( بروبچ درحال جاسوس بازی کردن تو مهمونی ) : :
نادین : هی من برگمو گم کردم .. حتی کلمرم ندیدم ! فقط میدونم جاسوس نبود-
مهرسا : بصب الان میام بهت میگم !
*بچه های فامیل در مسیر موفقیت برای باز کردن در اتاقی که پشتش دمپایی گذاشتیم تا نیان تو*
*مهرسا در حالیکه پشت در وایساده تا در باز نشه سعی میکنه تا اون دمپایی لنتی رو بکنه تو درز در*
بعد صد سال یارام : اگه نادین جاسوس نیست و مهرسا میخواد کلمرو بگه و منم جاسوس نیستم .. پس جاسوس راحیله ؟!
راحیل :
راحیل : یه سوال مگه کلمه هارو خوده نادین ننوشته بو-
برگای ریخته شده همه :
^᪲ꮪᧉcrᧉt :
https://daigo.ir/secret/21722743068
. ᩘ👉🏻 mᧉ : @naxdin
-من بر عذابت صبر کردم
اما چگونه بر دوری تو طاقت آورم ؟
𝛫omᧉ𝗂l pr𝖺yᥱr / 𝖭ovᥱmbᥱr 7 𝗍h