فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و این شد ، تمامِ توصیف من از عشق ؛
سیلِ دریا دیده هرگز برنمیگردد به جوی
نیست ممکن هرکه مجنون شد دگر عاقل شود
-صائبتبریزی
میدانی چند شب است که میخواهم حروف ۴ اسمی نام تو را بنویسم و قربانصدقهش بروم ؟!
میدانی چند شب است که میخواهم ذکر اسمت را بگذارم؛ چندجمله از قلبم را پایینش سنجاق کنم و پینوشت هم بنویسم -قربوناسمتابیعبدالله- ؟!
میدانی چند شب است که هرچه ریکورد کردهام را به وعدهی شبِ بعد سپردهم که طفره بروم از نوشتن؟!
میدانی چند شب است که دلتنگ نوشتن برایِ توأم دلتنگ اسمت ... دلتنگ صدازدنِ اسمت ... دلتنگِ دلتنگِ تو بودن با همهی جزئیات؟!
میدانی ... چندشب است که نمیتوانم؟!..
میدانی ... چندشب است که دوستت دارم؟!...
میدانی ... چندشب است که از تقویم و تاریخ نگاه میدزدم مبادا یادم بیاندازند دارد محرمالعشق تمام میشود ...؟!
حسینجان!
دنیا با طناب زمان افتاده به جانم و
مرا با خودش میکشد تا از مُحرّمت دورم کند ..
تن قلبم را سفت نگهداشتهم رویِ سیاهیهایت ولی انگار زورِ روزگار غریب بیشتر از قلب من است ... من نمیتوانم صدایت کنم ... صدایم گرفته ... کلمه یادم نیست ... خراب و آشفتهم... حالیم نیست دارد چه میشود... دستم را محکمتر بگیر ... بغلم کن ... دورم نکن ... من نمیخواهم ادا و ادعا باشم ... من میخواهم قلبم به پایِ تو آب شود... میخواهم این روضه به آن روضهی تو باشم ...میخواهم خداکند همهی عشقها بهم برسند... میخواهم فراق اگر نکشد وصل میکشد مارا ... میخواهم سگان را نوبتی هست از ارادت؛ حکم شاه این است... خلاصه من میخواهم برایِ تو باشم و برای تو تمام شوم.
لطفا دستم را از دست دنیا بکش و مرا بغل بگیر که احتیاجِ من بغل است اباعبدالله!!!
#به_قلم_غریب ...