eitaa logo
🕊️🍃نبــض عشــ﷽ــق🍃🕊️(مذهبی وشیعه )به همراه کلی شعر،عکس ومتن
662 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
548 ویدیو
56 فایل
دوستان عیب کنندم کہ چرا دل بہ تو دادم باید اول بہ تو گفتن کہ چنین خوب چرایے؟ :) ✨ #سعدے جهت انتقال پیشنهادات و انتقادات به مدیر پیام بدین. @Montazerz {به کانال #نبض_عشق💛خوش آمدید}
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 مادامى که گیلاس با بند باریکش به درخت متصل است ؛ همه عوامل در جهت رشدش در تلاشند. باد، باعث طراوتش میشود، آب، باعث رشدش میشود، و آفتاب، به او پختگی و کمال میبخشد. 🔸اما … به محض پاره شدن آن بند؛ و جدا شدن از درخت، آب، باعث گندیدگی؛ باد باعث پلاسیدگی؛ و آفتاب باعث پوسیدگی و ازبین رفتن طراوتش میشود! 💠 بودن یعنی همین، یعنی بند به بودن، که اگر این بند پاره شد، دیگر همه عوامل در فساد ما مؤثر خواهند بود. پول، قدرت، شهرت، زیبایی…. تا بند به خداییم برای رشد ما، مفید و بسیار هم خوب است اما به محض جدا شدن بند بندگی، همه آن عوامل باعث تباهی و فساد ما می شود. پس در هر لحظه از زندگیتان به خدا وصل باشید تا پایان زندگیتان زیبا و خدایی باشد... @nabz_eshgh💛
Emo Band - Harja Ke Bashi (320)(1).mp3
9.55M
درگیر عشق تو شدم،توکه خواب و خیال شبامی قید همه چیزو زدم،واس اینک الان توباهامی هرچیزی تو دنیاس ب کنار توتموم چیزی ک میخامییییییی😍😍😍 زندگی بی تو واس من خیلی سخته حتی تصورشم😢😢 @nabz_eshgh💛
عشق یعنی نفسات به نفساش بنده حتی از راه دور... @nabz_eshgh💛
•نمیدانم شھادت •شرط زیبا دیدن است ، •ےا دل بہ دریازدن؟! •ولےهرچہ هست •جز دریادلان ، •دل بہ دریا نمیزنند :) •عـشق شـهادتـ❤️✋🏻 @nabz_eshgh💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊️🍃نبــض عشــ﷽ــق🍃🕊️(مذهبی وشیعه )به همراه کلی شعر،عکس ومتن
✨ #پارت_۴۵ زنجیر پایت شوم؟ مگر قول و قرار اول زندگیمان بال پرواز بودن نیست؟ مگر قول و قرار ما نبو
۴۶ _به خاطر من... به خاطر اون بچه... به خاطر همه چیزایی که برات مونده از پسش بربیا! تو تکیه گاه خیلی ها هستی. یه عالمه آدم اون بیرون، توی اون مرکز به تو نیاز دارن! دخترت بهت نیاز داره! _شما هم میگید دختره؟ _باباش میگفت دختره! اونم مثل من دختر دوست بود. _بود... چقدر زود فعل هست به بود تغییر میکنه! _تو از پس تغییرات بر میای، من کنارتم! رها: منم هستم آیه! من مثل تو قوی نیستم اما هستم، مطمئن باش! آیه لبخندی زد به دخترک شکسته ای که تازه سر پا شده بود. دختری که همسن و سال خودش بود اما مادری میکرد برایش، حالا میخواهد پشت باشد، محکم باشد، تکیه گاه شود؛ شاید به خاطر احسان! _از احسان چه خبر؟ عروسی کی شد؟ رها سر به زیر انداخت و سکوت کرد. _ازدواج کردم. آیه شوکه پرسید: _کی؟ چه بی خبر! به دست های رها نگاه کرد... حلقه ای نبود! صورتش هنوز دخترانه و دست نخورده بود. قلب داغ دیدهاش ترسید... از این نبودن ها لرزید! _تعریف کن، میشنوم! _اما... _اما نداره، جواب منو بده! این آیه ی دقایقی قبل نبود. تکیه گاه بی پناهی های رها بود، دختر دلبند حاج علی بود، دکتر آیه معتمد بود. _خب اون آقایی که باهاش اومدم، صدرا زند... برادر شریک رامینه.... رها تعریف کرد و آیه گوش داد. حاج علی قصه ی این مادر و دختر را میدانست، چه دردناک است این افکار غلط... ✨ @nabz_eshgh💛