eitaa logo
🕊️🍃نبــض عشــ﷽ــق🍃🕊️(مذهبی وشیعه )به همراه کلی شعر،عکس ومتن
662 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
548 ویدیو
56 فایل
دوستان عیب کنندم کہ چرا دل بہ تو دادم باید اول بہ تو گفتن کہ چنین خوب چرایے؟ :) ✨ #سعدے جهت انتقال پیشنهادات و انتقادات به مدیر پیام بدین. @Montazerz {به کانال #نبض_عشق💛خوش آمدید}
مشاهده در ایتا
دانلود
السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ السَّلامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ سلام بر حسین مظلوم شهید، سلام بر آن بزرگواری که به گرفتاری‌ها اسیر بود و کشته اشک روان گردید. @nabz_eshgh💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°بھ تنم دࢪد "فراق" حرمت افتاده هوس گرمے آغوش ضریحت دارم°• @nabz_eshgh💛
🏴🦋 گفتم : آب‌حَیات !؟ گفتا : چاۍِ‌اربعین‌اباعبدلله ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مَعبدوُ‌قبلہ‌یِ‌مَن‌ذِکردعـٰایم‌تُو‌شدی؛🌿' |.@nabz_eshgh💛.|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مات ♣️ نویسنده : مرضیه یگانه پارت 21 (خاطرات گذشته ) صدای فریاد بهروز در اتاق هتل لرزه انداخت: _ همینو میخواستی ؟!...مرتیکه ی عوضی...انگار فقط میخواسته تو رو دعوت کنه بیای کیش. بعد ادای داریوش رو درآورد و گفت: _ مهناز خانم اذیت نشن ، مهناز خانم از اینجا خوشتون میاد ؟...میخواید من شما رو ببرم اطراف هتل رو ببینید ؟...مهناز خانم ؟... فریادش باز گوشم را خراشید: _ ای مهناز و کوفت...همینو میخواستی که حالا لال شدی ؟ با ناراحتی نگاهش کردم و گفتم: _ به من چه که اون عوضیه ؟! با حرصی که به عصبانیتش اضافه شد ، چشماشو برایم تنگ کرد و گفت: _مهناز به خدا .... با عصبانیت فریاد زدم : _ به خدا چی ؟!...میخوای منو بزنی واسه خاطر اون داریوش عوضی؟!...آفرین بهروز جان...آفرین...بیا بزن خودتو خالی کن. بعد با حالت قهر ، سمت تراس بزرگ اتاق رفتم و پشت میز توی تراس ، که اِشراف کامل به محوطی ی زیبای هتل داشت ، نشستم. اونقدر از دست بهروز عصبی بودم که تمام ذوق و شوقم برای آن سفر کور شد.طولی نکشید که صدای کشیده شدن پایه های صندلی مقابلم را ، روی سنگ های تراس شنیدم. کاملا چرخیدم سمت فضای دلباز محوطه ، تا بهروز در زاویه ی دیدم نباشد. _مهناز. آرامش صدایش کمی آرامم کرد ولی هنوز از دستش دلخور بودم که ادامه داد: _ بابا به من حق بده...مرتیکه ی هیز فکر کرده من کورم ؟! ...چشاش از کاسه در اومد از بس نگات کرد. جوابی بهش ندادم که باز به روش خودش منت کشی کرد: _ تو باشی دیوونه نمیشی ؟ با حرص گفتم: _ نه ، منو به جای اون عوضی بزن تا خالی بشی. دستش را سمتم دراز کرد و دستم را گرفت. باز کلمات حرفهایش ، طنین صدایش و لحن ملایم و مهربانش ، بهترین سحری شد که جادویم کند. _زدم عزیزم؟...بشکنه دست بهروز اگه روی مهناز نازم بلند بشه. زیر لب گفتم: _خدا نکنه. انگار جمله ام را شنید که باز گفت: _ نه خدا کنه بشکنه که شما .... با حرص گفتم: _ خدا نکنه . فشاری به دستم داد و گفت: _منو نگاه کن. حالا که نازم خریدار داشت ، لج کردم و گفتم: _ نمیخوام...ازت دلخورم. بلند گفت: _ اِی بمیره بهروز که ... فریاد زدم: _ خدا نکنه...دیوونه! خندید اما بی صدا و باز فشار دستش کلی حس به سر انگشتانم ریخت. _ عاشقتم مهناز...دیوونتم...خب چکار کنم که وقتی یکی مثل این آشغال هیز نگات میکنه ، عصبی میشم...صد دفعه بهت میگم شالت رو درست ببند، گوش نمیدی. سرم چرخید سمتش : _الان مشکل شما محکم بستن شال منه ؟! نفس بلندی کشید و با اخم جواب داد: _ مشکل من اینه که این دل لعنتی طاقت نداره ببینه کسی جز من ، نگات میکنه. دست به سینه نگاهش کردم. یعنی " به من چه که بقیه نگام میکنن." حرف نگاهم را فهمید ولی بحث را همان جا تمام کرد و گفت: _ جان بهروز اونجوری نگام نکن که همین حالا میام میدزدمت ها. لبخندی از شیطنت حرفش زدم که از پشت میز برخاست و سرش را جلوی صورتم گرفت و نگاه مهربانش را تا عمق تپش های قلبم جاری کرد و گفت: _دوستت دارم خوشگلِ چشم قشنگِ من. بعد بوسه ای رسمی ، به عنوان معذرت خواهی به لبانم هدیه داد و گفت: _ بریم واسه ناهار ؟ ♣️♣️♣️ @nabz_eshgh💛
مات ♣️ نویسنده :مرضیه یگانه پارت 22 ( خاطرات گذشته ) سر میز ناهار بودیم.دو نفری . من و بهروز . بدون مزاحمت داریوش .واقعا غذای هتل عالی بود . بهروز اشاره ای به شیرین پلوی درون بشقابش کرد و گفت: _عالیه...نمیخوری ؟ _ نه من فسنجونش رو دوست دارم. بهروز با لبخند نگاهش را به من سپرد و گفت: _ البته تو اونقدر خودت شیرینی که بهتره شیرین پلو نخوری که میترسم دیگه خودمو تا اتاق هتل نتونم برسونم. از حرفش خندیدم .او هم لبخندی زد که کم کم جمع شد و نگاهش به پشت سرم رفت. دلم ریخت. مطمئن شدم باز سر و کله ی داریوش پیدا شده. اخمای بهروز که در هم رفت ، شَکم به یقین تبدیل شد.با همان اخمهای محکم به من و شالم اشاره کرد.بهانه ای دستش ندادم و موهای لَختم را که اصرار داشتند از شالم بیرون بریزند ، زیر شالم زدم که صدای داریوش از پشت سرم بلند شد: _ من توی سالن مدرن منتظرتون بودم...قرارمون اونجا بود! وای از اینهمه همراهی بی دلیل. پررو پررو نشست صندلی ما بین منو بهروز و گفت: _ خب غذا چطوره ؟ و باز برای گرفتن جوابش به من خیره شد. اخم کردم و بی آنکه نگاهش کنم گفتم: _شما کار دیگه ای توی هتل ندارید که مدام دنبال من و همسرم هستید ؟! با آنکه نگاهش نمیکردم ولی به وضوح متوجه ی تعجبش شدم . _خب رسم مهمان نوازی حکم میکنه که... نگذاشتم آداب و رسوم مهمان نوازیش را به من یاد دهد و گفتم: _آقای دادفر ...ممنون از مهمان نوازیتون ولی با اینهمه همراهی شما ، من بیشتر فکر میکنم تحت تعقیبم تا رسم مهمان نوازی ! مکثی کرد و از پشت میز برخاست و گفت: _ ببخشید قصد مزاحمت نداشتم. با همان لحن جدی گفتم: _ شما قصدش رو نداشتید ولی ممنون میشم که دیگه منو همسرم رو به حال خودمون رها کنید. داشت خیره خیره نگاهم میکرد.خیلی رو داشت.به چی خیره شده بود ، نمیدونم. موهایم باز داشت از زیر شالم بیرون میزد که دست بردم زیر شال و چنگی به موهایم زدم که گفت: _ باشه...بازم معذرت میخوام واسه جسارتم...اگه کاری داشتید در خدمتم. اینبار نگاهش کردم و فوری گفتم: _ کاری نداریم. سرش رو به علامت تعظیم خم کرد و رفت که بهروز زد زیر خنده . لبخندی زدم و گفتم: _ چطور بود ؟ خوشت اومد؟ _ عالی بود...رسما داغونش کردی . _ حقش بود...حالا راحت غذامون رو میخوریم. بعد قاشقم را سمت بشقاب بهروز دراز کردم و گفتم: _ بذار ببینم شیرین پلوش چطوره . ♣️♣️♣️ @nabz_eshgh💛
♡چون شاخھ ے گلے بہ دهان تفنگ هاسٹ•· ♡آرامش نگاھ ٹو پایانِ جنگ هاسٹ•· ✨ @nabz_eshgh💛
🕊️🍃نبــض عشــ﷽ــق🍃🕊️(مذهبی وشیعه )به همراه کلی شعر،عکس ومتن
#طب_اسلامی ویژگی های افراد سوداوی2️⃣ ✅مزاج این افراد، سرد و خشک است. ✅خون آنها هنگام حجامت، سیاه
نشانه های غلبه سودا3️⃣ 1. خستگی و کوفتگی بدن 2. لاغری 3. بی نشاطی و افسردگی 4. یبوست 5. خودخوری 6. احساس سوزش هنگام ادرار 7. تیره بودن رنگ ادرار و قی 8. شور بودن دهان 9. سیاه و قیری بودن مدفوع (قابل ذکر است گاهی سیاه بودن مدفوع از زخم معده هم می باشد) 10. بوی بد دهان 11. تاریکی چشم 12. تیرگی رنگ صورت 13. شب کوری 14. سوزش معده 15. فکر و خیال زیاد 16. دیدن خوابهای آشفته و کابوس 17. اخلاق تند و زشت 18. دلتنگی و بیقراری 19. به وجود آمدن لکه سیاه در بدن 20. زخمی شدن پوست به سبب خارش زیاد. 21. فراموشی و آلزایمر( بوئیدن گل نرگس برای درمان فراموشی خیلی مفید است لذا رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله فرمودند: گل نرگس را هر روز بو بکشید، اگر نتوانستید هفته ای یکبار، و اگر باز نتوانستید ماهی یک بار و اگر باز نتوانستید سالی یکبار بو بکشید از فراموشی جلوگیری می کند.) 22. حرص زیاد خوردن 23. بیماری روحی و روانی 24. وسواسی و شکاکی 25. درد سیاتیک 26. تمایل به بوهای بد مثل: بنزین، گازوئیل، (شخصی که اعتیاد به مواد مخدر پیدا می کند او هم سودای بدنش بالا می رود و کم کم لاغر می شود و علائم سوداوی ظاهر می شود). 27. بزرگ نشان دادن درد در نزد خود(ابو علی سینا سودایی بودند وقتی دچار بیماری کولیت روده شدند با اینکه می توانستند آن را درمان کنند ولی چون نتیجه این بیماری و آسیب های آن را می دانستند در اثر همین بیماری از دنیا رفتند). 28. میل به طلا و جواهرات و مال دنیا 29. زیاد سوتی دادن در صحبت کردن 30. لج بازی 31. شک داشتن در تصمیم گیری ها و در نماز 32. بدبینی نسبت به اطرافیان (در زندگی زناشویی ممکن است کار به طلاق بکشد. اگر کسی مزاجها را خوب بشناسد با برطرف کردن غلبه اون خلط، یک زندگی را از پاشیدگی نجات می دهد و نیاز به مشاوره و شورای حل اختلاف نیست). 33. سخت گیری زیاد و عدم انعطاف پذیری 34. در خانمها اگر سودا غلبه پیدا کرد باعث خروج لخته های سیاه هنگام قاعدگی و همچنین دچار فیبروم و کیست رحم می شود. 35. غلبه سودا در کودکان باعث بیش فعالی و عدم تمرکز می شود. 36. لذت نبردن از زندگی، شغل، فرزند و... 37. ترس زیاد 38. دیر دوست شدن با کسی 39. احساس نیاز به محبت 40. میل به کینه 41. کم ابراز محبت کردن 42. کم مشورت کردن 43. سرطان ناشی از غلبه خلط سودا در عضو مستعد است. اگر شخص سرطانی، مزاجش سودایی نباشد و یا اگر سودایی هست بتواند با تغذیه مزاجش را تغییر دهد خیلی زودتر درمان می شود. 44. ضعف اعصاب 45. سردرد، بعد میگرن خفیف و بعد میگرن شدید 46. گاهی حالت تهوع 47. ضعیف تر شدن میل جنسی 48. سوء هاضمه 49. تیره و سفت بودن پوست بدن 50. دیوانگی @nabz_eshgh💛
سودا در اندامهای بدن(1)4⃣ ✅سودا در پوست اگر سودا در پوست بروز کند اولین علامت آن در مو است: موها خشک و مجعد می شود و فرهای ریز ریز به وجود می آید. فر موی سر از علامت تشخیص سودا است. البته بعضی از صفراوی ها هم موی فر دارند. سوداوی ها دچار طاسی نمی شوند. اگر خانم سودایی دچار ریزش مو شد، از شدت سردی بدن است که باید با روغن سیاهدانه سر را روغن مالی کند. در آقایان معمولا ریزش در اثر گرمی مزاج است که در این صورت نباید روغن سیاهدانه بمالند و روغن بنفشه و اصلاح غذا مناسب تر است. 💪استخوان بندی بدن سوداوی ها: زنان و مردان سوداوی، سینه برجسته ای ندارند، استخوان های بازو، سینه و ران صاف و باریک است؛ سر متوسط، و به طرف کوچکی است و چون حرارت کبد و قلب آنها کمتر است پس بینی آنها هم کوچکتر است نسبت به دموی ها و صفراوی ها ✅سودا در خون اگر سودا در خون زیاد شود باعث اگزما می شود. اگزمای صفراوی با اگزمای ناشی از سودا فرق دارد. در اگزمای صفراوی وقتی که گرمیجات می خورند بدن به خارش می افتد و یا وقتی به حمام می رود، خارش قطع می شود و یا خشکی پوست اینقدر زیاد است که وقتی می خاراند پوست خونی می شود و به محض خونی شدن، خارش تمام می شود چون رطوبت به پوست رسیده است. خارش، فریاد کمی رطوبت است. در اگزمای ناشی از سودا، فرد وقتی از حمام بیرون می آید، بعدش دچار خارش پوست یا سر می شود. سودا در چشم اول یک نقطه ریز قهوه ای کوچکتر از عدس در صورت پدید می آید. بعد یک هاله در دور چشم و کم کم زیاد می شود و حاشیه صورت را می گیرد و بعد این خالها در دست پدید می آید. اول قهوه ای روشن و بعد تیره می شوند. انسانی که دور چشمهایش، هاله دارد ناشی از غلظت خون است که باعث کندی گردش خون شده است. عروقی که چشم را تغذیه می کنند، سودا در آنها رسوب کرده و در پوست خودش را نشان می دهد. این افراد مستعد پیر چشمی هستند. پیر چشمی یعنی رسوب سودا در چشم. وقتی این افراد، مقداری چشم خود را مالش دهند احساس می کنند چشمشان بهتر شده چون با مالش خون بهتر به چشم رسیده است. 👌🏻سکنگبین این لکه ها و پیر چشمی را درمان می کند. هر شب یک لیوان بخورد چون مزاج اینها سرد و شب هم سرد است بهترین زمان برای داروی اینهاست. یک سوم لیوان سکنگبین و بقیه لیوان را آب بریزید. @nabz_eshgh💛