eitaa logo
❤نبض کربلا❤
572 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
71 فایل
بسم رب الحسین🖤 مداحی های احساسی آرام شور مولودی عکس های جدید حرم و استوری و استیکر و. 🖤جهت تبادل و تبلیغات و نظرات @hosan_313 ساخت تم و استیکر و لگو ارزان کپی باصلوات 🖤(تبادل+۶۰۰) ✔ تبلیغ 🖤زنده کربلا b2n.ir/BeainolHarameain?eitaafly
مشاهده در ایتا
دانلود
زور علی زیاد بود؟! آره شمشیر بکشه بکشتشون؟! علی بن ابی طالب اینو خودش فرمود اگر شمشیر می کشیدم این شمشیر اگر قبل از کشتن همه ی اونا غلاف میشد اونا منو می‌کشتن... اگر همه رو می کشتم خب کسی نمی موند یعنی من شمشیر بکشم بزنم گردن ابوبکر قطع شه می‌ریزن سر من چرا؟! نفر دوم اسلامو کشتی... خب یا من شمشیرو دیگه غلاف نکنم همین جوری بکشم برم‌ جلو خب دیگه کسی نمیمونه... نه شمشیرو غلاف کنم غلاف کردم گردن منو میزنن چرا؟! چون ابوبکرو کشتم عمرو کشتم طلحه رو کشتم زبیرو کشتم... تو قاتل اصحاب رسول اللهی پس این شمشیر یا میزنه همه مسلمونا رو از بین میبره دیگه هیشکی نمیمونه یا غلاف میشه منو می کشن... پس علی نباید شمشیر بکشه، شمشیرم نکشه میکشنش... پس علی ابن ابی طالب اگه از خونه بیاد بیرون در هر صورت اسلام از بین رفته...
نه علی جان از خونه نیا بیرون، تو خونه بمون... خیل خب چقدر تو خونه بمونه؟! یه ماه، دو ماه، پنج ماه...؟! خب دیگه اصلا مردم یادشون میره علی ای وجود داشته... علی وقتی یک سال از خونه نیاد بیرون (علی که بیرون مبلغ نداره که) مردم یادشون میره علی ای وجود داشت چی کار می کنن؟! دوتا میخ پشت در میزنن خونه رو آتیش میزنن یهو میگن خونه ی علی آتیش گرفت و سوخت، اینا استاد این کارن... پس علی بن ابیطالب اگه از خونه بیاد بیرون اسلام شکست خورده از خونه نیاد بیرون اسلام شکست خورده اینجا کاری از دست علی بر نمیاد چه کنه؟! خدای متعال برای این روز اسلام فاطمه ی زهرا سلام الله رو گذاشته او سرباز این زمان اسلامه، از خانه آمد بیرون به چه عنوان؟! به عنوان علی بن ابیطالب؟! نه!! زهرای مرضیه هم به عنوان علی بن ابیطالب بیاد گردنشو میزنن... اصلا نمیشه حرف علی رو زد، قضیه تمام شده... مسلمونا به ابوبکر رای دادن و این شده رئیس... زهرا به چه عنوان اومد بیرون؟! ادامه دارد...
و میدونید که زهرای مرضیه سلام الله زندگیش خیلی محقر بود بغل خانه ی رسول الله یه اتاق داشت علی بن ابیطالب وزیر پیغمبر بود... یعنی چی؟! یعنی این جنگ برو... اون جنگ برو... علی درآمد نداشت که، یه حقوق جزئی پیغمبر به اینا می‌داد چقدر بود؟! شما همتون این آیه رو شنیدین دیگه: وَیُطعِموُنَ اَلطَّعَامَ عَلَی حُبِّه ی مِسکِینًا وَ یَتِیمًا وَ أَسِیرًا الإنسان/۸ اینها روزه بودن فقیر آمد نون داشتن دادن به فقیر، دیگه هیچی نداشتن بخورن با آب افطار کردن روز بعد دوباره... چرا اینجوریه؟! چون پیغمبر به اینا سهمیه نون می داد، این نونی که الان سهمیه شون بود می‌خوردن دیگه هیچی نداشتن اینا این سهمیه رو دادن به فقیر با آب افطار کردن سهمیه فردا شبشون رو که گرفتن دوباره مسکین آمد سه روز همینجوریه هی آمد... انقدر خانه ی علی فقیرانه بود!! خب زهرای مرضیه، امام حسن و امام حسین و زینب کبری رو داشت خانه حضرت اصلاً چاه آب و اینا نداشت اینجایی که مسجد النبی هست زمین صخره‌ایه چاه نمیشه حفر کرد آب کجا بود؟! پشت بقیع اونجا چشمه آب بود زهرای مرضیه برای اینکه لباس بچه ها رو بشوره، گندم و آرد کنه و ... باید خودش می رفت از پشت بقیع حدود یک ساعت راهه تا اونجا...
ایشون امام حسن و امام حسین رو داشت دیگه باید میرفت اونجا لباس بچه ها را می شست، آب از اونجا می آورد... سلمان میگه یه روزی من برای زهرا از پیغمبر پیام داشتم می دونید که سلمان سنش زیاد بود دیگه، پیرمردی بود که محرم این خانه بود گفت به من فرمود: برو اینو به زهرا بگو بیا... موقعی بود که امام حسن و امام حسین رو داشت آمدم دیدم ایشون یه طناب بسته یه ننو درست کرده امام حسین بچه اس اون تو خوابونده، امام حسنم رو زمین، با یه دستشم داره گندم آرد میکنه که نون درست کنه گفت: من نگاه کردم دیدم یه لباس زرد رنگی تن زهرا سلام الله هست دست زهرا از لباس تشخیص داده نمیشه، از بس دختر پیغمبر بر اثر گرسنگی و فشار کار زرد شده گفت: دلم سوخت گریه ام گرفت، اشکم در اومد زهرای مرضیه متوجه شد یهو من نگاه کردم دیدم دستشو از این دسداس برداشته، این خودش داره میچرخه گفتم: یا بنت رسول الله این خودش داره میچرخه!!😳 فرمود: آره دستم درد گرفته بود از جبرئیل کمک گرفتم جبرئیل داره برام میچرخونه (یعنی سلمان فکر نکنی ما غیر از این نمیتونیم زندگی کنیما)
حالا این زندگی زهرای مرضیه بود جنگ خیبر شد، خیبر غنائم زیاد داشت زهرای مرضیه آمد خدمت رسول الله فرمود: یا رسول الله علی در این غنائم سهم داره؟! حضرت فرمود: بله زهرا فرمود: میشه سهم علی رو یه کنیز به ما بدین؟! کارهای خونه ی ما طاقت فرساست حضرت فرمود: زهرا جان میخوای بهتر از کنیز بهت بدم؟! بله یا رسول الله فرمود: برو بعد از نمازهات ۳۴ مرتبه بگو الله اکبر، ۳۳ مرتبه بگو الحمدلله، ۳۳ مرتبه بگو سبحان الله چشم آقا... نداد کنیز بهش، حضرت رفت جبرئیل آمد گفت: حق زهرا رو بده!! چیکار کنم جبرئیل؟! (در خیبر یه منطقه هست به نام فدک کشت و صنعته، این ۴۰۰ تا کارگر ثابت داشت، هنگام برداشت محصول ۲ هزار کارگر از مدینه می رفت اونجا کمک می کرد، تو مدینه دفتر تجاری داشت) گفت: فدک رو بده به زهرا... فدک رو بدم به زهرا؟! من یه خادم بهش ندادم!!! جبرئیل گفت: بله...
زهرا رو خواست، جلو چشم مسلمونا زهرا جان بیا!! خدا میفرماید فدک رو بدم به تو!!! این سند فدک، اونم دفتر فدک یه مسئول برای اداره این مجموعه بذار چشم آقا با پدر مشورت کرد فرمود فلانی خوبه... به اون شخص فرمود: تو مسئول دفتر فدک، حساب کتاب ها رو به پدرم بده، اصلاً سراغ من نیا حضرت زهرا فرمود: یا رسول الله فدک مال منه؟! رسول الله فرمود:بله زهرای مرضیه فرمود: هر چی درامد داره این در اختیار شما خرج مسلمونا کنید... یه قرون از پول اونو حضرت تو زندگی نیاورد... تا پیامبر اکرم از دنیا رفت ابوبکر شد رئیس اول کاری که کرد فدک رو مصادره کرد یعنی فرستاد نماینده ی زهرا رو بیرون کردن، اسناد رو گرفت... چرا این کارو کرد؟! به دو دلیل... ( وقتی پیغمبر اکرم از دنیا رفت، زهرای مرضیه یه پیام داد به مسئول دفتر فدک فرمود: دیگه حساب کتاب ها رو بیار به خودم بده، به احدی پول نده... ابوبکر در اولین کار رفت اونجا رو مصادره کرد چرا؟! چون رفت اونجا گفت پول بده نماینده ی حضرت گفت حضرت زهرا فرموده دیگه به کسی پول ندم...)
به دو دلیل فدک رو مصادره کرد ۱- دید اگه این پول ها بره دست زهرا، زهرا با این پول ها علی رو از خانه در میاره، میشه چی؟! میشه عین اموال خدیجه که تو مکه به پیغمبر کمک کرد ۲- به این پول نیاز دارن، لذا اولین کاری که کردن نماینده ی زهرا را بیرون کردن، فدک رو مصادره کردن این دلیل شد زهرا از خانه آمد بیرون میدونید خانه ی زهرای مرضیه به بیرون در نداشت، خانه علی به بیرون مسجد در نداره در خانه به مسجد باز میشه، اگه برید اونجا یه دری اونجا هست نوشته: هذا باب فاطمه این در خانه ی فاطمه است این در به خانه ی زهرا باز میشه، ولی در خانه فاطمه این نبوده چون این قسمت اصلا جزو مسجد نبود، اینجا دیوار بود در خانه کجا بود؟! درست روبه روی این در اونور، حالا شما اگه بری اونور وایسی نگاه کنی پشت به این در وایسی منبر رو میبینی یعنی چی؟! یعنی در خانه ی زهرا جایی بود که تا زهرا می اومد بیرون، منبر رو میدیده، پیغمبرو که بالای منبر بود میدیدش، به همین جهت هرگاه زهرای مرضیه از خانه میومد بیرون بره، پیغمبر تو مسجد مشغول خطبه بود، نگاه می کرد خطبه را قطع می‌کرد، خطبه رو که قطع می‌کرد همه میفهمیدن زهرا از خانه اومده بیرون، همه ی مسجد سکوت تا ایشون بره...
پیغمبر گاهی موارد یهو از اون بالا می اومد پایین می فرمود صبر کن زهراجان وایسا، جلو چشم مسلمونا میومد خم میشد دست زهرا را می بوسید!! خب ابوبکر روز جمعه رفت خطبه بخونه رئیس شده بود دیگه... جای پیغمبر تا گفت بسم الله الرحمن الرحیم زهرا در خانه رو باز کرد ابوبکر جای کی رفتی اون بالا؟! گفت: جای رسول الله شما چی کاره ای؟! گفت: مسلمونا منو به عنوان جانشین پدر بزرگوار شما انتخاب کردن فرمود: آفرین باریکلا بگو ببینم رسول الله دزدی میکرد؟! گفت: حاشا و کلا رسول الله اموال مردم را به زور مصادره می کرد؟! گفت: هرگز فرمود تو چرا این کارو کردی؟! تو مگه جانشین رسول الله نیستی؟! گفت: چرا تو چرا این کارو کردی؟! گفت: یا بنت رسول الله من کی این کارو کردم؟! فرمود: چرا فدکو گرفتی؟! گفت: فدک مال مسلمان هاست فرمود چی چی مال مسلموناست... فرمود: فدک رو پیغمبر به من بخشیده!!
افتاد تو بحث... او گفت، زهرا گفت... او گفت، زهرا گفت... تو بحث حضرت ثابت کرد که فدک مال منه حالا عنوان میکنه من خلیفه ی رسول الله هستم (ببینید تو این شیشه، زهرای مرضیه تبر زد یه ترک خورد) ابوبکر گفت: یا بنت رسول الله فکر نکنی من میخواستم اموالو به زور بگیرما، من فکر می‌کردم فدک مال شما نیست، احقاق حق مسلمونا رو کردم، حالا فهمیدم اشتباه کردم پیغمبر فرمود: اگر کسی اجتهاد کنه اجتهادش درست باشه دو تا اَجر داره، اجتهادش اشتباه باشه یه اَجر داره... من اجتهادم اشتباه رفت خیلی معذرت می خوام بدید سند فدک رو به زهرا... آوردن سند رو دادن و حضرت از مسجد اومد بیرون رفت سراغ فدک از اون بالا اشاره کرد عمر برو سندو بگیر عمر آمد، همه تو نماز جمعه ان دیگه تو کوچه کسی نیست زهرا داره میره دفتر فدک یهو عمر سر راه سبز شد گفت بده به من سندو!!😡 حضرت فرمود که نمی دم، الان ابوبکر داد به من گفت: اون بیخود کرده داده!! حضرت فرمود: آقا این ملک منه!! عمر گفت: بی خود ملک توئه... حضرت نداد چنگ زد سندو گرفت پاره کرد یه سیلی زد به زهرای مرضیه حضرت زهرا افتاد روی زمین...😔 گفت حالا برو از بابات بگیر...
حضرت پا شد آمد مسجد، دیگه با ابوبکر حرف نزد شروع کرد با کی حرف زدن؟! با مسلمونا بسم الله الرحمن الرحیم شروع کرد از اول اسلام توضیح دادن شما چی بودین... اسلام چه کرد... دو ساعت صحبت کرد یهو وارد ولایت شد فرمود خدا ولایتو به این قرار داده برد تو قضیه ی علی بعد یهو فرمود: مسلمونا چتون شده؟! هنوز کفن پیغمبر خشک نشده...!! آقا صحبت زهرا تمام شد همه موندن، دختر پیغمبر راست میگه!! اونم نفر دوم اسلامه... اونو انتخاب کنن؟! اینو انتخاب کنن؟! چه بکنن...؟! ابوبکر زد تو دنده ی شائول... (شائول وقتی برنابا بهش گفت: شائول این چه تفسیریه از انجیل ارائه میدی؟! گفت: قرائت تو از انجیل اونه قرائت من از انجیل اینه!! گفت: بابا من شاگردی عیسی رو کردم عیسی این حرفها رو نمی زد گفت: نه انجیل چند قرائت داره...
عین همونو یهو ابوبکر گفت گفت: یا بنت رسول الله حرفاتو زدی؟! فرمود: بله گفت: پاسخ مثبت شنیدی؟! فرمود: نه!! گفت: ببین اسلام دو قرائت داره یه قرائت، قرائت تو بود، یه قرائت، قرائت من... اینا به قرائت تو رای ندادن برو تو خونه ات بگیر بشین... (فکر کردین با آدمهای ساده ای طرف بودیم) یهو همه ی مسلمونا خیالشون راحت شد عه دو تا قرائت وجود داره اما زهرای مرضیه فرمود: نمی رم خونه ام بگیرم بشینم گفت: چی کار می کنی؟! فرمود: می رم شکایتتون رو به پدرم می کنم... گفت: تو دختر رسول اللهی، تو نور چشم مایی، تو ثمره ی قلب مایی، هرکاری بخوای بکنی آزادی... این نفهمید زهرا چی گفت... نفهمید زهرا چه میکنه... گفت: شما آزادی چی کار‌ کرد زهرای مرضیه اومد؟! رفت سر قبر پیغمبر نشست!!
زهرای مرضیه تا این زمان اصلا گریه نمیکرد... برای رفتن پیغمبر گریه نکرد... چرا؟! خدای متعال در قرآن میگه مومنین کسانی هستن که به رضای خدا رضایت دارن ببینم امام حسین علیه السلام بچه کیه؟! بچه ی فاطمه زهراست امام حسین روز عاشورا تو کربلا وقتی همه رو خرج کرد، دیگه هیچی براش نمونده بود دار و ندار رو داده بود، خودشم داشت میرفت... آخر سر چیکار کرد؟! خاک ها را جمع کرد صورتشو گذاشت رو خاک ها فرمود: الهی رضاً برضاک خدایا راضی راضی ام..‌ گریه کرد؟! نه!! جیغ و داد کرد؟! نه!! حالا بفرمایید ببینم پیغمبر اکرم وقتی از دنیا میره مورد رضایت خدا هست یا نیست؟! مورد رضایت خداست!! زهرای مرضیه به رضای خدا راضیه یا اراضی نیست؟! راضیه!! پس چرا بشینه گریه کنه... حالا گریه ی عاطفی میکنه اما... یَا أَیَتُهَا النَّفسُ المُطمِئِنَّهُ إرجِعی إلَی رَبِّک رَاضِیَةً مَرضِیَّةً
سلام الله چرا بعد از پیامبر اکرم صلوات الله علی بن ابیطالب علیه السلام به قدرت نرسید؟! برنامه، برنامه ی یهود بود اونها نفوذی آوردن و این نفوذی به قدرت رسید... وقتی این نفوذی به قدرت رسید حالا برنامه شون چی بود؟! برنامه ی اینا از بین بردن اسلام بود برای از بین بردن اسلام اینا چهارتا کار باید انجام می دادن ۱_علی علیه السلام را از بین ببرن ۲_قرآن رو تحریف کنن ۳_روایاتی که از پیامبر بود آتش بزنن ۴_فرهنگ مردم رو عوض کنن در این صورت اسلام از بین میرفت اما همه ی سه برنامه ی بعدی در صورتی موفق می شد که علی از بین بره و اِلا اگه علی بن ابیطالب بمونه اینا قرآن رو هم خراب کنن روایات رو هم آتیش بزنن فرهنگو هم عوض کنن همه ی اینا توسط علی بن ابیطالب بازسازی خواهد شد...
پس گام اول زدن علی بن ابیطالب هستش حذفش کنن حذف فیزیکی... خب حضرت علی بعد از به قدرت رسیدن اینا دو راه داشت یکی اینکه از خونه بیرون بیاد، وارد مسجد بشه، وارد اجتماع بشه، که در این صورت مجبورش می کردن بیعت کنه و حضرت اگه بیعت می کرد یعنی مشروعیت ابوبکر، یعنی امضای همه برنامه های اونا اگه بیعت نمی کرد می کشتنش...!! راه دوم این که علی بن ابیطالب برای اینکه مجبور به بیعت نشه از خونه نیاد بیرون، اگه از خونه نیاد بیرون در طول زمان فراموش میشه... مردم یادشون میره علی ایی وجود داشته و وقتی مردم فراموش کردن علی علیه السلام هست، می کشتنش...
اینها در ترور استاد هستند (اینو بدونین هر تروری تو دنیا انجام میشه دست یهوده) چند بار اقدام به ترور علی بن ابیطالب کردن اما موفق نشدن... خب خونه رو آتیش میزنن پس از دست علی کاری بر نمیاد... برای این زمان پیامبر اکرم صلی الله فاطمه ی زهرا سلام الله رو سرباز میدان قرار داده، او به میدان آمد و علی رو نجات داد... با چه عنوان زهرا از خانه آمد بیرون با عنوان فدک... فدک یه موسسه ای بود درآمد هنگفتی داشت و اینها بعد رسول الله اولین اقدامی که کردن فدک رو مصادره کردن، وقتی فدک رو مصادره کردن زهرای مرضیه آمد تو مسجد، ابوبکر در حال خوندن خطبه نماز جمعه بود زهرای مرضیه فرمود که: ابوبکر جای کی نشستی اینجا...؟! گفت: من!! جای پیغمبر... تو چی کاره ای...؟! من!! خلیفه رسول الله... فرمودن: خلیفه رسول الله دزدی می کرد؟! گفت: نه!!
فرمودن: خلیفه رسول الله اموال مردمو به زور مصادره می‌کرد؟! گفت: نه پس تو چرا این کارو کردی؟! (برگردید به اون ذهنیت که مردم ابوبکر رو دوم جهان اسلام می دونستن و مردم به دلیل اینکه این آقا عین پیغمبره آوردنش سرکار حالا اگه کسی بتونه ثابت کنه که نه این عین پیغمبر نیست این از اون بالا سقوط خواهد کرد) حضرت زهرا به دنبال همینه اول ازش اقرار گرفت پیغمبر دزدی نمی‌کرد؟! نه!! اموال مردمو مصادره نمی کرد؟! نه!! حالا تو چرا این کارو کردی؟! گفت: کجا من اینکارو کردم؟! حضرت فرمود: فدک رو چرا مصادره کردی؟! گفت: فدک مال شما نبوده!! فرمودن: فدک مال من نبوده؟! فدک مال من بوده!! گفت: نه، فدک مال پیغمبر بود پیغمبرا ارث نمیذارن حضرت فرمود: این حرفو تو از کجا آوردی؟! (ببینید اونا فکر می‌کنن که این جانشین پیغمبره خب جانشین پیغمبر باید حرفا رو بلد باشه دیگه حالا اگه جلوی مردم ثابت کرد این بلد نیست...) فرمود: کی گفته پیغمبرا ارث نمیزارن؟! گفت: خود پیغمبر!! ایشون گفتن ما پیغمبرا ارث نمیذاریم
حضرت فرمود: یعنی پیغمبر خلاف قرآنی که خودش از جانب خدا آورده حرف می زنه؟! گفت: نه حضرت فرمود خدا در قرآن میگه سلیمان از داوود ارث برد هم سلیمان پیغمبر بود هم داوود این از اون ارث برده اون وقت پیغمبر گفته پیغمبرا ارث نمیزارن؟! ابوبکر موند...!! گفت: نه، منظورم اینه که اون اموالی که زکاته و عمومیه اونا به ارث نمیرسه... خب حالا این حرف، حرف درستیه ولی فدک زکات نبود، از اموال عمومی نبود، فدک چی بود؟! فدک چیزی بود که پیغمبر اکرم به دستور خدا به من بخشیده... گفت: بخشیده به تو؟! ما ندیدیم... (در حالی که دیده بود تو مسجد پیغمبر اینو به حضرت بخشیده) ندیدی؟! جلوی چشم مسلمونا بخشید!! گفت: شاهد بیار!!
حضرت زهرا فرمود: کدومتون پا میشین شهادت بدین؟! همه به خاطر رعایت ابوبکر هیچی نگفتن علی بن ابیطالب فرمود: من شهادت میدم...!! ام ایمن گفت: منم شهادت میدم...!! گفت: نه، شهادت این دوتا قبول نیس چرا؟! این یکی شوهرته پیغمبر فرمودن: شهادت شریک در حق شریک قبول نیست این یکی هم زنه قبول نیست... حضرت فرمود: ابوبکر!! بازم اشتباه کردی که چرا؟! شهادت شریک در حق شریک قبول نیست منظور پیغمبر این بوده دو نفر در یه مالی با هم شریکن یه کدومشون با دیگری اختلاف پیدا میکنه این یکی که با این شریکه حق نداره به نفع شریکه بره شهادت بده... چرا؟! چون شهادت به نفع خودش میشه این برای اون دو نفریه که در یه مالی با هم شریک باشن علی که در فدک شریکه من نیس که، علی شوهر منه، این فدک مال منه علی نسبت به فدک غریبه اس... گفت: راست میگیا... اینم یه اشتباه ...
گفت: این ام ایمن!! شهادت زن ها قبول نیس... حضرت فرمود: پیغمبر اکرم خودش فرمود شهادت زن ها در امور مالیه اگه همراه با مردها باشه اشکالی نداره... یعنی چی؟! یعنی اگه یه جا اختلاف مالی هست این طرف میگه این جنس مال منه، اگه یه مرد و یه شاهد زن بیان قبوله، شهادت زنها ضمیمه ی به شهادت مردا قبوله... گفت: عه آره اینم پیغمبر همینجوری گفت بازم ثابت شد ابوبکر اشتباه کرده گفت: خب علی، ام ایمن شهادت میدین؟! گفتن: آره شهادت میدیم خب یا بنت رسول الله ثابت شد من اشتباه می کنم، ولی فکر نکنی من میخواستم سر شما رو کلاه بزارم فکر نکنی من میخواستم دزدی کنما... من فکر می کردم این درسته... بگیر سندو برو سند رو داد حضرت رفتن... (اما ببینید این علامت سوالو حضرت تو ذهن مردم گذاشت اومد بیرون) ادامه دارد...
سلام الله عمر رو فرستاد گفت برو سند و بگیر... خب اونجا بود که سیلی زد و سند و گرفت و اومد... حضرت دیگه با اون(عُمر) صحبت نکرد... این سخنرانی بزرگ رو کرد وقتی سخنرانی کرد مسلمونا موندن حرف زهرا را گوش کنن یا حرف... گفت: ای دختر پیغمبر حرفاتو زدی؟! فرمودن: آره توضیحاتتو برای مسلمونا دادی؟! فرمودن: آره خب میبینی بهت جواب دادن؟! فرمودن: نه گفت: میبینی دوتا قرائته یه قرائت تو، یه قرائت من، یه برداشت تو از اسلام یه برداشت من میبینی برداشتت رای نداره برو تو خونه ات بگیر بشین اینا برداشت منو قبول دارن حضرت فرمود: نمیرم خونه بگیرم بشینم... گفت: چی کار می کنی؟! فرمود: می رم شکایتتون رو به پدرم می کنم (این نفهمید زهرا چی میگه...)
حضرت زهرا سلام الله رفت سر قبر پیغمبر نشست یه فریاد کشید یا رسول الله تو از دنیا رفتی این امت تو در حق ما چه کردن... شروع کرد افشاگری زنهای مدینه اومدن (چون میدونین در زمان رسول الله زنها شاگرد زهرای مرضیه بودن مسئله ازش می پرسیدن، تفسیر قران ازش یاد میگرفتن مثلاً فضه که خادمه ی حضرت بود کنیز نبود که دختر یکی از ثروتمندان مدینه بود این میخواست تفسیر قرآن یاد بگیره اومد به حضرت زهرا گفت خانوم من میخوام بهم ویژه تعلیم قران یاد بدین در ازاش من میام در کارهای خونتون بهتون کمک می کنم حضرت قبول کردن این میومد تو یه سری از کارها کمک می کرد حضرت هم فرصت پیدا می کرد بهش قرآن یاد بده) وقتی که زهرای مرضیه شروع کرد به گریه کردن به عنوان همدردی اومدن... حضرت توی این گریه ها افشاگری میکرد یا رسول الله این ها اومدن قدرت رو گرفتن... این آقا همونی بود که تو جنگ احد فرار کرد... این همونی بود که شما برائت رو بهش دادی خدا گفت ازش بگیر... خب زنها گوش می کردن میومدن خونه یکی به برادرش میگفت یکی به شوهرش میگفت چرا همچین کردین؟! آقا مگه رسول الله نگفته بود !! چرا علی رو گذاشتین کنار؟! چرا اینا رو آوردین سرکار؟! خب اینا نیس که اون اول کار تو غوغا سالاری گیر کرده بودن آرام آرام موج بیداری از زهرا به زنها از زن ها به خانه ها برگشت شروع شد...
اومدن بقیع، از مسجد دور شدن اما چون خونه ی حضرت قبر پیامبر جا نداشت چهار تا اتاق ۲در۳ بود اما قبرستان بقیع باز بود اومد تو بقیع زنها فراوان اومدن... حرکت داره میره رو به جلو و این ها رو میزنه باید چی کار کنیم ؟! باید زهرا رو بزنیم... عملکرد زهرا منجر شده بود به این که خانه علی شده بود کانون مخالفین... ابوبکر یه نامه برا حضرت زهرا سلام الله نوشت دختر پیغمبر، من مخلص توام، من نوکر توام، تو نور چشم جامعه مایی اما ... علی از وجود تو سوء استفاده کرده، خونه ی تو رو کانون مخالفین قرار داده بنابراین برای اینکه این کانون بهم بخوره علی رو ازخونه ات بیرون کن... یا به علی بگو اینا رو بیرون کنه... نامه رو داد به زهرای مرضیه... شیطنت بود دیگه... حضرت جواب نامه اش رو نداد ابوبکر رفت سخنرانی کرد گفت: این خونه اینجوری شده... جمعیت رو آوردن درب خونه ... برای چی؟! برای اینکه علی رو ببرن...
چون اول کار همه رفته بودن سمت ابوبکر دیگه... چهار نفر مونده بودن سلمان، مقداد، ابوذر، عمار یکی یکی شروع کردن به برگشتن... ابوبکر یهو نگاه کرد دید عه این هفته زبیر نیومده جلسه بعد ابوالهیثم همینجوری یکی یکی... کجا رفتن؟! میرفتن در خونه ی علی... علی ما اشتباه کردیم رفتیم سراغ اینا... تو خونه ی علی اون چهار نفر شدن ۱۱ نفر... ۱۱ تا مخالف اینا... ابوبکر دید که عه کار داره خراب میشه (میدونین علی بن ابیطالب فرمود این عدد ۱۱ به ۴۰ برسه کار تمومه ۴۰ نفر یاور بشن تمومه) عدد رسیده به ۱۱نفر... ابوبکر اینو فهمید تازه متوجه شد زهرا چی گفت... گریه های زهرا برا پیغمبر نبود که... گریه ها برا وضعیت پیش امده...اونام خودشون گفته بودن گریه کن دیگه ادامه دارد...
سلام الله علی ابن ابیطالب، زبیر ... همه تو این خونه ان مخالفین تو این خونه ان ... چرا نمیرن؟! چرا تو نماز ابوبکر شرکت نمیکنن؟! در زدن ... کی اومد پشت در؟! حضرت زهرا سلام الله !! خب مگه علی تو خونه نیست؟! چرا هست...!! مگه زبیر و... نیست؟! چرا هست...!! چرا زهرا سلام الله اومد پشت در؟! پشت این در هر کی بیاد یا باید بیعت کنه یا کشته بشه...
اونا براشون زبیر و سلمان و... مهم نیست با کی کار دارن؟! علی ...!! در زدن میخوان علی رو ببرن... علی بیاد پشت در، یا بیعت میکنه یا کشته میشه ... هر دو اسلام رو از بین میبره لذا علی بن ابی طالب فرمود: زهرا جان شما باید بری پشت در... اونی که زهرا رو فرستاد پشت در خود علی بود چرا؟! چون زهرای مرضیه امامش علی بود فرمانده علی ابن ابیطالب بود او هر چی میگفت زهرای مرضیه گوش میکنه... چشم، رفت پشت در ... گفتن: ما با تو کار نداریم اومدیم علی رو ببریم ... فرمودن: مگه از رو جنازه ی من عبور کنین دستتون به علی برسه...