#گزارش_هفته 📢📢📢
✅ یه مادر ۲۰ ساله فرزند دومش رو به خاطر بچه اولش که فقط چهارماهش بود قرار بود سقط کنه.
مامای زرنگ ما از بین صحبتهای مادر و پدر که برای انجام واکسیناسیون فرزند اول اومده بودند متوجه شده و با دو جلسه مشاوره منصرف شدند🌸
✅ جلسه آموزشی خود مراقبتی برای گروه مادرانه سبزوار داشتیم. مادرانه یک گروه پویا از بانوان سبزواری هستند که بانوان خط سوم محسوب میشن.
✅ یه مامان داشتیم یادتونه که دخترش تو عقد بود و از خجالت داماد قصد سقط داشت؟
فرزندش دنیا اومده😊.
البته مشکل اقتصادی هم داشت و با وجود عدم درخواست کمک، همکاران ما که شرایط بیماری همسرش و ... میدونستند مقداری لباس اهدایی شما عزیزان رو براشون بردند👕👚،با کمک هاتون دلگرمیشون رو بیشتر کنید.
✅ آمار آبان ماه ما ۱۶ مراجعه و ۱۵ انصرافی داشت.
انشاالله که رشد در آمار نشاندهنده شناسایی موفق ما باشه و نه آمار بیشتر سقط😔
⁉️ یه مادرمون فرزند سوم رو بارداره!همسرش معتاده😔
بعد از انصراف از سقط ، همسرش تصمیم به ترک گرفته و الان دوماهه که تحت نظره و داره ترک می کنه. ضمن آرزوی موفقیت در این زمینه، قراره یه بسته حمایتی براشون تهیه کنیم.واریزی شما باعث میشه که بسته غذایی شون پر بارتر بشه😊
@ja_nafas
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭──👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال مابپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
🌱👶
#فرزند_نفس
امیر ارسلان خوش اومدی😍
انشالله که امیر باشی و امیری کنی😊❤️
البته میتونی امیر باشی و سرباز امام زمانم باشی☺️
داستان #ملیحه_یا_منیره ؟ یادتونه؟
(14قسمت بود) این مامان مون ۱۷ ساله بود اگه خاطرتون باشه تو عقد بود، جهیزیه نداشت و مادرش رو از دست داده بود😔
بعد از اینکه باردار میشه اول مخفی می کنه و با یه اسم مستعار میاد پیش مامای ما
بعدم چون پدرش اصرار به سقط بچه داره به مامای ما میگه بچه رو سقط کردم و از دست باباش پناه میبره به ....
خلاصه مطلب اینکه عروسی شون رو با کلی زحمت گرفتند و اینم دسته گلی که میبینید😍😍
توصیه می کنم داستانش رو بخونین حتما😊
بزنید روی #ملیحه_یا_منیره؟ داستان رو براتون میاره😉
#گزارش_کار
مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار
╭──👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال مابپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✿✵✨🍃💚❈﷽❈💚🍃✨✵✿
👈شفاعت حضرت زهرا (سلام الله علیها)
در روز قیامت در صحرای محشر
👤حجت الاسلام عالی
مرکز مردمی«🌷🦋🌷 » نفس سبزوار
╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہکانال ما بپیوندید
╰┈➤ @nafas110530
roohbakhsh.mp3
12.23M
🔹محفل آگاهی حضرت زهرا س
جلسه اول سخنرانی
موضوع:
+کوثر یعنی چی؟
+هر انسانی الگو داره!
+تو چه الگویی انتخاب می کنی؟
#سیدکاظم_روحبخش
https://eitaa.com/joinchat/2334982163C65bbc6af0d
🌱🌸
به مناسبت شهادت حضرت زهرا میخوام یک زن رو بهتون معرفی کنم که هم تحصیل کرده بود(مهندس کامپیوتر، برنامه نویس، و..) هم همسری همراه و مهربان، و در کنار اینها مادر 5 فرزند، که تا آخرین لحظه عمرش دغدغه تربیت درست بچه هاشو داشت. و چه خوب هم تربیت کردند✨🌾.
👇👇
برشی ۳۷۰۰ کلمه ای از یکی از زنان الگوی سوم
آرزوی ایران عزیز شهیده است
#شهیده_کرباسی
بخوانید و لذت ببرید👇
https://life.irna.ir/news/85669510/
#شهیده_کرباسی
خیلی قشنگ امر به معروف می کرد. طوری که من دوست داشتم همه اش از سوی او امر به معروف شوم. زمانی که قرار گذاشتیم قرآن را با هم حفظ کنیم، دوستیمان صمیمی تر شد. در هر شرایطی هم سر وعده مان بود.
اصلا اهل تجمل نبود. مثلا وقتی دعوتم میکرد بروم خانه شان، الویه بدون مرغ برایم میگذاشت. ساده و تمییز و خودمانی اما سرشار از مهر و دلچسب. بسیار تمییز و منظم بود. آنقدر تمییز بود که باید کمدهایش را میدید.»
با لحن شیرین و لهجه شیرینتر شیرازی ادامه داد: «شما در فیلمی که ازشان در رسانه ها منتشر شد دیدید؟ دیدید دست در دست هم شهید شدند؟ تمام زندگی شان همین طور بودند. می گفتم: «زشته نکن. چیه دست تو دست میرید؟» پشت تلفن که با همسرش صحبت می کرد این شروع حرفهایش بود: «آقا رضا جان! الهی فدات..» میگفتم: «معصومه زشته خب این چیه هی می گی؟ آخرش تو فدای آقا رضاجان میشیا..» که شد. آخرش هم فدای هم شدند. باور کنید من هیچ زوجی که این قدر عاشق هم باشند را در عمرم ندیدم. بعد از شهادتشان با معصومه که حرف میزدم میگفتم: «خب چی کار کنمت خواهر؟ که آخرش دست تو دست رفتید.. آخرش هم...»»
#شهیده_کرباسی
خانم عابدینی آن زمان لبنان زندگی می کرد. از سال ۹۴ با معصومه آشنا شد و این دوستی تا کنون ادامه داشت. میگفت: « شهیده کرباسی خیلی منظم و هدفدار زندگی می کرد. برای آینده اش خیلی نظم و هدف داشت. نظم داخل خانه اش به شدت جذبم می کرد. اعتقادش بر این بود که باید به گونه ای زندگی کنی که خانه نیاز به خانه تکانی نداشته باشد. باید از فرصت ها درست استفاده کنی. برنامه ریزی روزانه و ماهانه و سالانه داشت.
کارهایی که برای امام زمان انجام میداد را برایم توضیح میداد. روی صحبت های استاد شجاعی خیلی کار کرده بود. میگفت: «دوست دارم با یک ایرانی ارتباط داشته باشم چون به زبان فارسی حرف بزنم.» وقتی با هم دوست شدیم انگار نیمه گمشده همدیگر را پیدا کردیم. حتی برای دوستی مان اسم گذاشتیم، می گفت ما باید همراه بندگی همدیگر باشیم.چهارشنبه ها صبح قرار هر هفته ما بود. قرارمان این بود که چهارشنبه ها زندگی مان ایرانی باشد. چای میخوردیم و غذای ایرانی درست می کردیم و فارسی حرف میزدیم.
حتی رفاقت هایش را روی هدفش می چرخید. مثلا میگفت: «بیا با هم که هستیم از دوستی و زمانمان درست استفاده کنیم.» همین شد که وقتی کنار همدیگر بودیم، من به او خیاطی یاد میدادم و او به من عربی یاد می داد.
روی اخلاق همدیگر کار میکردیم. نکات تربیتی بچه هایمان را با هم مرور می کردیم. برای بچه هایمان حتی چالش طراحی میکردیم که روی تفکر و توانمندی های بچه ها کار کنیم.
#شهیده_کرباسی
کار دیگری که میکرد این بود که اشتباهاتش را در تربیت مهدی برای خودش مینوشت که مثلا زود عصبی میشود. برای کنترل خشمش روی خودش کار میکرد که برای فرزند بعدی اش دیگر این اشتباهش را تکرار نکند. می گفت که بچه اگر مسجدی باشد خوب بزرگ می شود به همین دلیل با شرایط سخت هم اگر بود، بچه ها را برای شرکت در برنامه های مسجد میبرد. خیلی سخت بود ولی میبرد. مخصوصا برنامه های کشاف که برنامه های مخصوص حزب الله برای بچه هاست و برای همه سنین کودک و نوجوان تدارک میبینند. کارهای فرهنگی و عقیدتی و..