4_5873218673195356136.mp3
14.24M
•°🌱
#مداحے
تو این روزگارِ بیکسے حُسیـن
منـو واسهی خودت سوا کُن و ..
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
@nabz_karbala
هدایت شده از کیف و کفش و پوشاک بهاردوز
《-چالش سین زَنی》
📎سین بزنید و برنده بشید !
[ یادتون باشه حتما باید بنرتون
رو از کانال فوروارد کنید...❌ ]
💢 #نفراول: ۳۰ هزار تومان
💢 #نفردوّم: ۲۵ هزار تومان
💢 #نفرسوم: ۲۰ هزار تومان
#کُدِ_۱۸
-برایِ شرکت در چالش👇
https://eitaa.com/joinchat/2832597018C1c214cbdb0
جوایز_فوقالعاده👌😎
° الرحیل الرحیل[حاج مهدی_رسولی] 1.mp3
3.37M
|الرحیل الرحیل|
کربلایی حاج مهدی رسولۍ
{💜☁️} #تباهیات
برخلافخیلیها
منکهاز BBC بشدتراضیام ...
چونکارتشخیصروخیلیبرامراحتکرده
هرچیگفت
برعکسشدرسته :))
اینبراندازاییکه
کلیتنظامروقبولندارنولیراجعبهانتخابات
حرفمیزنن
آدمرویاداونبچههمیندازن
کهسرسفره
قهرکردهبودوقتیمادرشبراشغذاکشید گفتمنکهنمیخورم
ولیاینوبرایهرکیکشیدیبرنجشکمه:)))))))))
#شماهمنخورلطفا :/ | #انتخابات
•°~🌼🌿
اگهدلتگرفت..
یایهچیزیلازمداشتیونبود
فقطیهچیبگو↓
{خدایمنمبزرگه...}
مطمئنباشواستکمنمیزاره...🙃♥️
#الله🌻
~~~~~~~~~~🌼♡🌼~~~~~~~~~
🌿| #تلنگر
🌼| #امام_زمان
شہدا از ما اشڪ نمێ خواهند،
"عمل"مێ خواهند ....
- مابراێ ِخوشحالۍ آقا چھ ڪردیم ؟!😔
- غیبتڪردیم ؟!😒
- دروغگفتیم ؟!😏
- نگاھ بہنامحرمڪردیم ؟!😢
- چھ ڪردیم ؟!☹️
#نہوجداننچڪارکردیم ؟!😐
اسلامآدمبۍتفاوتوکنارھگیرازمسائل
سیاسےنمۍخواهد، حضوردرانتخابات
یعنۍراھسعادتراانتخاب کردنودنبال
وسوسہهاۍشیطاننرفتن✿'!
-شهیدحسینترک
#انتخابات
#بدونتعارف🖐🏻‼️
اگررأینمیدی ...
خبتشکرمیکنمازت
کهاونقدری
بقیهروقبولداریکهبهجاتتصمیمبگیرن :)
#انتخابات | #انتخاب_درست_کار_درست✌️✌️
••🌱📗
{🌿} #ڪتاببخونیمــ
جـٰاۍڪِتابراهیٖچچـیزۍپُرنمۍڪُند،
مَـردمبایَـدبھڪِتابخوانـۍعادٺڪُنند،
وڪِتابواردزندگۍبِشود...!(:'
"حضرتماھ"💚'((:
{📚} #جهادعلمی
.
•
بیرونبهشمیگنشهیدِزنده
ولیدرخلوت
باعثمیشهامامزمانسیلیبخورھ..(:
چهفایده؟
#یکمخجالتهمخوبچیزیہ🚶🏿♂ !!
#تلنگر
هدایت شده از امام زمان و ظهور
🌱حکایت شب اول قبر
آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (ره) نقل می کنند :
شب اول قبر آيتالله شيخ مرتضی حائری برايش نماز ليلة الدّفن خواندم، همان نمازی که در بين مردم به نماز وحشت معروف است.
بعدش هم يک سوره ياسين قرائت کردم و ثوابش را به روح آن عالم هديه کردم .
دوستان
چند شب بعد او را در عالم خواب ديدم. حواسم بود که از دنيا رفته است. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنيايي چه خبر است؟!
پرسيدم: آقای حائری، اوضاعتان چطور است؟
آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می آمد، رفت توی فکر و پس از چند لحظه، انگار که از گذشتهای دور صحبت کند شروع کرد به تعريف کردن...
وقتي از خيلي مراحل گذشتيم، همين که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگي و سبکي از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اينکه لباسي را از تنت درآوري. کم کم ديگر بدن خودم را از بيرون و به طور کامل ميديدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، اين بود که رفتم و يک گوشهاي نشستم و زانوي غم و تنهايي در بغل گرفتم.
ناگهان متوجه شدم که از پايين پاهايم، صداهايي ميآيد. صداهايي رعبآور و وحشتافزا! صداهايی نامأنوس که موهايم را بر بدنم راست ميکرد. به زير پاهايم نگاهي انداختم. از مردمي که مرا تشيع و تدفين کرده بودند خبري نبود. بياباني بود برهوت با افقي بيانتها و فضايي سرد و سنگين و دو نفر داشتند از دور دست به من نزديک ميشدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشي که زبانه ميکشيد و مانع از آن ميشد که بتوانم چشمانشان را تشخيص دهم. انگار داشتند با هم حرف ميزدند و مرا به يکديگر نشان ميدادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزيدن. خواستم جيغ بزنم ولي صدايم در نميآمد. تنها دهانم باز و بسته ميشد و داشت نفسم بند ميآمد. بدجوري احساس بی کسی و غربت کردم
گفتم خدايا به فريادم برس! خدايا نجاتم بده، در اينجا جز تو کسی را ندارم....
همين که اين افکار را از ذهنم گذرانيدم متوجه صدايی از پشت سرم شدم.
صدايی دلنواز، آرامش بخش و روح افزا و زيباتر از هر موسيقی دلنشين!
سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگريستم، نوری را ديدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من ميآمد.
هر چقدر آن نور به من نزديکتر ميشد آن دو نفر آتشين عقبتر و عقبتر ميرفتند تا اينکه بالاخره ناپديد گشتند.
نفس راحتي کشيدم و نگاه ديگري به بالاي سرم انداختم. آقايي را ديدم از جنس نور !
نوری چشم نواز و آرامش بخش.
ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نميتوانستم حرفي بزنم و تشکري کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زيبايش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسيد: آقای حائری! ترسيدی ؟
من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسيدم، آن هم چه ترسي! هرگز در تمام عمرم تا به اين حد نترسيده بودم. اگر يک لحظه ديرتر تشريف آورده بوديد حتماً زهره ترک ميشدم و خدا ميداند چه بلايي بر سر من ميآوردند.
بعد به خودم جرأت بيشتر دادم و پرسيدم: راستي، نفرموديد که شما چه کسي هستيد.
و آقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می نگريستند فرمودند:
من علی بن موسی الرّضا هستم. آقای حائری! شما ۷۰ مرتبه به زيارت من آمديد من هم ۷۰ مرتبه به بازديدت خواهم آمد، اين اولين مرتبهاش بود ۶۹ بار ديگر هم خواهم آمد.
@zohur_media
کپی پست با ذکر لینک بلامانع🌹
‹🌻💛›
-
-
🌸 بَرا؎شَہادَتْوَرَفْتَنْتَلـاشنَڪُنید!
بَرا؎رِضا؎خُداڪارڪُنیدوَبِگُویید:
خُداوَندا!نہبَرا؎بِہِشتْونہبَرا؎شہادت!
اگـرتُومٰارادَرجَہَنَمتبیَندازٖ؎وَلۍازمٰاراضٖۍباشٖۍ؛
بَرا؎ماڪافٖیست...!(:'
"شہیدعلۍچیتسازیان"
🌻اسلامآدمبۍتفاوتوکنارھگیرازمسائل
سیاسےنمۍخواهد، حضوردرانتخابات
یعنۍراھسعادتراانتخاب کردنودنبال
وسوسہهاۍشیطاننرفتن✿'!
-شهیدحسینترک
#انتخابات
#استادپناهیان میگفت:
اگرفکرمیکنیددیندارهستید
وشادنیستید،
اشتباهفکرمیکنید،دیندارنیستید...(: 💔☺
‹📕•🎞›
#شـہیدانہ
ماهمیشھفکرمیکنیمشھدایه
کارخاصیکردنکہشھیدشدن! ،
نهرفیق . .🖐🏽
خیلیکارهارونکردنکہشھید
شدن :))♥🕊
#شھیدحسینمعزغلامی✨
🌻بی ادعا اما پر کار
بی منت اما با جرات
بیشترین تاثیر اما با کمترین امکانات
یعنی #بسیجی با غیرت...
#دنبالخدمتبہمردم🌹
•°🌱
دلم تنگته | شب جمعه کربلا
شب جمعه شده و باز دلم رفت حرم
دل آشفته ی من صحن تو را کم دارد ...
#امام_حسین
#شب_جمعه
#دلتنگ_حرم