه اعمال تو باشد سیاه/ ما که ماموران حق داوریم/ پس تو را سوی جهنم می بریم/ دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/ دست و پایم بسته در زنجیر بود/ نا امید از هرکجا و دل فکار/ می کشیدندم به خِفّت سوی نار/ ناگهان الطاف حق آغاز شد/ از جنان درهای رحمت باز شد/ مردی آمد از تبار آسمان/ دیگران چون نجم و او چون کهکشان/ صورتش خورشید بود و غرق نور/ جام چشمانش پر از خمر طهور/ چشمهایش زندگانی می سرود/ درد را از قلب انسان می زدود/ بر سر خود شال سبزی بسته بود/ بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/ کِی به زیبائی او گل می رسید/ پیش او یوسف خجالت می کشید/ دو ملک سر را به زیر انداختند/ بال خود را فرش راهش ساختند/ غرق حیرت داشتند این زمزمه/ آمده اینجا حسین فاطمه؟! صاحب روز قیامت آمده/ گوئیا بهر شفاعت آمده/ سوی من آمد مرا شرمنده کرد/ مهربانانه به رویم خنده کرد/ گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/ من کجا و دیدن روی حسین (ع)/ گفت: آزادش کنید این بنده را/ خانه آبادش کنید این بنده را/ اینکه این جا این چنین تنها شده/ کام او با تربت من وا شده/ مادرش او را به عشقم زاده است/ گریه کرده بعد شیرش داده است/ خویش را در سوز عشقم آب کرد/ عکس من را بر دل خود قاب کرد/ بارها بر من محبت کرده است/ سینه اش را وقف هیئت کرده است/ سینه چاک آل زهرا بوده است/ چای ریز مجلس ما بوده است/ اسم من راز و نیازش بوده است/ تربتم مهر نمازش بوده است/ پرچم من را به دوشش می کشید/ پا برهنه در عزایم می دوید/ بهر عباسم به تن کرده کفن/ روز تاسوعا شده سقای من/ اقتدا بر خواهرم زینب نمود/ گاه میشد صورتش بهرم کبود/ تا به دنیا بود از من دم زده/ او غذای روضه ام را هم زده/ قلب او از حب ما لبریز بود/ پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/ با ادب در مجلس ما می نشست/ قلب او با روضه ی من می شکست/ حرمت ما را به دنیا پاس داشت/ ارتباطی تنگ با عباس داشت/ اشک او با نام من می شد روان/ گریه در روضه نمی دادش امان/ بارها لعن امیه کرده است/ خویش را نذر رقیه کرده است/ گریه کرده چون برای اکبرم/ با خود او را نزد زهرا (س) می برم/ هرچه باشد او برایم بنده است/ او بسوزد، صاحبش شرمنده است/ در مرامم نیست او تنها شود/ باعث خوشحالی اعدا شود/ گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/ قلب او بوی محبت میدهد/ سختی جان کندن و هول جواب/ بس بود بهرش به عنوان عقاب/ در قیامت عطر و بویش می دهم/ پیش مردم آبرویش می دهم/ آری آری، هرکه پا بست من است/ نامه ی اعمال او دست من است/ فقط به عشق آقا امام حسین وهرچی درتوان داری پخش کن یا علی مدد.
🔆 روز ۲۴ ذی الحجه 💠 روز مباهله- نزول آیه تطهیر- نزول آیه ولایت ⬅️ روزی اسٺ ڪہ رسول خدا صَلَّی اللَّهِ عَلِیهِ وَاله با نصارای نجران مُباهلہ ڪرد. ✨پیش از آنڪہ خواسٺ مُباهلہ ڪند عبا بر دوش مبارڪ گرفٺ و حضرٺ علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را داخل در زیر عبا نمود و گفت پروردگارا هر پیغمبری را اهل بیتی بوده است که مخصوص ترین خلق بوده اند به او، خداوندا اینها اهل بیت منند پس ایشان را کاملا پاک گردان و از آنها هر گونه شک و گناه را برطرف کن. 💫 پس جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر در شأن ایشان آورد: “إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیرًا” سوره احزاب، آیه۳۳ (خدا می خواهد پلیدی را از شما دورکند و شما را چنان که باید پاک دارد.) 🔸پس حضرٺ رسول صَلَّی اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله آن چهار بزرگوار را بیرون برد از برای مباهلہ چون نگاه نصاری بر ایشان افتاد و حقّیّت آن حضرٺ و آثار نزول عذاب مشاهده ڪردند جرأت مُباهله ننمودند و استدعای مصالحه و قبول جزیه نمودند . ⬅️ همچنین در این روز نیز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در حال رڪوع انگشتری خود را بہ سائل داد و آیہ ولایت"اِنَّما وَلِیُّكُمُ اللّه" در شأن ایشان نازل شد. ✅ اعمال این روز: اوّل: غسل دوّم: روزه سوّم: دو رڪعت نماز و آن مثل روز عید غدیر اسٺ (دو رڪعٺ اسٺ؛ در هر رڪعٺ، یڪ مرتبہ حمد و ده مرتبہ توحید، ده مرتبہ آیةالڪرسے و ده مرتبہ سوره قدر خوانده مےشود و بهتر اسٺ پیش از اذان ظهر خوانده شود.) و نیز روایٺ شده اسٺ بعد از نماز هفتاد مرتبہ استغفار ڪند. چهارم: خواندن دعاے مباهلہ ڪہ شبیہ بہ دعاے سحرهای ماه رمضان اسٺ: اللهم انی اسئلك من بهائك بابهاء ......... پنجم: شایسته است در این روز صدقه بر فقراء به جهٺ تَأسّی به مولای متقیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام و زیارت ڪردن آن حضرت و بهتر اسٺ زیارت جامعه خوانده شود. 📗متن و شرح کامل دعاها و اعمال در مفاتیح الجنان
🍒🍒🍒 شيخ بهائى مى گويد : از مردى مورد اطمينان شنيدم ، گنهكارى از دنيا رفت ; همسرش براى انجام مراسم تغسيل و تكفين و تدفين از مردم درخواست كمك كرد ، ولى شدت نفرت مردم نسبت به آن گنهكار به اندازه اى بود كه كسى براى انجام مراسم حاضر نشد ، به ناچار كسى را اجير كرد كه جنازه را به مصلاى شهر ببرد ، شايد اهل ايمان به انجام مراسم اقدام كنند ، ولى يك نفر براى حضور در مراسم حاضر نشد !   پس جنازه را به وسيله اجير به صحرا برد تا آن را بى غسل و كفن و نماز دفن كند .نزديك آن صحرا كوهى بود كه در آن كوه زاهدى مى زيست كه همه عمر به عبادت گذرانده بود و ميان مردمى كه در آن نزديكى مى زيستند مشهور به زهد و تقوا بود . همين كه جنازه را ديد از صومعه خود به سوى جنازه رفت تا در مراسم او شركت كند ، اهل آن اطراف وقتى اين مطلب را شنيدند به سرعت خود را به آنجا رساندند تا همراه عابد در مراسم مربوط به ميت حاضر شوند .مردم سبب شركت كردن عابد را در مراسم آن گنهكار از شخص عابد پرسيدند ، گفت : در عالم رؤيا به من گفتند فردا از محل عبادت خود به فلان موضع از صحرا برو ، در آنجا جنازه اى است كه جز يك زن كسى همراه او نيست ، پس بر او نماز گذار كه او مورد آمرزش و عفو قرار گرفته است .مردم از اين واقعه تعجب كردند و در دريايى از حيرت فرو رفتند . عابد همسر ميّت را خواست و از احوالات ميت پرسيد ، همسر ميت گفت : بيشتر روزها دچار يكى از گناهان بود .   عابد گفت : آيا عمل خيرى از او سراغ دارى ؟ گفت : آرى سه عمل خير از او مى ديدم : 1 ـ هر روز پس از ارتكاب گناه ، جامه هايش را عوض مى كرد و وضو مى گرفت و خاشعانه به نماز مى ايستاد . 2 ـ هيچ گاه خانه اش از يتيم خالى نبود و بيش از مقدارى كه به فرزندان خود احسان مى كرد به يتيم احسان مى نمود . 3 ـ هر ساعت از شب بيدار مى شد مى گريست و مى گفت : پروردگارا ! كدام زاويه از زواياى دوزخ را با اين گنهكار پُر خواهى كرد ؟!   بر گرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز، نوشته استاد حسین انصاریان. eitaa.com/n20011
11(1)(1).mp3
7.22M
🔷 آشنایی با باب الائمه در عالم برزخ و حاجت روایی eitaa.com/n20011
🍒🍒🍒 👌سفال ماندنی، بهتر از کلامی نماندنی نقل شده نادرشاه افشار، به سید هاشم خار کن (که از علمای بزرگ نجف بود) گفت:من تعجب می کنم که چرا این همه ثروت و شوکت و شهرت و لذت را واگذاشته و به عبادت و نیایش و خارکنی و ریاضت پرداخته ای؟ به راستی چرا از لذت روی برگرفته ای و به ریاضت روی آورده ای سید هاشم خار کن گفت:من هم تعجب می کنم که چگونه و چرا تو از آن همه لذت های عالی و ماندگار اخروی بریده و با لذت های فانی دنیوی مانع لذت های عالی اخروي می شوى. به راستی اگر دنیا طلای فانی باشد که نیست و اگر آخرت سفال باقی باشد (بلکه طلای باقی است) بهتر نیست سفال باقی را به طلای فانی ترجیح دهی؟ در حالیکه آخرت طلای باقی و دنیا سفال فانی است. 🍒🍒🍒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔵چه کسی جان حضرت عزرائیل را میگیرد؟ ✅طبق روایت معتبری که از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده است به هنگام فرارسیدن روز قیامت خداوند به اسرافیل دستور می‌دهد که در صور بدمد، 🍃وقتی اسرافیل دستور الهی را اجرا نموده و در صور می‌دمد ناگهان صدای هولناکی از آن به سوی زمین برمی خیزد، ⛔️ آن صدا به اندازه‌ای ترسناک است که تمام موجوداتی که روی زمین هستند از جن و انس گرفته تا شیاطین خبیث، همه و همه در اثر آن غش کرده و میمیرند. سپس عالم را سکوتی هولناک فرا میگیرد.. 💠در ادامه همین روایت امام چهارم می‌فرماید: 🌸سپس خداوند به عزرائیل می‌فرماید: ای عزرائیل چه کسانی باقی مانده‌اند؟ 🌴فرشته‌ی مرگ می‌گوید: «أنت الحی الذی لا یموت» شما که هیچ گاه نمی‌میری و جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و من. 🌼خداوند به عزرائیل دستور می‌دهد که روح آن سه فرشته‌ی مقرّب درگاهش را قبض کند. سپس خداوند به او می‌گوید: چه کسی زنده مانده است؟ عزرائیل جواب می‌دهد: بنده‌ی ضعیف و مسکین تو عزرائیل 🌺 در این هنگام از طرف خدا خطاب می‌رسد: بمیر ای ملک الموت. 🍀 عزرائیل صیحه ای می‌زند که اگر این صیحه را مردم پیش از مرگ خود می‌شنیدند در اثر آن می‌مردند. 💥 وقتی تلخی مرگ در کامش پدیدار می‌شود، می‌گوید: اگر می‌دانستم جان کندن این مقدار سخت و تلخ است، همانا در این باره با مؤمنین مدارا می‌کردم. ♦️ در این هنگام خداوند خطاب می‌کند: ♻️ ای دنیا کجایند پادشاهان و فرزندانشان؟ کجایند ستمگران و فرزندانشان؟ کجایند ثروت اندوزانی که حقوق واجب خود را ادا نکردند؟ 🌷 امروز پادشاهی عالم از آن کیست؟ هیچ کس پاسخ نمی‌گوید. آنگاه خداوند خود می‌فرماید: (لله الواحد القهار) پادشاهی از آن خداوند یگانه و قهار است.💥 🌱🥀🌱🥀🌱🌹🌹🌱🥀🌱🥀🌱 📙ارشاد القلوب إلی الصواب، نوشته دیلمی، ج1، ص54 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ eitaa.com/n20011
🔸 🌷 امام على عليه‌السلام: 🔴 منِ اطَّرَحَ الحِقدَ استَراحَ قَلبُهُ ولُبُّهُ؛ 🔵 آن‌كه كينه را كنار بگذارد، قلب و ذهنش آرامش مى يابد. 📚 غرر الحكم، ح۸۵۸۴ eitaa.com/n20011
✨﷽✨ ✅شکر خدا را که در پناه حسینم ✍سید بحرالعلوم به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد. در مسیر، شدیداً در فکر بود. شخص عربی (امام زمان) سوار بر اسب به او رسید و پرسید: سید، درباره چه به فکر فرو رفته ای؟ سید گفت اینکه چطور میشود خدا این همه ثواب به زائرین و گریه کنندگان سیدالشهدا میدهد؟ مثلا در هر قدمی ثواب یک حج و یک عمره و برای قطره ای اشک، گناهان صغیره و کبیره شان آمرزیده میشود؟ آن سوار عرب (ضمن بیان داستانی بسیار زیبا و بامفهوم) گفت: جناب بحرالعلوم، امام حسین هرچه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیکر داشت همه را در راه خدا داد. پس اگر خدا به زائرین و گریه کنندگان آنحضرت این همه اجر و ثواب بدهد، نباید تعجب کرد، چون خدا که خدایی اش را نمیتواند به سیدالشهدا بدهد، پس هر کاری که میتواند برایش انجام میدهد. یعنی صرف نظر از مقامات عالی خود امام حسین، به زوار و گریه کنندگان ایشان هم درجاتی عنایت میکند و در عین حال این ها را جزای کامل برای فداکاری ایشان نمیداند. 🔺 وقتی شخص عرب این مطالب را گفت، از نظر سید بحرالعلوم غائب شد. 📚 برکات حضرت ولیعصر، ص۲۱۸ ┈┈•┈┈ eitaa.com/n20011
‍ ‍ 🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃🌸 🍃🌸 🌸 ❣ 🔺شام نخوردن باعث پیری زود رس میشود 🔺در شب چیزی و لو اینکه قطعه نان کوچکی باشد تناول کنید 🔺کسیکه دو شب پشت سر هم غذا نخورد نیرویی از او به هدر میرود که تا چهل روز برنمیگردد ⚜پیامبر اکرم(ص): 👈غذای شب را ترک مکن ولو آنکه تکه نان خشکی باشد 👈من میترسم که اگر امت من غذای شب را ترک کنند ، زود پیر شوند 🔺غذای شب، نیروی پیر و جوان است 🔺هرکس که غذای شب را ترک کند ، نیرویی از او میرود که بر نمیگردد 🔺غذای شب سودمندتر از غذای روز است ⚛ چرا خوردن شام سودمندتر از خوردن نهار است ⁉️ ✍زیرا در شب حرارت به داخل بدن میرود و هضم قوی تر میشود بر خلاف روز که سردی به داخل و حرارت به سطح بدن می رود و غذا درست هضم نمیشود ✍اگر در هنگام شب در معده چیزی نباشد،حرارت بدن به جای آنکه به آن بپردازد ، به رطوبت اصل بدن متوجه میشود و آن را خشک میکند؛ به همین دلیل است که معده ی خالی باعث کم خوابی میشود eitaa.com/n20011
🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒 با بركت  حضرت حاج آقاسيد وليّ الله طبسي رضوان الله تعالي عليه  فرمودند: در اواخر دولت عثماني كربلا غرق در بلا و ابتلا و گرفتاري بود و اهالي آن با حكومت (در واقعه حمزه بيك كه معروف بود) در مجادله بودند. من با چند سر عائله در نهايت فقر و سختي بسر مي برديم . ضمناً هر هفته عصرهاي جمعه روضه مان ترك نمي شد و هر چه كه مي توانستم و اقتضاي حال بود و لو خرما به مجلس مي آوردم . يك هفته اي قدري خرماي زاهدي براي مجلس ذخيره كرده بودم ، از قضاء چند نفر از اعراب توابع كربلا كه از ترس جنگ به  آقا حضرت عباس (ع) پناهنده شده بودند، مهماني به منزل ما آمدند. (چون خانه ما در جوار آن حضرت بود). در خانه چيزي نبود مجبور شدم با خرماهاي زاهدي از آنها پذيرائي كنم .    🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒 چند روز از اين ماجرا گذشت ، صبح جمعه شد، رفتم توي فكر روضه و تهيه وسائل آن ، به خانه يكي از رفقاء رفتم كه دو قران از او قرض بگيرم ، ولي متاسفانه نداشت ، وقت برگشتن وارد صحن حضرت سيدالشهداء (ع) شدم ، با خودم گفتم : غنيمت است تاينجا كه آمديم يك زيارتي هم بكنم . بعد از اينكه از حرم بيرون آمدم ، با ازدحام مردم كه از طرف خيمه گاه به طرف صحن بود. مواجه شدم ، چون منزل آسيدعلي مسئله گو از توپ صدمه ديده بود، متزلزل شده . و از صداي تخريب آن مردم خيال كردند توپ ديگري زده شده لذا ازدحام به درون دالان صحن فشار ميآوردند.  در اين شلوغي پوست ساق پايم خراش برداشت كه ناچاراً از طرف كوچه و بازار به خانه برگشتم ، همينطوري كه داشتم ميرفتم دلم شكست ، گفتم : بهتر است كه به حرم  حضرت ابوالفضل (ع) مشرف شوم ، و عرض حال كنم . آمدم محل خراشيدگي را شستم و بعد بحرم حضرت پناهنده شدم ، توي حرم كسي جز دو كبوتر نبود. گفتم : مولاي من ، پايم مجروح شده ، تا مخارج خودم را از شما نگيرم دست برنمي دارم ، مجلس روضه دارم و وسائل آن مهيا نيست ، تا فرجي نرساني بيرون نمي روم . با خودم گفتم : يك دو كلمه روضه بخوانم شايد فرجي برسد، ايستادم و شروع به روضه خواندن كردم ، يك وقت متوجه شدم كه اگر كسي بيايد و بگويد براي كه روضه مي خواني ؟ چه بگويم ؟! روضه نخواندم و مشغول نماز هديه شدم . از نماز كه فارغ شدم ، ديدم كنار ديواري كه متصل به من بود يك دسته دوقراني گذاشته شده مثل صرّافها كه روي ميز و صندوق هايشان مرتب و دسته بندي شده مي چينند بود. گفتم : بَه بَه مولاي خودم  ابوالفضل (ع) مرحمت فرموده چون اگر از جيب كسي ريخته شده بود پخش مي شد و به اين خوبي دسته كرده و مرتب روي زمين قرار نمي گرفت ، به هر حال آنها را برداشتم و به منزل بردم و توي صندوق گذاشتم و از اين ماجرا به كسي چيزي نگفتم . تا يك سال هر وقت پول مي خواستم از آن پولها برمي داشتم و خرج مي كردم  و روزهاي جمعه هم مجلس روضه ام از صبح تا ظهر طول مي كشيد و غير چاي و نان و سيگار و قليان يك حقه شير مصرف مي شد. پرسيده شد: روزي چقدر مصرف خانه است ؟ گفتم : نمي دانم ، ليكن بعضي اوقات مي شد كه سه چهار عدد دوقراني برمي داشتم و زندگيم را مي چرخانيدم و چون خيلي كم از جايي به من پول مي رسيد مدت يك سال هيچ التفاتي نداشتم ، تا اينكه يك روز گفتم : خوب است كه پولها را بشمارم ببينم چقدر است ؟! وقتي شمردم ديدم هفتاد و دوقراني بود. بعد از آن پولها از آن پولها خبري نشد. (1)  پاورقي  1- معجزات و كرامات ، 51. 🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒🍒 eitaa.com/n20011