هدایت شده از نشر ستارهها
#خاتون_و_قوماندان
نویسنده: مریم قربان زاده
قیمت: ٣٩٠٠٠ تومان
چاپ اول
#نشر_ستاره_ها
درباره کتاب:
کتابی پر فراز و نشیب از زندگی فرمانده لشکر فاطمیون شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) به روایت همسر فداکارشان امالبنین حسینی. نامههای رد و بدل شده بین خاتون(خانم حسینی) و قوماندن(شهید توسلی) جذابیت این کتاب را دو چندان کرده است.
📚 @setareha_books
📌از این ستون به بهشت راهی هست
✍ #مریم_قربان_زاده
حضورمان در منزل شهید توسلی، در شامگاهی از آخرین روزهای ماه مبارک رمضان و بعد از افطار فراهم شد. کتاب را باید به دستشان میرساندیم. کاملاً غیررسمی و بیتکلف. جلسه رسمی را ناشر وعده داد که بهزودی برگزار خواهد کرد. چشم انتظار گذاشتن خانواده ابوحامد تا آن زمان پسندیده نبود.
فاطمه بود و حامد و مادر. خاتون قصه ما با لبی پر از خنده به استقبال آمد. مثل همیشه با عرض سلام خدمت شهید و کسب اجازه از او وارد منزل شدیم. بیتابیها برای در دست گرفتن تنها اثر مکتوب درباره ابوحامد، ما را هم سر ذوق آورد. طوبی نبود... جایش خالی بود وگرنه حتماً میرفت و دیس شیرینی را برای پذیرایی از دست برادرش میگرفت. تعارفات که تمام شد، فاطمه و حامد هر کدام یک جلد از کتاب را دست گرفتند.
خانم حسینی مشتاق بود بداند کدام قسمت از کتاب را برای پشت جلد انتخاب کردهام: «علیرضا ستون خانهمان بود، چه بود و چه نبود... »، من به ستون وسط خانه اشاره کردم و به همراهان گفتم این همان ستون است. حلقههای اشک مجال فروریختن نداشتند. یکی گفت: «پس از این ستون به بهشت راهی هست». اولین کتاب درباره ابوحامد، پنج سال بعد از شهادتش منتشر شد، در حالی که اگر برخی دخالتها نبود شاید همان سالهای اول این بار برداشته میشد. بگذریم...
کمد یادگاریهای ابوحامد با عشق و علاقه همسرش، کتاب را دربرگرفت. دیدم چقدر از این که روایت زندگیشان را در کنار دیگر یادگاریهای شهیدش گذاشت، خوشحال است. البته میدانم «خاتون و قوماندان» هم مثل «دریادل» و صدها کتاب روایی دیگر، همانطور که مایه خرسندی خانواده شهداست، باعث رنجششان هم هست! میدانم با خواندن و دیدن این کتابها لحظات فراق زنده میشوند، روزهای خوش گذشته مقابل چشمها رژه میروند و حسرت به ارمغان میآورند. میدانم خط به خط «خاتون و قوماندان» چشمها و لبهای «امالبنین حسینی» و فرزندان «ابوحامد» را خواهد لرزاند و از این بابت باید از آنها حلالیت بطلبم...
«خاتون» دم رفتن از شبهای قدر طوبی گفتند و اینکه هراسان و گریان از خوابی کوتاه برخاسته و مدام سراغ پدر را گرفته و گفته: «بابا را دیدم، گفتم کجا میروی؟ گفت الان برمیگردم... پس چرا نیامده؟».
گفتند: طول کشید تا طوبی آرام شود...
از خداوند میخواهم همچنان جرعههای صبرش را در جان طوبی و دیگر یادگاران شهدا بریزد و ما را شرمندهشان نکند...
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
https://www.instagram.com/p/CAqMNfvpdeH/?igshid=nutjmy8tl8et
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
📌 از سخی غلامی تا سخی غلامیها...
✍ #سعید_محسن_زاده
برای تکمیل کتاب "حکیم فاطمیون" دنبال فردی می گشتیم تا تحقیقات سیدعلیرضا مهرداد را برای نگارش نهایی به حد قابل قبولی افزایش دهد. فقط از قدیمیهای فاطمیون میتوانست کار ما را راه بیاندازد. بچههای فاطمیون میگفتند از گروه یکیها فقط چند نفر باقیاند. همه یا شهید شدند یا...
.
بعد از تلفنبازی و رد زدن و دنبال این آدرس آن آدرس گشتن بالاخره در یکی از نقاط دور در حاشیه شهر مشهد به اتفاق استاد مهرداد، او را یافتیم.
سخی غلامی، عضو سپاه حضرت محمد، سابقه جنگ با طالبان و جانبازی در دفاع از حرم بیبی زینب.
او در ایران کارگر یکی از کارخانههای بازیافت زباله بود.
دو ساعت مصاحبهای با او داشتیم که یادم نمیرود. او گریه میکرد و من و استاد مهرداد را به گریه میانداخت.
هر زمان واژه "شیعه امیرالمؤمنین" یا "اهل بیت محمد" را به زبان میآورد مثل ابر بهار اشک میریخت. گویا روضه سنگین خواندهاند. خاطراتی از نقش بیبدیل امام خامنهای در تأسیس سپاه حضرت میگفت که قطعا برای جبهه مقاومت بسیار مهم است. باورش برای من سخت بود که او را در خاک سرد ببینم. او را با مهاجرت و مجاهدت میشناسم. او نمیمیرد.
افسوس میخورم که دست تنها و کم بضاعتیم. ستارهها یک به یک در حال رفتن به زیر خاک اند و نهادهایی که وظیفه ذاتی آنها جمعآوری خاطرات فوقالعاده استراتژیک این نسل هست، مشغول خاک بازی و ساخت و ساز کاخ و کوخ هستند، به پر کردن اتاق های خاک گرفته و جمع آوری میز و صندلی.
سخی غلامی ها و رزمندگان دفاع مقدس یا آلزایمر گرفتهاند یا پارکینسون و یا به سینه خاک سرد فرو رفتهاند. آن دسته از آنهایی هم که باقیمانده اند در مواجهه با ناکارآمدی این نهادها مبهوت در گوشه منازل یا آسایشگاه ها در حال خشک شدهاند.
نقطه عطف تئوری "امامت و امت" که حاج قاسم در راه آن فدا شد همین بچههای مظلوم فاطمیون هستند. اگر مدرسه ای به یکی از مهاجرین افغانستانی اجازه تحصیل ندهد و این موضوع رسانهای شود فوراً همه آن مدرسه را بازخواست میکنند که چرا نسبت به دستور رهبر معظم انقلاب در خصوص بهرهوری اتباع افغانستان از حق تحصیل کوتاهی کرده است. اما هیچ کس نمیپرسد که چرا این ادارات عریض و طویل مثلاً نشر ارزشها در خصوص جمعآوری خاطرات مدافعان حرم افغانستانی کوتاهی کرده؟
خاک بر سر ما و تف به این روزگار
مثل سخی غلامی مگر چندنفر دیگر زندهاند؟! مسئولیت ثبت و ضبط و حفظ این آیهی آخرالزمانی با کیست؟ چرا هیچ کس خود را مسئول این اهمال کاری نمیداند؟
https://www.instagram.com/p/CAyCKzZJpMw/?igshid=1pyb6rqzgas4x
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
هدایت شده از نشر ستارهها
#شهربانو
نویسنده: مریم قربانزاده
قیمت: ٣٣٠٠٠ تومان
چاپ دهم
#نشر_ستاره_ها
درباره کتاب:
رمانی بسیار خواندنی که به زیبایی احساسات مادرانه را به تصویر میکشد. حس مادری که با وجود دلبستگی و وابستگی شدید به فرزندش، او را راهی جبهه میکند و نهایتاً بعد از چند هفته با خبر مجروحیت او مواجه میشود.
ابراهیم این داستان، نوجوانی است شر و پر جنب و جوش که عاشق کفتربازی است. پسری که نه اهل مسجد است و نه از نوجوانان فعال در مبارزات قبل انقلاب. پسری که همیشه با برادر و خواهرانش دعوا میکند و کار به کتککاری میرسد و لنگ کفشهای مادر و کتک های پدر و کلکلهای خواهر و برادری را به پایان میرساند؛ اما همین نوجوان وقتی در بحران جنگ قرار میگیرد احساس مسئولیت میکند و با اصرار، رضایت پدر و مادر را برای حضور در جبهه جذب میکند و...
@setareha_books
#دیدگاه_مخاطبین
#شهربانو
📌 شهربانو سبکی نوآورانه دارد!
✍ #حامد_خسروشاهی
دو ساعت مسیر پروازت باشد، آن هم با آتا که طبق معمول حداقل یک ساعت تأخیر دارد، میشود با آرامش نشست به خواندن ادامه کتابی که از دیشب شروع کردهای.
شهربانو بدون هیچ تعارفی سبکی نوآورانه دارد در میانه داستانگویی و مستندنگاری. شکسته نفسی نویسنده در اول کتاب هم باعث نمیشود از خواندن کتاب کیفور نشوی و هنرش را تحسین نکنی و منتظر کار بعدیاش نمانی...
فصل اسماعیل اوج قصه بود. چیزی شبیه صندلی داغ قسمت قالیباف.
https://www.instagram.com/p/Bsp9c_kADGs/?igshid=1y0w5phessqd
📣 خبر: کتاب شهربانو به #چاپ_دهم رسید.
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
♣️انا لله و انا الیه راجعون
📌بیش از دو سال و نیم نتوانست تحمل کند
✍ #سعیده_زراعتکار
روزی که نوشتن کتاب را آغاز کردم نزدیک به چهلم سید محمد موسوی بود. آن روز تازه با خانم رحیمی آشنا شدم. صفا و صمیمیتی که در چهره و کلام او وجود داشت. همان روز اول مرا مجذوب خودش کرد. کمتر از مشکلات این سالها برایم میگفت و مثل سید محمد صبور بود. اما از چهرهاش، از دست و پاهایی که خیلی یارای همراهیاش را نداشتند و از کبودیهای آثار دیالیز بر دستانش میشد همه چیز را فهمید...
و حال بعد از دو سال و نیم از شهادت همسرش، دوریاش را بیش از این نتوانست تحمل کند و به دیدار شوهر رفت...
آنچه بر او در این سالها گذشت را در کتاب #در_حسرت_یک_آغوش بخوانید...
پ ن: مراسم تشیع پیکر خانم #زهرا_رحیمی فردا(سهشنبه ١٣خرداد) ساعت ٩صبح از درب منزل ایشان (کاشمر) برگزار میشود.
پ ن٢: به خانوادههای محترم موسوی و رحیمی تسلیت عرض مینماییم.
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
#دیدگاه_مخاطبین
#در_حسرت_یک_آغوش
📌دیشب کتابش را خواندم و امروز خبر تلخ وفاتش را...
✍ #حمید_درویشی
دیشب کتابش را خواندم و امروز خبر تلخ وفاتش را. راوی کتاب «در حسرت یک آغوش» یکی از زنان قهرمان سرزمین ما بود. او بیش از ۳۴ سال از شوهر خود که جانباز قطع نخاع گردنی بود، پرستاری کرد. تصور یک روزش هم سخت است: بچه دومت تازه به دنیا آمده ولی شوهرت نمیتواند حتی دستش را به صورت نوزاد برساند! فقط نگاه میکند و قربانصدقه میرود. و تو تازه میفهمی چه اتفاقی افتاده است. روضه مجسم است.
اما تو شکر میکنی و میگویی خب، روزگار فراق به سر رسید و حالا دیگر یارت در کنارت هست! قبلاً که همیشه در بسیج بود و جبهه!
نوبت فداکاری تو میشود تا در راه پرستاری از شوهر همیشه بیمارت، جانباز میشوی و کنار تختش تختی برای تو میگذارند!
چقدر نگاه همسر این جانباز به پدیدهها زیبا بود.
شادی روح بانو #زهرا_رحیمی و سردار شهید #سید_محمد_موسوی_فرگی صلوات
www.Qafase.ir
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
🔻دلنوشته ای در غم از دست دادن راوی کتاب در حسرت یک آغوش به قلم نویسنده کتاب
📌انگار با رفتنش من هم یتیم شدم....
✍ #سعیده_زراعتکار
روزی که تصمیم به نوشتن در مورد سردار سیدمحمد موسوی فرگی گرفتم، نزدیک به چهلم شهادت سردار بود. گرچه حسرت شنیدن خاطرات آن سردار آسمانی از لسان خودش بردلم ماند اما عزمم را جزم کردم که خاطرت را از زبان همسر شهید بشنوم و بنویسم.
آن روز برای اولین بار، از نزدیک با همسر شهید خانم زهرا رحیمی آشنا شدم.
صمیمیت خاصی از چهره و کلامش پیدا بود که از همان لحظهی اول حس خاصی در من ایجاد کرد و خوشحال بودم که سراغ او آمدهام.
قبلاً راجع به سید محمد موسوی شنیده بودم و بارها او را با کلاه سبزی که به سر میگذاشت و ویلچری که سوار میشد در شهرمان کاشمر دیده بودم. اما وقتی که به عنوان یک نویسنده، وارد زندگیشان شدم، فهمیدم آن چیزی که میدیدم و میشنیدم با آن چه که الان دارم میبینم و میشنوم، زمین تا آسمان فرق دارد.
در خانهشان دو تخت بود. درست مقابل همدیگر. یکی برای سید محمد که حالا جای خالی اش را یک قاب عکس پر کرده بود و دیگری برای خانم زهرا رحیمی.
کنارش نشستم تا برایم از این سالها بگوید. از آن چه که در این ٣۴ سال بر او و همسرش گذشته. نفسی از اعماق وجود کشید و گفت وقتی سیدمحمد بود بهترین روزهای عمرم بود.
دوست نداشت از مشکلاتش بگوید اما بی آنکه بخواهد برایم بگوید، از پاهایش که دیگر یارای همراهیاش را نداشتند و دستانی که به سختی تکان داده میشد و ویلچر و تختی که مثل سیدمحمد، همراه همیشگیاش شده بودند، سختیهای این ٣۴ سال را میشد خواند و فهمیدم کمتر از خود شهید سختی نکشیده.
خیلی از روزها را با او به عمق خاطرات این سال ها سفر میکردم.
٢۴ فروردین ۶٢ سردار مجروح شد همان روز اول که زهرا رحیمی به عیادت همسر رفت فرزندش متولد شد و با یک نوزاد تا ١١ ماه، شبانهروز در بیمارستان بود. سالهای بعد هم همینطور، یک پایش همیشه در بیمارستان بود. تهران ، مشهد ، کاشمر...
خودش هم زن بود و هم مرد خانه و در تمام این سالها پروانهوار دور همسر چرخید و هیچ گاه زبان به گلایه نگشود.
این اواخر زهرا رحیمی هم به مانند سردار ویلچرنشین شد و تختها و ویلچرهای خانه شدند دو تا...
و همه ی خاطرات این ایام شدند کتاب در حسرت یک آغوش.
این زندگی سخت اما مملو از عشق تا دوم دی ماه ٩۶ که سید محمد به شهادت رسید، ادامه داشت و خانم زهرا رحیمی ٣۴ سال و ٧ ماه و ٨ روز، عاشقانه از همسرش پرستاری کرد.
امروز سیزدهم خرداد ماه۹۹، قریب به ٣٠ ماه از شهادت سردار میگذرد، زهرا رحیمی دیگر تاب دوری از همسر را نداشت و یک هفته پس از آن که کتاب در حسرت یک آغوش بهعنوان کتاب سال کشور در جشنواره بین المللی ایثار و شهادت انتخاب شد، دیده از جهان فرو بست و به دیدار همسر شهیدش شتافت.
نزدیک به سه سال بود که به واسطهی نوشتن این کتاب برآمده از جان و دل انقدر رابطه صمیمی و عاطفی بین من و خانم زهرا رحیمی ایجاد شده بود که خودم را جزوی از خانواده او میدانستم و او را مثل مادر خودم دوست داشتم.
امروز غم عجیبی بر دلم نشست... انگار با رفتنش من هم یتیم شدم....
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
#مثل_آوینی_به_روایت_تو
🔰خاطرات جذاب شما از جهاد عمومی کرونا با دبیری #سعید_تشکری
⏰ مهلت ارسال آثار: تا ١۴تیر
💢 آثار خود را به ادمین نشرستارهها به ایدی زیر ارسال کنید.
@setarehapub
🎁 جوایز:
نفر اول: لوح تقدیر+ ٣میلیون تومان+ چاپ اثر
نفر دوم: لوح تقدیر+ ٢میلیون تومان+ چاپ اثر
نفر سوم: لوح تقدیر+ ١میلیون تومان+ چاپ اثر
«آثار برگزیده در قالبهای رمان، داستان و... با حفظ حق معنوی برای نفرات برتر چاپ و منتشر میشود.»
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
نشر ستاره ها
#مثل_آوینی_به_روایت_تو 🔰خاطرات جذاب شما از جهاد عمومی کرونا با دبیری #سعید_تشکری ⏰ مهلت ارسال آثا
#مثل_آوینی_به_روایت_تو
#پرسش_و_پاسخ
در این پست میخواهیم سوالات و ابهاماتی که شاید براتون پیش اومده جواب بدیم.
١. معیار انتخاب آثار برگزیده چیست؟
داوری آثار توسط استاد سعید تشکری انجام میشود. دوستی دایرکت زده بود: «خیلی سخته آقای تشکری با این سختگیری که دارند اثری را برگزیده کنند!» پاسخ دادیم: «اولا همین کار رو قشنگ میکنه! دوماً اینکه در این فراخوان مهمتر از نوع قلم، انتخاب سوژه است! پس زیاد درگیر قلم نشید! چرا که هدف از این کار این هست که سوژههای ناب برای روایت یک رمان یا داستانی زیبا شناسایی بشوند تا به رشته تحریر دربیاید و چاپ بشود و بماند برای آیندگان...
دوستی دیگر پیام داده بود: «میشه یکی از معیارها رو نظر مخاطبین بذارید؟ یعنی همه یادداشتها رو منتشر کنید هرکی لایک بیشتری خورد اون شانس بیشتری برای برنده شدن داشته باشه.» جواب میدهیم بعضی یادداشتها رو منتشر میکنیم ولی تعداد لایک معیار نیست چون تعداد یادداشتها زیاد است و منتشر کردن همه آنها هم از حوصله مخاطبین خارجه و هم ذهن مخاطب چارچوبگذاری میشه. لذا فقط بعضی یادداشتها رو منتشر میکنیم فقط منباب آشنایی با سوژهها!
٢. در چه قالبی باشه؟ فقط باید خاطره باشه؟
برای قالب هیچ محدودیتی نیست. شما میتونید در قالب خاطره، داستان، ناداستان، نمایشنامه و... مطالبتون رو بنویسید و بفرستید. انتخاب سوژه مهم است.
٣. تعداد کلمات چهقدر باشد؟
برای تعداد کلمات هم محدودیتی نیست. همه آثار با هر تعداد کلمهای که باشد بررسی میشود.
۴. آثار قبلی که خودمان نوشتیم و در صفحه شخصیمون منتشر کردیم هم میشه؟
بله میشه. حتی اگر محتوای خوبی در اینستاگرام یا فضای مجازی دیدید منتشر شده خبر این فراخوان رو بهشون بدید تا شرکت کنند یا به ما بگید تا با باهشون ارتباط بگیریم.
نکته مهم: جوایز و انتخاب آثار برگزیده بهانهایست تا سوژهها و اتفاقات نابی که در این جهاد عمومی مبارزه با کرونا اتفاق افتاده است شناسایی و روایت بشوند. لذا همه پای کار بیاییم تا در مرحله اول، جمعآوری خوبی بتوانیم انجام بدهیم.
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha