eitaa logo
💓نبض عشق💓
2.4هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
3هزار ویدیو
40 فایل
مینویسم ازعشق بین زوج ها❤ مینویسم ازمحبت هایی که‌اساسش عشق به خداست غفلت ازمن بچه مذهبی ست که نگذاشتم دیده شوم کسی 💖عشق‌های‌آسمانی‌ماراندیده‌مینویسم‌تابدانندعشق‌اصلی‌مال‌مابچه‌مذهبی هاست نه آن‌عشق‌های‌پوچ‌خیابانی @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام وقتتون بخیر..خوش آمدمیگم خدمت اعضای جدیدکانال.💓نبض عشق💓
هدایت شده از ❥♥نیایش❥♥
🌺🌺
❤️گفتنش 🍂نوشتنش ❤️ادعاش 🍂ساده است ❤️ولی ... 🍂اثباتش كار هر كسی نیست @nabzeshgh
آرامش آسمان شب سهم قلبتان❣ باشد و نور ستاره ها💫 روشنى ِ بى خاموش ِ تمام لحظه هايتان شبتون مهتابی🌷 🌸🍃 @nabzeshgh
طبق عادت دوشنبه ها رفتم سراغ حرم الشهدای دانشگاه از میون ۵ تا شهید علاقه خاصی به شهید وسطی دارم اخه شهید محمد خوانی این شهیدو دفن کردن و اونم به نیت حضرت زهرا ....نشستم چشمم خورد به شاخه گل رز ابی که این سومی دوشنبه ای بود که میدیدم این شاخه گل و یعنی اتفاقیه اونم گل مورد علاقه من ؟؟؟غافل از اینکه شیطنت کسیه که دو هفتس ازم خواستگاری کرده و من هنوز مشغول فکر کردنم ...... @nabzeshgh
سلام😐 ازظهرنتم قطع بودتاالان ان شاالله اگه فرداهم .....درخدمتم😅
🔴پسر جوان و دختر تنهـــا جوانی زیبارا درحال گریه دید گفت چرا گریه می‌کنی؟ دختر گفت: من در روستا زندگی می‌کنم امروز در مدرسه تأخیر کرده‌ام و سعی نمودم که در مقرر خود را به ترمینال برسانم امّا وقتی به اینجا رسیدم متوجه شدم که رفته‌اند و من تنها مانده‌ام جوان گفت به خانه من بیا. شبانگاه شیطان مرتباً جوان را وسوسه می‌کرد و به او می‌کرد که این گرانبهایی است که در کنار تو آرمیده است. به و طراوت و شادابی او به این عروس رایگان نظر کن. چه کسی می‌داند که تو با او می‌کنی؟ برو در کنار او بخواب. دختر نیز نمی‌توانست زیرا با جوانی ناآشنا در اتاقی به سر می‌برد و در حال و ترس و حیرت لحظات را سپری می‌کرد. خواب به چشم هیچ کدام فرو نرفت دست از سر جوان برنمیداشت پسرجوان از برخاست و چراغی را روشن کرد کماکان شیطان اورا به تعدی به دختر جوان میکردجوان در حالی که چراغ را خود گذاشته بود نفسش را مخاطب قرار داد و گفت: من را روی چراغ قرار خواهم داد. اگر بر آتش چراغ صبر کنی و و درد آن را تحمل کنی به معصیت اقدام کن و گرنه از یکتا بترس و به آینده‌ات امیدوار باش انگشتش را روی چراغ گذاشت تا حدی که سوختن آن به مشام رسید و از درد شدید بر خود می‌پیچید و با خود می‌گفت: ای خدا اگر تو بر آتش چراغ و این شعله‌ی ضعیف صبر نکنی پس چگونه سهمگین دوزخ را تحمل خواهی‌کرد؟ صبح فردا جوان دختر را خدمت پدر دختر برد و تحویل داد آنگاه پدرش به جوان نزدیک شد و بر او سلام کرد و از تشکر و قدردانی نمود. مدتی بعد به خداوند ان پسر و دختر به نکاح هم درامدند 📚روایات و داستانهای کهن وقرانی شهرام شیدایی ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 🌹 @abalfazleeaam
هدایت شده از 💓نبض عشق💓
شبتون بخیرهمراهان عزیزکانال💕نبض عشق💕 شبتون پرازعطرخدا🍃 💓 @nabzeeshgh 💓
🌸آغاز یک روز خوب با سلامی 🌸پر از حس خوب زندگی 🌸ســــــلام 🌸صبح قشنگتووون بخیر 🌸وسرشار از لحظه های زیبا 💓 @nabzeshgh
بنشین چای بریزم ڪه ڪمے مست شویم دلخوشم ڪرده همین پیش تو عیاشے ها آرزویم فقط این است بگویم سر صبح عصر هم منتظر آمدنم باشے ها! 🍀 💓 @nabzeshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وای از آن روز،تو عاشق شوے و من معشوق پدرے از تو در آرم ڪه خدا مےداند!😁 💓 @nabzeshgh
#رفیق.😍❤️👭👩‍❤️‍👩 @nabzeshgh
سلام خدمت اعضای کانال.ازامروزب بعدتوی این کانال متن رفیق.وعاشقانه.وهرچیزدیگری ...میفرستیم.اینجوری خیلی خوب میشه ....روزتون خوش😍❤️ @nabzeshgh
داشتنت یعنی همین زندگی زیباکه باتوساختمش😍 @nabzeshgh
😂😂😍😍❤️❤️ @nabzeshgh
💓نبض عشق💓
طبق عادت دوشنبه ها رفتم سراغ حرم الشهدای دانشگاه از میون ۵ تا شهید علاقه خاصی به شهید وسطی دارم اخه
گل رزو پر پرش کردم و خواستم بلند بشم که فردی با چفیه لبانی ی گوشه حرم الشهدا نگاهمو جلب کرد چقد لباسش آشنا بود اما...نکنه گل های رز کار این جوان بوده و ....حرکت کردم به سمت خوابگاه با کلی دلواپسی انگار تردید کردم که چه کنم قرار بود امشب مادرهم رشته ایم زنگ بزنن که جواب بگیرن اما من هنوز دو دل هستم خدایا خودت کمک کن ....سپردم همه چی رو دست حضرت زهرا و خواستم برایم مادری کنن ....اخر قرار بود به پسری جواب بدهم که با اینکه ۴ ترم توی یک کلاس نشستیم من هنوز صداشو درست نشنیده بودم تا شب خواستگاری تنها سوالی که ذهنم را قلقلک میداد او که این همه سر به زیر است به راستی منو دیده اصلا؟؟؟؟نتونستم تاب وبیارم و پرسید _ببخشید شما اصلا منو دیدین ؟؟ +قشنگی به سیرت خانم سیرت خوب نوید صورت خوبه . همین قدر قانع کننده همین قدر شیرین .......
تصمیم گرفتم این داستان و براتون بذارم اول برا خوشبختیشون ی صلوات بفرست بعدشم هر روز همین حوالی منتظر ادامه این زندگی قشنگ باشید ...مذهبی ها عاشق ترن😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پنجاه سال بعد من با دستی لرزان تو با گیسی سفید.. این روزها را حسرت خواهیم خورد که چرا در مه ماندیم... با ابرها بازی کردیم.. سردمان شد ولی گرم نکردیم رویای ما شدن را... 💓 @nabzeshgh
‌تو آن آزارِ شیرینی که دلخواه است تکرارَت و من هر بار از هر بار بیشتر دوستت دارم ... 💓 @nabzeshgh
جان گفتن تو ، تمديد نفس های من است...♥️ 💓 @nabzeshgh