🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸 سهشنبه های مهدوی
💚 #سلامآرامشِقلبم_امام_زمانم...
💚 #اسعدللهایامکمیاصاحبالزَّمان...
✍ سلام حضرت زندگی ؛ سلام حضرت امید
مرغ دلم باز پر میکشد و بر آستان درگهتان مینشیند. بغض گلویم میشکند و اشکهایم به صف میشوند تا با شما نجوا سر دهند ، آقاجانم ، غبار از دلم برکنید.
💚 پدر مهربانم میدانم که آغوش پرمهرتان همیشه بر جان ما باز است و من مانند کودکی سربه هوا ، مشغول بازی دنیا که میشوم یادتان از دلم پر میکشد و شما باز مانند پدری صبور چشم به راه فرزندتان هستید.
💚آه پدر مهربانم ، چقدر این واژه جانم را تسکین میدهد.دلم تنها به نجواهای شبانهی با شما خوش است...تنها در آغوش پدرانهی شماست که آرام و سربه راه میشود.ای کاش درنافله ات نام مراهم ببری پدر عزیز تر از جانم ...
💚دعاگویتان هستم لطف فرموده و همه ی دوست دارانِ تان را دعا بفرمایید...
#إِنَّهُمْ_يَرَوْنَهُ_بَعِيداً_وَ_نَراهُ_قَرِيباً
#اللّهُمَّ_صَلِّ_عَلی_مُحَمَّد_وَ_آلِ_مُحَمَّد
#اَللّهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجَ_وَالْعافِیَةَ_وَالنَّصرَ
🕊 🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚 #کلام_پروردگار
💚لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرونَ
💚شك نيست كه آنان حتماً در آخرت همان زيانكارانند.
🍀 #سوره_مبارک_نحل_آیه_شریف۱۰۹
✍كسى كه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد ، سرمایه وجودی خود را هدر داده و در آخرت دچار خسارت غیر قابل جبران می شود.
💚 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸این بخش ، بعد از هرعملیات رُخ میداد
✍ شاید شما هم تجربه کرده باشید که پس از هر اقدامی رُخ دادی که به آن موضوع ربط داشته باشد اتفاق می افتد و حتی همین امر نیز پیش مقدمه ای است برای آینده ای نزدیک در همان حوالی که انسان عادی یا غافل می شود و یا از آن به سادگی عبور می کند. با این حال
🍀عموما به هنگام پاکسازی جاده پیرانشهر به سردشت که در سه جهت راست جاده جنگل الواتان . خود جاده و روستاهای حواشی و سمت چپ جاده صورت میگرفت.
🍀گاهی اوقات هم اتفاق می افتاد بین پنج تا ده روز در جنگل ها و ارتفاعات بسر بریم وعملیات پاکسازی ضد انقلاب بشکلی متوالی انجام میشد.
🍀اما پس از اتمام عملیات و وقت استراحت وقتی با کامیون های ایفا بر می گشتیم به سمت پادگان پیرانشهر باید خلاصه شرحی در برگ خاطراتم نیز بدرخشد که چه اتفاقاتی در آنجا میافتاد و چه فعالیتی را باید در بخش پادگانی انجام میدادیم.
🍀پس از چند عملیات و برگشت به پادگان ، دیگر به رسم تکرار وضعیت برگشت به پادگان! اول اینکه دعا میکردیم تا قبل از ظهر برسیم تا بتوانیم استراحت بیشتری کنیم. یعنی مقدار زمان بیشتر برای خوابیدن باشد!
🍀 حالا ابتدای کار باید بروم به آن دوران و خودم را در همان حال و هوا بیابم. بله ، حالا دیگر رسیده ایم و همگی در جاده ی داخلی و اصلی پادگان پیرانشهر و در نزدیکی همان محوطه ی اصلی که تیپ در آن مستقر بود می ایستد .همه به سرعت پیاده میشویم و کاروانی خسته اما امیدوار و با لبخند و شوخی ، به سمت آسایشگاههای دسته ها روانه می شویم.
🍀 قبل از ورود به آسایشگاه ، اول سلاح که همان اسلحه ژ۳ بود را بیرون آسایشگاه، امتحان میکردیم تا داخل آسایشگاه خدای نکرده ، شلیک نکند. این به را گفتم تا بدانیم که ، اتفاق هم افتاده بود . حتی مجروح و شهید هم داده بودیم. اما اسم های همرزمان را به خاطرم نیست!
🍀فشنگ ها و نارنجک ها و کیسه گونی و... را برای عملیات بعدی در اولین فرصت وقبل از استراحت تکمیل میکردیم. و در محلی مناسب قرار میدادیم .
🍀جای اسلحه درست بالای سر خودمان و همان جایی بود که می خوابیدیم ، یه میخ روی دیوار زده بودیم و همانجا نصبش می کردیم.
🍀خود میخ هم بعدها که خیلی هوا سرد می شد، با نخهایی که وصل میکردیم ، برای خشک کردن جوراب و لباس استفاده میشد ، البته این امر ، شبها که همه خواب بودیم. اتفاق می افتاد ، تا صبح خشک شود و بپوشیم. البته...
🍀کیسه خواب های رطوبتی یا خیس را اگر آفتاب بود ، و در هوای آزاد روی بوته های گل و... پهن میکردیم.
🍀جوراب و لباس ها رو می شستیم و دست و صورت رو با آب و صابون توی روشویی های نظامی ، البته اگه یادتون نرفته باشه ، و بعدش موقع استراحت و خواب بود .
🍀به آرامی ، و از فرط خستگی و با خیالی راحت و آرامش ، وارد کیسه خوابهای نظامی میشدیم ، و معمولا" کلاه کیسه خواب را هم می کشیدیم سرمان . یا پتوهای کرم یا خاکی رنگ معروف را میکشیدیم سرمان و اونوقت ، خوابی بی همتا و راحت.
🍀برای نماز جماعت و یا دعای توسل ، دعای کمیل همه مشتاق و پا به کار بودند.
🍀البته برای دریافت غذا که مشتاق تر ، و آن هم پس از عملیات ، که خودش تعریف خاص خودش را دارد که قبلا خاطره اش را نوشتم .
🍀بعد ازظهرها تمیز کردن اسلحه و تایید مسول گروه رو داشتیم. بعضی موقع بازو بسته کردن سریع و مسابقه ای سلاح هم راه می انداختیم. که چقدر دوست داشتنی و خنده و شادی در پی داشت.
🍀بهر حال شب بدون دردسر نسبت به جنگل های مخفوف آذربایجان غربی و کردستان راحت تر میخوابیدیم ، البته بیشتر شبها آنچنان هم راحت نبود ، امان از دست این پا لگد کن ها...😳
🍀بعضی وقت ها پوتین ها به صورت معجزه آسایی واکس میخورد . این هم بر می گرده به سیره ی عملی رزمندگان ، یادش به خیر علی رضا ، یکی از بچه های پاکار ، بود در هر دو کاری که درهمین بخش گفتم. پا لگد کن ها (اصطلاح نماز شب خوان ها بود) و امداد غیبی پوتین های واکس خورده و جورابها شسته در شبها ... یادش بخیر و شادی تو عملیات دوپازا سردشت ، شهید شد. باز هم یادش بخیر😢
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
(۲)
🍀امان از صبحها که با صدای بوق بلندگوهای تبلیغات بلند میشدیم. انگار ، همین چند وقت پیش بود! عموما"نیم ساعت قبل از اذان صبح بود.
🍀 یادش به خیر ، نماز جماعت میشد. بعد از دعا و تعقیبات مشترک ، زیارت عاشورا میخوندیم و مرثیه سرایی بود تا طلوع خورشید.
🍀با یک فاصله کوتاه ، بعدش نوبت صبحگاه بود و آن هم جلوی آسایشگاه ها برقرار بود. توسط فرمانده خودمون ، علیرضا خوشدل ، از جلونظام ، خبر دار داده میشد و قرآن کریم تلاوت و سپس سرود جمهوری اسلامی آن موقع ، ما همه پیرو خط رهبریم می خوندیم بعد دعای وحدت و دستهامان را در دست هم می گرفتیم و بلند می کردیم.
🍀 نوبت خط و نشون کشیدن فرمانده دسته و تذکراتی که تو عملیات قبلی افراد به بیراهه رفته بودند و باید میگفت و همه ما با جان و دل گوش میدادیم و خیلی هم خوش می گذشت.
🍀 از کارهایی که میکردیم و بعدش بمب خنده بود. مثلا برادری بود فکر کنم شاید اسمش هم اشتباه باشه دهنوی بوده باشه. اعزامی از کرمانشاه اگه یادم باشه سپیده دم هر روز تو ارتفاعات اولین کاری که میکرد در هر کجا بودیم آب پیدا میکرد و چایی درست میشد که طعمه اش مثال زدنی بود. توی قوطی کمپوت چایی می گرفتیم و براش سر و دست می شکستند.
🍀 بعد از هر عملیات همه و همه چیز ، حتی آب آوردن از پایین قله ، تیر هوایی شلیک کردن و...نقل و نبات همین تذکرات مجلس صبحگاهی بود. چه روزگار عجیب ، شاد و خرمی داشتیم!
🍀بعد فرمانده گروهان و گردانها سر می رسیدند ، گروهان ما برادر علاماتی و جلوتر اونها شهید بزرگوار یک پای دو های صبحگاهی عباس ولی نژاد...
🍀یه بار هم که می دونستیم عباس ولی نژاد تیر خورده و مجروح هست از روی تنبلی هیچ کس صبحگاه نرفت. فکر کنم برادر علاماتی هم نبود و یا زخمی شده و نبود . آن روز سریع بعد از صبحگاه برگشتیم آسایشگاه و با خیال راحت توی کیسه خواب های گرم و نرم استراحت کردیم.😍😁✋
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
(۳)
🍀اما این وضعیت ده دقیقه ای بیشتر طول نکشید. کمی دیر شده بود. یهویی با صدای رعد آسای عباس ولی نژاد با بر پا بیرون بایست با سه شماره دسته دو همه رو آواره محوطه کرد.😍😁✋
🍀تازه در همون بگیر و بند ،میگفت؛! فکر کردید ، ولی نژاد زخمیه نمی یاد سراغتون جنازه ی ولی نژاد هم باشه باید با اون توی صبحگاه بدوید.😔✋
🍀 شیر مرد عجیبی بود. با زخم پا با ما دوید و با دیدن خونریزی پایش ، و با قسم بچه ها کنار کشید تا ما دو دور پادگان پیرانشهر را بدویم ، چون قول داده بودیم.
🍀این کار دویدن ، خیلی ساده تر از رزم شبانه شبهای عملیات بود. مثل آب خوردن بود! دویدن را به جان و دل خریدیم و انجام دادیم ، حرف یه پاسدار با آن آرم مخمل زیبا ، عین فرمان امام خمینی بود. و بس! بعد از دویدن ،تازه معذرت خواهی و منت کشی هم کردیم😁
🍀از آن تاریخ تا به بعد هیچ وقت مراسم صبحگاه ما بقول بچه ها قضا نشد. این امر حتی وقتی بعد ها خودم در قرارگاه جنوب صبحگاه اجرا و انجام میدادم برقرار بود. حتی بعد از جنگ!
🍀بعضی وقتها هم سلاح نیاز به تعمیر داشت و میرفتیم کانکس تعمیرا ت، مسؤول آن خیلی با حال و شاداب و خیلی هم جدی بود ، اما به هر حال با امکاناتی که بود ، وصله می زدو رو به راهش میکرد.
🍀توی پادگان ارتش یه خط تلفن بین شهری داشتیم که همه با آن به شهرستان زنگ می زدند من توی هفتاد و پنج شش روزی که آنجا بودیم فقط یه بار رفتم زنگ زدم ، و کلا سه بار رفتم که دوبار آن هم موفق نبودم.
🍀یه حموم ارتش هم بود که می رفتیم اون هم خیلی هماهنگی و یه نوبت صبح تا ظهر می خواست تا بتونی به صورت دور همی یه حمام برای رضای خدا بریم! آقای حمومی از همین دست خاطرات است که قبلا نوشتم.
🍀جالب ترین بخش رستوران پادگان بود. گرچه مدتی طول کشید تا یافتیمش! چلو کباب کوبیده مشتی میداد با مخلفات ۱۵۰ ریال تعجب نکنید ، البته فقط مخصوص برادران ارتشی و خانواده آنها بود اما یک روز در هفته ما هم می توانستیم برویم.
🍀پشت آسایشگاه ما و آنطرف جاده اصلی پادگان ، هم فروشگاه پادگان بود. چیزهای زیادی نداشت اما همان هم غنیمت بود. بیشترین چیزی که داشت کنسرو پلو عدس بود با قوطی های خاکی رنگ و ماست خوب و عالی...
🍀بعضی وقتها صبح با مرخصی ساعتی می توانستیم چرخی توی پیرانشهر بزنیم ، خود من دوبار رفتم! کل استراحت تو پادگان ما با این چیزها میگذشت.که عالی بود و شد سرگذشت . که شاید با گذشت زمان چیزی را هم فراموش کرده باشم و حالا آنها را باخاطرات بیادماندنی برای دوستان نقل می کنیم و بنا به فراخور حال و اقتضای زمان برای خانواده و...
🌸والعاقبه للمتقین
🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگرخداوند متعال فرصتی عنایت فرماید.
🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚🌷 امام علی علیه السلام فرمودند:
#الرَّحِيلُ_وَ_شِيكٌ.
💚 كوچ كردن از دنيا ، سريع است.
✍ در اين عبارت بسيار كوتاه و پرمعنا از بى وفايى و كوتاهى عمر دنيا سخن مى گويد.
🍀گويى تا چشم بر هم زدنى ، كودكان ، نوجوانان و جوانان حتی پير و کهنسالان از صحنه خارج مى شوند.
🍀انسان عاقل ، به دنیایی که موقت و زودگذر است ، دل نمی بندد و از فرصت کوتاه دنیا برای آباد کردن آخرت ابدی بهره می گیرد.
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
📗 #نهج_البلاغه_حکمت۱۸۷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸ایستگاه پنج شنبه ها
✍خدایا ، امروز و هر روز را به یادم انداز که بی یاد تو نابودم ، تنها تو ماندنی و یگانه ای ، اسیر یادت هستم ، ای بیدارگر بی همتا...
🍀روایت شده ، قطاری به سوی خدا رهسپار بود؛ همه سوارش شدند ، قطار ، برای لحظاتی در ایستگاه #بهشت متوقف گردید.! و هر آنکه در قطار بود شتابان پیاده گردید ؛ مگر آنانی که با هدفی خاص سوار بودند.
🍀هاتفی ندا داد به همین زودی ، فراموش نمودید مقصد را!؟ مقصدتان #خدا بود نه #بهشت برین...
🌸 وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ
🍀و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمعآوری میکنندبهتراست!آیه سوم سوره مبارک زخرف
🍀اما حکایت برای برخی متفاوت است و من حقیر به دردی که بر آنان دوا نیست ، مداوا ؛چه کنم!؟
🌸بارها نوشته و گفته ام ایستگاه پنج شنبه ها و یاد آوری آن به خود و سایر مخاطبان را خیلی دوست دارم ؛ اگر مشکلی و زحمتی نیست ؛ قرار است امروز هم با من باشید!
🍀به یاد می آورم ، جای جای خالی اَت را ، و هر آنچه که شما را به یادم می اندازند. غبطه خواهم خورد. به نگاههای زیبایت ، عکس ها و دست نوشته ها و حتی تکه ، تکه ی پیراهنت... شهدا را میگویم ، شهدا را...
🍀این روزها از عشق میگویم ، اما ما که عاشق نشده ایم ، که اگر چنین بود وضعمان بسیار درخشان تر و زیبنده تربود ، و در چنین روزی از ما نیزنام برده میشد مانند همرزم شهیدم...🌷✋
🍀 اما امیدوارباشیم ؛ روزی برسد ، شاید افرادی هم ما را بدین شکل یادکنند ، آخرش همه صلواتی ، صدقه ای یا خیرات و حلوایی دهند به همسایه و مستمندان و... خدا بیامرزی گویند ، تا نوری در سرای آخرت روشن گردد و یا از بلا تکلیفی آن سرا نجات یابیم.
🍀به یاد نفس های گرمی که امروزه در خاک سرد خفته اند همه را دعا بفرمایید. 👇
🌸اللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌸
🌸 #خوبان_عالم_دعا_بفرمایید✍نبی زاده
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌷 امام شهدا ؛ پدران ومادران آسمانی ؛ برادران و خواهران... ؛ شهدای انقلاب اسلامی ؛ شهدای دفاع مقدس ؛ شهدای ترورها ؛ انفجارها ؛ شهدای گمنام ؛ شهدای خدمت ، کادرپزشکی ؛ شهدای مدافع حرم و امنیت و شهدای مظلوم بی نام و نشان و شهدای...
سلام علیکم
✍ امروز و دو روزی ؛ کمی راجع به برادر عزیز و دوست داشتنی شهید عباس ولی نژاد خواهم نوشت. البته یکی از دو شهیدِ خانواده که جملگی چنین شهدایی را نمی شناختمیش اما در حد توان توصیفشان می کنیم😢
✍ممنون هستم از اینکه مطالب رو خوانده و ابراز علاقه می فرمایید. سپاسگزارم.
🌷شهدا را میزبان باشیم حتی با ذکرصلواتی
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊
🌸بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌸
🌸خاطرات بیادماندنی🌸 این قسمت
🌸 یادآوری
✍یادم هست کلاس چهارم، توی کتاب فارسیمون یک پسری بود که انگشتش رو گذاشته بود توی سوراخ سد تا سد خراب نشه. "پطروس"قهرمانی که با اسم و خاطره اش بزرگ شدیم
🍀توی کتاب، عکسی از پطروس نبود و هیچ وقت تصویرش را ندیدیم. همین باعث شد که هر کدام از ما یک جوری تصورش کنیم و برای سالها توی ذهنمان ماندگار شود.
🍀سالها بعد فهمیدیم که اسم واقعی پطروس٬ هانس بوده. تازه هانس هم یک شخصیت تخیلی بوده که یک نویسنده آمریکایی به نام "مری میپ داچ" آن را نوشته بود.
🍀بعدها، هلندیها از این قهرمان خیالی که خودشان هم نمیشناختنش، یک مجسمه ساختند. خود هلندیها خبر نداشتند که ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم.
🍀 شاید آن وقتها اگر می فهمیدیم که پطروسی در کار نبوده، ناراحت می شدیم
🍀اما توی همان روزها٬ و بعدها ،سرزمین من پر از قهرمان بود. قهرمانهایی که هم اسمهاشون واقعی بود و هم داستانهاشون
🌷شهید ابراهیم هادی: جوانی که با لب تشنه و تا آخرین نفس توی کانال کمیل ماند و برای همیشه ستاره آنجا شد؛ کسی که پوست و گوشتش، بخشی از خاک کانال کمیل شد
🌷شهید حسین فهمیده: نوجوان سیزده ساله ای که با نارنجک، زیر تانک رفت و تکه تکه شد.
🌷شهید حاج محمد ابراهیم همت: سرداری که سرش را خمپاره برد.
🌷🌷🌷شهیدان علی، مهدی و حمید باکری:سه برادر شهیدی که جنازه هیچ کدامشان همان موقع برنگشت. و شاید هم ...
🌷شهید حسن باقری: کسی که صدام برای سرش جایزه گذاشته بود.
🌷شهید مصطفی چمران: دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا، بی ادعا آمد و لباس خاکی پوشید تا اینکه در جبهه دهلاویه به شهادت رسید. و...
🍀کاشکی زمان قدیم ، لااقل همراه با داستانهای تخیلی، داستانهای واقعی از دلاور مردان سرزمین خودمان را هم یادمان میدادند.
🌷فرمانده شهید ناصر کاظمی مردی از جنس فوتبال ؛ با لباس سبز پاسداری از سوی دولت شهید رجایی به سمت فرماندار پاوه و فرمانده تیپ ویژه شهدا
🌷فرمانده شهید محمد بروجردی از فرماندهان غرب کشور پیشنهاد فرماندهی کل سپاه را نپذیرفت و در بین مردم کردستان شناخته شده بود و امروزه او را مسیح کردستان می شناسند.
🌷فرمانده شهید محمد علی گنجی زاده زواره مربی تخریب و معدل دیپلم در رشته ریاضی فیزیک ۱۹.۲۶ ؛ دانشجوی رشته برق و الکترونیک با وردی رتبه ۱۰۶... مردی با چهره نورانی و موهایی بور ، اهل تقوا و متین و بی آلایش
🌷فرمانده جانباز شهید محمود کاوه استوره جنگهای نامنظم در کردستان و آذربایجان غربی و قلل مرتفع آن که به عشق شهدا و پس از شهادتش پیکرش در کنار یاران شهیدش در عملیات کربلای ۲ ساعاتی باقی ماند تا...
🌷جانبازِ پیش از انقلاب اسلامی ، و فرمانده شهید علی قمی کُردی ؛ مردی از جنس انقلاب، دفاع مقدس ؛ فرمانده و ذاکر اهل بیت و مناجات گوی عاشقانه های شبانه که در نهایت تیر ضد انقلاب و منافقین سینه اش راشکافت و...
🍀 آقا ؛!ما که خودمان قهرمان داشتیم .بعدها هم این سیر خروشان سیری ناپذیر به پیش می تازد. اما دریغ از یک یاد آوری...مثلا"
🍀 میگن ارتفاعی در جاده ی پیرانشهر به سردشت نزدیکی روستای کچل آباد است که نامش را عباس ولی نژاد گذاشته بودند.
🍀نیاز به تحقیق نیست ، خودم با چشمام دیدم ، حتی میدونم ، اولین تابلو را چه کسی نصب کرده و حتی چه اتفاقی افتاده و...
🍀میخواستم بگم شهدای کردستان و یگان ویژه شهدا چقدر مظلوم هستند. این عزیز که جزو فرماندهان بنام بود. پس سایر شهدای بسیجی ، جهادی ، ارتشی ، و... کجای تاریخ این سرزمین هستند!؟
🍀 همین ، به همین میزان ساده و دل شکسته!
🌸والعاقبه للمتقین
🌸این نوشتار ادامه خواهد داشت اگرخداوند متعال فرصتی عنایت فرماید.
🌸خوبان_عالم_دعا_بفرمایید ✍نبی زاده
🌷اللّهُمَّصَلِّعَلی مُحَمَّدوَآلِمُحَمَّد🌷
🌷 أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌷
🌷🕊🌷🕊🌷🕊
💚 #کلام_وحی
💚 وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّكَ سَوْطَ عَذَابٍ.
🍀 #سوره_مبارک_فجر_آیات_شریف۱۳_۱۰
✍تاریخ را مطالعه کنید: قدرتمندانی در عالم بوده اند که از قدرت خود سوء استفاده کرده اند و آن را وسیله ای برای طغیانگری قرار داده اند.در نتیجه، در زمین ، فسادهای زیادی انجام داده اند.
💥اما قدرتشان آنهارا نجات نداد ، و خدای مقتدر ، عذابی شدید بر سرشان فروریخت و نابودشان کرد. و در آخرت نیز عذابی شدید در انتظارشان است...
💚 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن