eitaa logo
مرکز مردمی نفس سبزوار
337 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
997 ویدیو
8 فایل
👶ناجی فرزندان سقط👶 طبق آمار😔روزانه حداقل 10 جنین در شهر سبزوار س.ق.ط عمدی می شوند😭 در صورت مواجهه با این موارد با مشاوران ما تماس بگیرید🙏 09389803541 09045158764 09153714155 ادمین👇 @darininurse @drghazanfari شماره کارت 6037997950482761
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰تغییرات و سازگاری های بدن در بارداری🔰 🌱 تقریبا در اکثر زنان باردار در نیمه دوم بارداری در اثر تغییرات هورمونی ، ترک هایی بر روی پوست شکم ، پستان ها و ران ها ایجاد می شود. 🌱 وجود این ترک ها معمولا ارثی است و پس از زایمان کمتر می شود ولی هرگز از بین نمی رود. 🌱 گاهی نیز لکه های قهوه ای رنگ بر روی پوست صورت و گردن ظاهر می شود که به آن ماسک حاملگی می گویند. 🌱 برای این تغییرات درمان خاصی وجود ندارد ولی استفاده از کرم های ضد آفتاب برای لکه های صورت و کرم های چرب کننده برای ترک های پوست می تواند کمک کننده باشد. 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
­♦️اگر جنین حرکت نمی کند 💟مدت خواب جنین حداکثر 75 دقیقه است و اگر بیش از 2 ساعت حرکت نکرد، مادر باید مساله را بررسی کند. اگر احساس کرد، جنینش 2 تا 3 ساعت است حرکت نمی کند، بهتر است کمی غذای انرژی زا مصرف کند و در حالت آرامش به پهلو یا پشت بخوابد، دستش را بر شکم بگذارد و با توجه کامل به جنین، حرکات او را بشمارد. 💟چطور حرکات را بشماریم 💟بهتر است کمی غذا بخورید و به پهلو بخوابید یا در حالتی راحت، دراز بکشید یا بخوابید. سپس طی 60 دقیقه تمام حرکات کوچک و بزرگ جنین را ثبت کنید. در مورد تناوب این حرکات اتفاق نظری وجود ندارد، اما 10 حرکت طی دو ساعت، مطلوب ترین تناوب توصیه شده است. ⁣⁣ ♂️♀️ 👶مرکز مردمی نفس سبزوار👶 https://eitaa.com/nafas110530
10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️ناباروری دائم از مهمترین عوارض سقط عمدی جنین⛔️ 👶🏻بارداری در دوران عقد زشت نیست 🌱نشاندهنده سلامت جسمی زوجین است ⛔️عرف غلط جامعه باعث قتل انسانهای زیادی شده و مادران بسیاری را تا آخر عمر در آرزوی فرزند میگذارد. نفس |نجات فرزندان سقط 👶مرکز مردمی نفس سبزوار👶 https://eitaa.com/nafas110530
⛔️۱۹۰ ، سامانه گزارش تخلفات سقط جنین❗️ ♨️توزیع گیاه و داروی گیاهی غیر مجاز سقط جنین در عطاری ها. ♨️ سقط جنین مخفیانه. توسط پزشکان در مطب ها و درمانگاه ها. ♨️ اشخاصی که اقدام به فراهم کردن وسایل سقط جنین دارند. ♨️ سقط جنین مخفیانه توسط اشخاص در مراکز غیر قانونی. ♨️ توزیع داروهای سقط جنین به صورت غیر قانونی در داروخانه ها. ♨️ نهاد هایی که اقدام به مباشرت در اسقاط جنین می نمایند. 〽️هم وطنان عزیز در صورت مشاهده هرگونه تخلف مربوط به اسقاط جنین به سامانه وزارت بهداشت گزارش دهید. ☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘ https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘ 💞✨ مینا دختر ۱۷ ساله ایه که توی ماه ۵ بارداری متوجه بارداریش میشه و مادرش بهش میگه باید سقط کنی چون بچه ی تو ح.ل.ا.ل زاده نیست ... ☘ قسمت 3
سرگذشت مینا قسمت سوم صبح آفتاب زده و نزده بلندشدم. باید قبل بیدار شدن اهالی روستا و بابا و مادربزرگم میزدم بیرون. با اینکه دو سالی میشد اومده بودیم روستا ولی هنوزم مدل لباس و صحبت و رفتارم با اونا فرق داشت. من که خیلی اهالی رو نمیشناختم ولی اونا خوب منو میشناختتد. باید درمیومدم، یکجوری که هیچکس نمیفهمید. کرونا باعث شده بود مدارس تعطیل بشه. ادارات هم یا دورکار بودند و یا یکی درمیون باز بودند. مردم ولی به آمار مرگ و میر کرونا عادت کرده بودند و بیرون میومدند. باید تا سرجاده پیاده میرفتم تا ماشین گیرم بیاد. خداخدا می کردم این موتوری ها و ماشینهایی که از سمت روبرو میومدند و چپ چپ نگاهم می کردند و مطمئن بودم منو میشناسند، زودی خبر برای بابام نبرند. البته بابای من تا لنگ ظهر خواب بود، بعید میدونم به این زودی بیدار می شد. 🍀🍀🍀 یه مینی بوس بالاخره از روستای بالادست اومد که صندلی خالی داشت و منو سوار کرد. با اینکه بیشتر مسافرا توی چرت بودند ولی میشد علامت سوال بزرگ رو توی نگاهشون دید🤔 یه دختر نوجوان، تنها، این موقع صبح! باید عادت می کردم به این مدل نگاه! صدای یه خانم میانسال رو شنیدم که زیر لب می گفت: استغفرالله ربی و اتوب الیه پول زیادی همراهم نداشتم. اولین کاری که باید می کردم میرفتم دنبال کار! ولی کی به یه دختر دوازده سیزده ساله کار میداد؟ آفتاب از پشت شیشه مینی بوس افتاده بود روی پاهام و گرمم می کرد. یادم افتاد که لباس گرم مناسب هم ندارم. قبل از همه باید به فکر لباس مناسب و جای خواب بودم. یک لحظه با خودم فکر کردم برگردم خونه و مثل نوبتهای قبل به پای بابام و مادر بزرگم بیفتم و ازشون بخوام منو دوباره راه بدن تو خونه! ولی زود منصرف شدم. به نظرم مثل دختر کبریت فروش کنار خیابون بمیرم بهتره😞 دور اولین میدون شهر پیاده شدم و بی هدف یه راهی رو شروع کردم به رفتن🚶‍♀🚶‍♀ بعد نیم ساعتی بوی نون تازه به مشامم خورد. رفتم صف نونوایی! تاحالا توی صف نونوایی نرفته بودم. برعکس اونایی که میومدن توی صف دوست داشتند زودتر نوبت شون بشه و برن. من عجله نداشتم. یکی دوبار نوبتم رو دادم به نفر پشت سری که عجله داشت. نوبتم که شد آقای نونوا گفت چندتا نون میخوای؟ گفتم یه دونه! نونوا یه نگاهی عاقل اندر سفیه به من کرد و گفت: دخترجان صف یه دونه ایا اونطرفه! گفتم اشکالی نداره میرم اونطرف! خانوم پشت سر من مداخله کرد و گفت. طفلی بلد نبوده دیگه! حالا بیشترم که واستاده! خب بهش یه دونه رو بدین دیگه! 🥖🥖🥖 دوباره بی هدف راه افتادم،نون رو دستم گرفتم و خالی خالی شروع کردم به خوردن! وقتی به خودم اومدم چیزی از نون باقی نمانده بود. یکی دوتا آشنا داشتم باید میرفتم سروقت اونا. شاید اونا بتونن کاری برام انجام بدن. یکی دختر خاله مامانم بود که خیلی هم به مامانم علاقه داشت و اون یکی عمه دیگرم بود. تا مجبور نشدم خونه عمه نمیرفتم. بعد از حدود یک ساعت بی هدف راه رفتن، به یه پارک بزرگ رسیدم. یه گوشه نشستم و داشتم با خودم فکر می کردم شب رو چطور به صبح برسونم که گوشی موبایلم زنگ زد📱 بابام بود. جواب ندادم. دوباره و سه باره و ده باره زنگ زد. ولی من قصد نداشتم جواب بدم. گوشی رو خاموش کردم و راه افتادم. به نظرم تا الان به عمه اینجامم زنگ زده پس اونجا نمیتونم برم. خونه دختر خاله مامانم چی؟ بعید میدونم به مامانم چیزی بگه! ولی مجبورم خودم بهش زنگ بزنم. پس چطور دختر خاله شو پیدا کنم؟ میدونستم توی یه تولیدی کیک و کلوچه کار می کنه🤔 میتونم از این طریق پیداش کنم. تا عصر همینطور توی شهر بی هدف گشتم. ولی چشمم به تولیدی کیک و کلوچه هم نیافتاد. چاره ای نداشتم باید به مامانم زنگ میزدم. ولی نه بذار شب زنگ بزنم که چاره ای جز رفتن به خونه دختر خاله نداشته باشم. اینجوری شاید مجبورم کنه برگردم روستا😣 برگشتم به همون پارکی که بودم. نزدیک اون صندلی که صبح نشسته بودم چند تا دختر و پسر هم سن و سال خودم نشسته بودند. احساس کردم اونا میتونن کمکم کنند. نزدیکتر رفتم. دوتا دختر تقریبا هم قد و قواره خودم ولی مشخص بود یکی دوسال از من بزرگتر بودند و سه تا پسر که فقط یکی شون هم سن ما به نظر می رسید. دوتای دیگه شاید هم سن و سال علیرضا بودند. یکی شون وقتی دید دارم بهشون نزدیک میشم گفت: به به ببین کی داره میاد؟ عروسک خانوم! بفرما آبجی خوش اومدی! بیا که تو بیای دستمون جور میشه 😄 و همگی باهم شروع کردند خندیدن😂😂 حس خوبی نداشتم که برم سمت شون ولی برای پیدا کردن آدرس مجبور بودم ازشون کمک بگیرم😔 این داستان ادامه دارد.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مرکز مردمی «🌼🦋🌼 » نفس سبزوار ╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہ‌‌کانال‌ ما‌ بپیوندید ╰┈➤ @nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱سپس او را نطفه‌ای در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار دادیم 🌱سپس نطفه را بصورت علقه (خون بسته) 🌱و علقه را بصورت مضغه (چیزی شبیه گوشت جویده شده) 🌱و مضغه را بصورت استخوانهایی درآوردیم 🌱و بر استخوانها گوشت پوشاندیم 🌱سپس آن را آفرینش تازه‌ای دادیم 🌱پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است.» 🌹سوره مومنون آیات ۱۳_۱۴🌹 ___✧❁ 🌿🌻🌻🌿✧❁_____ 👨‍👩‍👧‍👧مرکز مردمی نفس سبزوار:عضو شوید👇 https://eitaa.com/nafas110530
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو دنیای فانی ..... تو برای باقیات کار کن.... اونهم از نوع صالحات.... فرزند خوب باقیات صالحات است....😊 گاهی یک لا اله الا الله فرزندی.....پدری را از عذاب جهنم رها می‌کند... حضرت عیسی علیه السلام از کنار قبری عبور می کرد، دید صاحب قبر عذاب می شود. سال بعد که عبور کرد، دید عذاب برداشته شده است. حضرت علت آن را از خدا سؤال کردند. آن گاه خداوند به او وحی فرمود که صاحب این قبر، فرزند شایسته ای داشت که در این سال به حد بلوغ رسیده و جاده ای را درست کرده و نیز یتیمی را پناه داده است و من به سبب عمل نیک این فرزند، پدرش را مورد رحمت قرار دادم.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مرکز مردمی«🌷🦋🌷»نفس سبزوار ╭┈───👶 ⃟⃟⃟ ⃟ ✨بـہ‌‌کانال‌ ما‌ بپیوندید ╰┈➤ @nafas110530