کربلا این شب ِجمعه چه پریشان مانده
در غمِ مادر ارباب چه گریان مانده ..
عِشقِ اَلَست`
#مادر #فاطمیه خانه شده بودسکوت! غربت حیدر... بهانههای حسین... چشمهای خیسن زینبین... و قفلِ نگاه
جنازهای كه همه انبیاء به قربانش...
چه شد كه هفت نفر مخفیانه میبردند؟!
#یوماه
#بنی
با چشمانِ خیسِ اشك
محضرِ رسولِ خدا رسید...
-«پدرجان!
طفلِ میانِ بطنَم
با من سخن میگوید که
یومّاه ! اناالغریب ...
یومّاه! انالمظلوم ...
حال اما صدایش...
آتش به جانم انداخته که
یومّاه! انالعَطشان ...
پدرجان ...
هرچه آب مینوشم ..
آتشِ قلبم فرونمینشیند !»
رسولِ خدا ..
فاطمهش را دلداری داد و...
حرفِ کربلا را پیش کشید!
حالِ ریحانهی رسول خدا دگرگون شد...
فرمود :
«پدرجان !
آن لحظهای که با لبِ تشنه...
سر از تنَش جدا میکنند؛ ما هستیم...؟!
حُسِینَم ...
میانِ خاك و خون؛ گریهکُن هم دارد؟!»
رسولِ خدا فرمود:
«آن روز ...
غریب است حُسینَت اما
میآیند دخترم...
مردمانی که مردانشان
همچون زنانِ جوانمرده..
بر حُسِینت گریه خواهند کرد!»
صدیقه طاهره سلاماللهعلیها فرمود :
«به خدا سوگند!
به بهشت وارد نخواهم شد
تا گریهکُنهایِ حُسینَم را شفاعت کنم!»
پ.ن؛
باورم کن که دوستت دارم!
#به_قلم_غریب
-نقل به مضمونِ
روایت بحارالانوار و کاملالزیارات
#تمام_شد
حالا وقت آن تصویریست...
که هزاران هزار حرفِ نگفته دارد
حرف تنهایی ...
حرف اضطرار ...
خاك ریخت...
خاك رویِ خاك...
مُشتمُشت...
بُلند شد از جا
دستهایش را بهم زد ...
خاك از دست گرفت ....
آه سردی کشید
تمام شد!
تمامِ توانِ علی رفت...
تمام است
دیگر خاک نشسته...
میانِ تمام خاطراتِ علی و محبوبهش!
باید مُرد برای این یك خط:
وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ
لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ
وَ اللَّبْثَ لِزَاماً مَعْكُوفاً
وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّكْلَى
عَلَى جَلِيلِ الرَّزِيَّةِ..
#مظلوم
بهجُز مشاهدهیِ دوستان، کدام بهشت؟!
بهجُز مواجهه با دشمنان، کدام جحیم؟!
وداعِ روزِ جدایی زهی قیامتِ نقد
فراقِ یارِ گرامی زهی عذابِ الیم
-نزاریِقهستانی
#halaaaaaaal