eitaa logo
خانم شفیعی(نفحات)
133 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
7.8هزار ویدیو
53 فایل
❤تقدیم به اقاجانمان ❤ 🌸صاحب و مولامان🌸 ⚘⚘برنامه های اخلاقی؛ اجتماعی ؛اعتقادی؛و سبک زندگی و تربیتی واحکام. دعا. وشرح ادعیه معروف. نهج البلاغه و صحیفه سجادیه،مسابقه و جوایز متعدد. کپی با ذکر صلوات آزاد انتقادات و پیشنهادات ارتباط با مدیر @MAAHER
مشاهده در ایتا
دانلود
21.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 احکام آرایش و پیرایش بانوان (یازده) 💠 با کارشناسی حجت‌الاسلام و المسلمین حسین وحیدپور 🔰 از اساتید سطح عالی حوزه علمیه قم و مدیر ستاد ترویج احکام دین. 🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸 @nafahat1
🌹🌹 فضایل حۻرت علی (علیه السلام) 💠🔸حدیث معرفت الامام بالنورانیة 🔸قسمت یازدهم 💌یا سلمان ویا جندب 🌟 ای سلمان و ای جندب.. 💌قالا: لبیک یا أمیرالمؤمنین صلوات الله علیک، 🌟 گفتند: بله ای امیرمومنین (درود و صلوات خدا بر تو) 💌قال علیه‏السلام: من آمن بما قلت 🌟 هر کس ایمان بیاورد به انچه گفتم 💌وصدق بما بینت وفسرت وشرحت وأوضحت ونورت وبرهنت 🌟 و تصدیق کند آنچه را بیان کروم و تفسیر کردم و شرح دادم و توضیح دادم و دلیل اوردم 💌فهو مؤمن ممتحن امتحن الله قلبه للایمان وشرح صدره للاسلام 🌟 پس او مومن امتحان شده ایست که خداوند قلبش را با ایمان متحان کرده و سینه اش را برای اسلام گسترش داده است 💌وهو عارف مستبصر قد انتهی وبلغ وکمل، ومن شک و عند وجحد و وقف و تحیر و ارتاب فهو مقصر وناصب. 🌟 و او عارف روشن بین است که به هدف رسیده است و کامل شده و هر کس شک کند و دشمنی ورزد و منکر شود و متحیر باشد و تردید نماید، او مقصر و ناصبی است. 💌 یا سلمان ویا جندب، 🌟 ای سلمان و یا جندب... 💌قالا: لبیک یا أمیرالمؤمنین صلوات الله علیک، 🌟 گفتند بله ای امیرمومنین(صلوات خدا برتو) 💌قال(علیه‏السلام): أنا احیی وامیت باذن ربی، 🌟 گفت: من زنده میکنم و میمیرانم به اذن خدا 💌أنا انبئکم بما تأکلون و ما تدخرون فی بیوتکم باذن ربی، 🌟 من به شما خبر می دهم که چه می خورید و در خانه های خود چه ذخیره کرده اید به اذن خدا 💌وأنا عالم بضمائر قلوبکم 🌟 من از دلهای شما مطلعم 💌و الائمة من أولادی علیهم‏السلام یعلمون 🌟 و ائمه از اولادم نیز می دانند 💌ویفعلون هذا 🌟 و همین کارها را می کنند 💌إذا أحبوا و أرادوا لانا کلنا واحد، 🌟 هر وقت بخواهند و اراده کنند، چون همه ما یکی هستیم 💌أولنا محمد وآخرنا محمد وأوسطنا محمد وکلنا محمد 🌟 اول ما محمد و اخر ما محمد و وسط ما محمد است و همه ی ما محمدیم 💌فلا تفرقوا بیننا، 🌟 بین ما جدایی نیندازید 💌ونحن إذا شئنا شاء الله 🌟 ما وقتی بخواهیم، خدا می خواهد 💌وإذا کرهنا کره الله، 🌟 و وقتی نخواهیم، خدا نمی خواهد 💌الویل کل الویل لمن أنکر فضلنا وخصوصیتنا، 🌟 وای و بس وای بر کسی که منکر فضل و امتیازات 💌وما أعطانا الله ربنا لان من أنکر شیئا مما أعطانا الله 🌟 و الطافی که خدا به ما عنایت کرده باشد; زیرا هر کسی منکر یکی از چیزهایی باشد که خدا به ما عنایت کرده است 💌فقد أنکر قدرة الله عزوجل ومشیته فینا. 🌟 منکر قدرت خدا و مشیت او درباره ی ماست. 🌹 مـــولا عـــــ💚ـــلــــــی جـــــ❤️ـــــانم 🌹 ❣💠❣💠❣💠❣💠❣💠❣💠 @nafahat1
💠🔸 داستان دل آرام 🔸 قسمت یازدهم وقتی بخودم آمدم دیدم هوا تاریکه و نزدیک اذان مغرب شده... یه نگاهی به ساعتم انداختم ... وای 😨 مگ قرار نبود ساعت ۴ونیم خانوم دکتر بیاد..پس چی شد!!؟ بلند شدم رفتم تو شبستان نگاه کردم همه ی اتاق ها بسته بودن..! از حاجی هم خبری نبود.. متعجب به دور و اطراف نگاه می کردم... نمی دونم چی شده!! دوباره برگشتم تو اتاق حاجی و پشت میز نشستم به کتابی که می خوندم نگاه کردم... خیلی بیشتر از سه دور خونده بودم... اصلا این عادت غرق شدن تو کتاب خیلی وقتا کار دستم میده... 😔 از بس متن و کتاب رو دوست😍 داشتم و برام جالب بود و با هر دفعه خوندن مطالب بیشتری دستم میومد، بارها اون رو مطالعه کردم و الان هم مثل اصحاب کهف که از خواب عمیق ولی بصیرت بخش بیدار شده بودن، تازه بیدار شدم. خیلی لذت بردم. کلی آیه و حدیث یاد گرفتم بدون اینکه از خود متن کتاب دور شده باشم. بلند گفتم آفرین واقعا که عالی بود أحسنت...!👌 حاجی تشویقم رو ادامه داد و گفت : می دونستم خوشتون میاد... من هم وقتی مطالعه اش می کردم دقیقا مث شما دیگه گذر زمان رو متوجه نشدم...واقعا قلم زیبایی دارن👌 گفتم: حاج آقا مگر قرار نبود خانوم دکتر بیان مسجد؟ بله، قرار بود. خب امدن دیگه گفتم: پس چرا ...!! شرم بر زبانم سنگینی کرد و حرفم رو ادامه ندادم... حاج اقا گفت: پس چــرا شــما رو خبر نکردم؟! خب آخه شما که جدا نبودی... داشتی حرفای خانوم دکتر رو می خوندی دیگه چه فرقی می کرد!! یکمی فکر کردم و گفتم خب حاج آقا، خدا تا اینجاش که خیلی خوب کارگردانی کرده و این طور فقط اراده و عزم بر انتخابم قوی تر شده.. حالا چی!! حالا چکار باید بکنم!؟ حاج آقا لبخندی زدن و گفتن: جوون عجول نباش.. این قضیه دو طرف داره ... خدایی که تا اینجا رو خوب ترسیم کرده، همون کارگردان بقیه اشم هس ..خیالت راحت!! گفتم : حاج آقا دو طرفه هست اما تا حالاش یطرفه پیش رفته.. خانوم دکتر حتی از حس من نسبت به خودش خبر هم نداره😔 حاجی گفت : خب اینکه کاری نداره، خبردارش میکنی... فعلا باید دیگه کم کم برای نماز اماده بشیم... بعدا با هم مفصل صحبت می کنیم. بعد از نماز حاج اقا صدام زدن و گفتن، من در لفافه اشاراتی در مورد شما به خانوم دکتر داشتم، وقتی که غرق مطالعه کتابشون بودی، و چشمات از ذوق برق میز و حتی متوجه صدا زدنای من هم نشدی دیگه فهمیدم که بله کار تمومه ...و خواستم بقول شما خبردار بشن .. اما ایشون چیزی نگفتن و این سکوت، فقط با در جریان گذاشتن پدرشون شکسته میشه و الان هم خواستم که از خودتون اجازه بگیرم که اگر مایل هستید بنده با پدر خانوم دکتر صحبت کنم و جریان شما رو بهشون بگم. وقتی حاج اقا داشت صحبت می کرد دلم بلرزه افتاده بود و واقعا لطف خدا رو حس می کردم.. هر دفعه نماز خوندم و دعا کردم، خدا ردون هیچ زحمتی همه کارام رو راه میندازه ... اون از دیدار تو جلسه و اون از کتاب و این هم از حالا که از خدا خواستم کمک کنه تا مراحل بعدی فراهم بشه و خانوم دکتر هم از این علاقه من بخودش با خبر کنه. صدای حاج اقا رشته افکارم رو پاره کرد. آقای حجتی چی شده جوون؟ چکار کنم؟! گفتم شرمنده حاج آقا. داشتم فکر می کردم.بله اگر که این کار رو زحمتش رو بکشید خیلی لطف بزرگی به من کردید و واقعا از شما ممنونم. خب با توکل بر خدا بنده از نیابت شما با پدر خانوم دکتر صحبت می کنم اما یه نکته ای که باید خدمتتون عرض کنم اینه که خیلی هم امیدوار نباشید و خودتون رو برلی شنیدن هر جوابی باید آماده کنید بخصوص با شناختی که از خانواده ی ایشون دارم.. ولی خب بهرحال من انجام وظیفه می کنم... حال کسی رو داشتم که بعد از حمام داغ پرت شده باشه داخل حوضچه آب سرد...😱😰🤕 نمی دونم حاج اقا هیچوقت ناامید نمی کردن و حتی حرفاشون بوی ناامیدی ن داشت حالا چی شده که اینطور دل منو خــالــی کــرد😞 توی راه این تیکه از حرف حاجی مرتب توی ذهنم تکرار میشد و با هربار تکرار خسته تر و دلسردتر می شدم.. تا بخونه رسیدم، دوباره وضو گرفتم و رفتم توی اتاقم و نماز خوندم... با خدا درد دل کردم.. آخه خدا خودش تا اینجا منو آورده و هر دفعه صداش زدم جوابم رو داده است. بعد از اون با خیال راحت و سبک، بخدا توکل کردم و گفتم خودم رو بخودت سپردم و خوابیدم. ❣🎋❣🎋❣🎋❣🎋❣🎋❣🎋❣🎋 @nafahat1