درهنگام تخلیه مجروحین بعضی ها را دیدم به پهلو تیر وترکش خوردن ایام شهادت حضرت زهرا س بی حکمت نبود کسی را نمیشناختم کناراسکله دوست داشتم کسی بود روضه میخوند همان روضه های قدیمی که در خانه های محلی همراه با مادر میرفتیم روضه ونام حضرت فاطمه را انجا یاد میگرفتم به زبان محلی میگفتیم ،،، سفره. ،،، تا خبری به خونه به مادر میدادند که فلان منزل سفره است بایستی همراه مادر میرفتیم هرچند هنوزه نمک گیر ان سفره معنوی هستیم کوچک بودیم پایان مراسم از ان سفره تو نایلون نمونه غذای سفره برایمان میگذاشتند اون غذابرکت بود که جوانان امروز زهرایی شدند بیاد اون ایام.... ببینید👇 رفتم یکی از این مجروحین راکمک کردم تا این رازودتر برسونم به اورژانس اسکله یکی از اقدامات خوب در کنارراسکله بایک جاده فاصله اسقرار بهداری بود ومجروحین رابه انجا انتقال می دادند

🌷 175 نفر🌷: بـازو و پهلـویِ عشـاق شما خونـی بود بس که بودند به یادت شهدا #یازهــرا . . . برگشتم دلم نمی امد برم فرماندهی خود را معرفی کنم انقدر مجروح زیاد بود رفتم سراغ یک نفر که کسی بالای سرش نبود برانکارت اوردن اورا هم رساندیم

🌷 175 نفر🌷: میرسد بوی چادر خاڪی از ڪنار تمام پیڪرهـا فاطمیه ، فاو این ایام صحنه‌ی ڪوچه بود معبرها رفتم سنگر فرماندهی خدمت اقای انصاری فرمانده یگان دریایی.. خودم رامعرفی کردم.... فرمانده یگان بخاطر اینکه سفارشی امدم یگان دریایی وبه دستورفرمانده لشگر وتاکیدات شهید اسحاقی یک تستی از من میخواست بگیره تو‌این شلوغی. اول گفت میری اون طرف اروند اسکله مستقر میشی بعد صبر کرد گفت فعلا صبرکن گفت یک قایق رابگیر این نیرو راببر انسوی اروند من حق به اودادم که درجا بمن اعتماد نکنه توان مرا ببینه منم ازخدا خواسته نیروها راسوارکردم از نهر عبور کردم وارد اب اروند شدم وای چه خبره صدها شناور درهر از نهرها داخل اروند درحال ترددبودند

یکی یکی اوضاع بدسم امدهمان دقایق اول انصاری فرمانده یگان رسدم میکرد بار دوم که امدم نیروبیارم باز مهمان ناخوانده جنگنده عراقی امدند اینبار برای ساحل نه بلکه برای قایقها اونم بمب های خوشه ای جان سالم به دربردیم ازاین بمباران وحشناک داخل اروند ذکر یا زهرا ذکر همه نیروهای داخل قایق بود بشنوازنی چون حکایت میکند ازجدایی ها شکایت میکند.. ببینید👇 این داستان ادامه دارد

بیادمناجات شبانه رزمندگان قبل از عملیات والفجر ۸

سخت‌ترین کار