eitaa logo
مرکز مردمی نفس سبزوار
343 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
982 ویدیو
8 فایل
👶ناجی فرزندان سقط👶 طبق آمار😔روزانه حداقل 10 جنین در شهر سبزوار س.ق.ط عمدی می شوند😭 در صورت مواجهه با این موارد با مشاوران ما تماس بگیرید🙏 09389803541 09045158764 09153714155 ادمین👇 @darininurse @drghazanfari شماره کارت 6037997950482761
مشاهده در ایتا
دانلود
♻️دیه جنینی که سقط میشود را چه کسی باید پرداخت کند؟و به چه کسی دیه پرداخت میشود؟ 👇 https://eitaa.com/ahkam_din ☘مرکز مردمی نفس سبزوارhttps://eitaa.com/nafas110530
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘ داستان 💫💞 قسمت 2
نوجوانی من.... قسمت دوم.... _خب گل بهار جان از خودت بگو... چی شد میخوای با ما همکاری کنی؟ اینجا حقوق بالایی نداره، و شرایطش هم خاصه _بله متوجه هستم. از این ورود طوفانی فهمیدم اینجا چه خبره؟ راستی این دخترخانم چه اتفاقی براش افتاده بود؟ _اینجا متاسفانه بچه ها خیلی مشکلات روحی و روانی دارند. این دختر از بهترین و خوش اخلاقترین و زرنگ ترین بچه های ما هست ولی متاسفانه مدتیه که با مشکلات روحی و روانی دست و پنجه نرم میکنه😔 اجازه بدین یه خبری بگیرم ازش باز باهم صحبت می کنیم😒 سلام خانم غلامی! حال راحله چطوره؟........خب خداروشکر.......نه شما بمون ، اگر کاری لازم بود شما صاحب اختیارید.....خدانگهدار خانم اکرامی گفت که اینجا ما از حدود ۲۵ کودک و نوجوان بی سرپرست یا بد سرپرست نگهداری و حمایت می کنیم و گاها با مشکلات از این دست برخورد میکنیم😔 با وجود اینهمه نظارت و حمایت گاهی اتفاقات این شکلی هم میفته و ما واقعا انرژی مون تحلیل میره🙁 و این دختر چه اتفاقی براش افتاده بود؟ میشه به من بگین؟ یا نباید بدونم؟ _اول اجازه بدین ببینم شما همکار ما میشین گل بهار جان! بعد خودت کاملا در جریان اتفاقات اینجا قرار میگیری🙄 اول بگو بدونم چی شد تصمیم گرفتی بیای اینجا و با حقوق کم اینجا کنار بیای؟ _راستش رو بخواین همسرم با کار در بیرون من خیلی موافق نیست. دوتا بچه هم دارم که وقت زیادی از من میگیرند.و یک مسئله مهمتر اینکه من هیچ رزومه ای از خودم ندارم هرجا میرم برای کار بهم میگن کجا کار کردی؟؟ گفتم بیام اینجا و در خدمت شما باشم البته از حضور شما در اینجا اطلاعی نداشتم والا یه مبلغی هم دستی پرداخت میکردم که بتونم بیام شما رو زیارت کنم🥰☺ _اختیار داری دخترم. نمیخوام منتی سرت باشه عزیزم ولی ما اینجا خیلی گردش مالی نداریم که حسابدار لازم داشته باشه. در آمدی هم نداریم که هزینه حسابدار کنیم و الان هم به خاطر سفارش دکتر مظفری شما بکار گرفته شدین.انشالله که موفق باشین🌼🙏 از هرزمان که دوست داشتین کارتون رو شروع کنید از اینکه در کنار خانم اکرامی قرار بود کار کنم در پوست خودم نمیگنجیدم...دوست داشتم بشینم و مدتها صحبت کنم و از در کنار بودنش لذت ببرم ولی حیف که نمیشد. هم فرصت اجازه نمیداد و هم گاردی که خانم اکرامی داشت بیشتر از این باز نبود که من بتونم استفاده کنم🙄😕 یه شخصیت خاصی داشت با وجود اینکه خیلی دوست داشتنی و جذاب بود ولی خیلی نمیشد راحت بود و ابهتش اجازه ارتباط بیشتر نمیداد....👩‍🏫 من هنوز درمورد سارا چیزی نپرسیده بودم🙁 سارا زمانی صمیمی ترین دوستم بود🥺 حتما تا الان کلی علامت سوال توی ذهنتون اومده😉 با صبرو حوصله همه رو براتون توضیح میدم غصه نخورین🤗 سارا برادرزاده خانم اکرامی بود. و من اینقدر ذوب شخصیت خانم اکرامی بودم که با ایشون دوست شدم تا بیشتر به خانم اکرامی نزدیک بشم🙎🏼‍♀️ این قضیه برمیگرده به زمانی که من و سارا دبیرستانی بودیم😊 👩‍🎓 👩‍🎓 👩‍🎓 👩‍🎓 👩‍🎓 👩‍🎓 👩‍🎓 پرونده ها رو برام آوردند من اولین حسابدار این مرکز حساب می شدم🤗 باید خودم رو به خانم اکرامی نشون میدادم🥰 تا قبل این به خاطر سفارش استاد بود ولی الان بااااید کاری میکردم که نظر خانم اکرامی رو جلب کنم🤗 آشنایی اول من با خانم اکرامی برمیگرده به زمانی که من تو روستا کلاس سوم بودم. البته کلاس ما ۱۵تا دانش آموز داشت که ما سه نفر کلاس سومی بودیم😊 خانم اکرامی اون سال که اومد مدرسه ما مبهوت اخلاق و رفتارش شده بودیم👩‍🏫 یک خانم شیک پوش مرتب که برای ما بچه های روستا اون مدل پوشیدن و اون مدل صحبت کردن و حتی راه رفتن تازگی داشت😄 تا مدتها دوست داشتم مثل خانم اکرامی صحبت کنم.مثل اون راه برم.مثل اون فکر کنم . با وجود اینکه خیلی جدی بود ولی بسیار مهربون و دوست داشتنی بود... فقط حیف همون یک سال معلم مابود و برای سال بعد یک آقا اومد👨🏻‍🏫 انگیزه من برای درس خوندن رسیدن به شخصیتی مثل خانم اکرامی بود☺ البته هیچوقت این قضیه رو به خودش نگفته بودم😄 چندسال بعد که برای ادامه تحصیل اومدم شهر در کمال ناباوری دیدم معلم زبان ما همون خانم اکرامی است🤗 باورم نمیشد😊 انگار همای رحمت روی سرم نشسته بود 🕊 🕊 🕊 🕊 🕊 توی افکار مرور خاطرات بودم که صدای خانم اکرامی من رو به خودم آورد😊 گل بهار جان!!! چایی ات سرد شد. به چی فکر می کنی؟ و من سرمست و شاد گفتم داشتم خاطرات قدیمی خودم رو که با شما داشتم مرور می کردم🤗 این داستان ادامه دارد..... 🍀مرکز مردمی نفس سبزوار🍀 https://eitaa.com/nafas110530
سلام و خیر مقدم عرض میکنم به دوستانی که تازه وارد گروه شدند🌹 ✨✨✨✨✨✨✨✨ ما در مرکز مردمی نفس سبزوار طرحی به نام ❤️❤️ داریم، که شما رو مصداق ایه 32 سوره مائده قرار میده✨ 💖هر کس نفسی را احیا کند بدرستی که تمام بشریت را نجات داده است💖 و ان وعدالله👆 الحق👌. 👶👶👶👶👶👶 شما در طرح محیا حامی مالی نوزاد یا شیرخوار یا خانواده نفس به انتخاب خودتون میشید. و یا با توجه به نزدیک شدن به ماه مبارک رمضان و عید نوروز میتونید تهیه بسته معیشتی داشته باشید. اگه هم براتون مقدور نبود با حمایت مالی از مرکز نفس که این حمایت از حتی 10 هزارتومن ماهانه، هم میتونه باشه شروع کنید، و با همین مقدار کم ولی مداوم🌱 و از روی مهر و با نیت قلبی هدیه به امام عصرمون😍، شما رو به لطف خدا مصداق این ایه شریفه میکنه🥰. و به فرمایش پیامبر اکرم(ص) المومن کیِّس. مومن زیرک و هوشیار است😉. برای شرکت در این طرح میتونید همین حالا👌 به ادمین پیام بدین🌾🙏 ☘مرکز مردمی نفس سبزوار☘ https://eitaa.com/nafas110530 ✨ شماره کارت مرکز نفس، با کلیک روی آن کپی میشود🙏
6037997950482761
ناجی شویم تا لایق منجی شویم.🌹 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق(ع) : هر مسلمانی عمل صالحی را به نیابت از میتی انجام دهد پاداش ان برای او دو چندان میشود و خدا میت او را هم از این عمل بهره مند میسازد. 🌾
پنجشنبه است، به نیابت از اموات خود و هدیه به امام عصرمون✨ نفسی را حیاتی دوباره ببخشید.🌹.تا این نفس، نفس میکشد خیر و برکت برای اموات خودتون و خودتون تهیه کردین🌾🌾 شماره کارت نفس سنجاق شده است.. با کلیک کردن کپی میشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘ داستان 💫💞 قسمت 3
نوجوانی من.... قسمت سوم.... اگر اشتباه نکنم شما تو ابتدایی هم شاگرد من بودی درسته؟ _آره خانم اکرامی منو یادتونه😍 _خیلی سال میگذره ولی یادمه چندسال بعد که تو دبیرستان دوباره شاگردم شدی گفتی تو روستا شاگردت بودم😊 _همین که منو یادتونه خیلی جای خوشحالی و خوشبختیه خانم اکرامی🥰 من نمیدونستم اینجا تشریف دارین والا زودتر میومدم خدمت تون. با سارا هم سالهاست تماسی نداشتم سارا چطوره خوبه؟ _آره شکر خدا سارا تازه زایمان کرده و خدا یه دختر ناز و دوست داشتنی بهش داده🤗 نفهمیدم چرا بعد گفتن خبر زایمان سارا، آه کشید و به یکجا خیره شد🤔 با خودم گفتم نکنه خدای نکرده بچه سارا طوری شده😥 ولی بازم روم نشد بپرسم!!😓 اون حس معلم شاگردی هنوزم نمیذاشت با خانم اکرامی راحت باشم😕 گفتم استخدام شده؟ _بله چند ساله. میدونی دیگه ماما شده _آره یادمه سارا درسش خوب بود.ولی من افتادم دنبال حاشیه و بعد داشتن دوتا بچه و به سختی درس خوندم و مدرک گرفتم☹ _این چیزا الان دیگه مهم نیست مهم اینه که الان اینجاو پیش مایی🥰 باورم نمیشد خانم اکرامی داشت از اینکه کنارش بودم ابراز خوشحالی می کرد😍 خودم رو در اوج میدیدم و در پوست خودم نمیگنجیدم😍 🌟🌟🌟🌟🌟 امروز جزو بهترین روزهای زندگی من بود و اگر شاهد اون اتفاق تلخ ابتدای صبح نمیبودم شاید بهترین روز😍😍 از کنجکاوی کم و کیف اتفاق صبح داشتم میمردم ولی خودم رو کنترل کردم و چیزی نپرسیدم تا اینکه.... خانم اکرامی با خانواده دختر که الان فهمیدم اسمش راحله است تماس گرفتند و من متوجه شدم🤭 راحله دختر تیزهوش و خوش اخلاق مرکز بود که مدتی هست دچار افسردگی شده و متاسفانه شب گذشته با مصرف عمدی و زیاد قرص های ضد افسردگی خودش اقدام به .... کرده علت این کارش بعد از صحبت و تماسی بوده که با پدرش داشته😔 و خدا میدونه در این مکالمه چه اتفاقی افتاده😔 برای من خیلی عجیب بود،شخصیتی که من از خانم اکرامی میشناختم، در این مرکز پر از درد و رنج چه می کرد؟؟؟🤔 خانم اکرامی آدمی نبود که مدیریت چنین مرکزی را قبول کند🙄 آیا مثل من به خاطر نیاز بود🤔 علامت سوالهای زیادی در ذهنم بود ولی جوابی برای اونها پیدا نکردم. خانم اکرامی که من در نوجوانی میشناختم، برایش مهم نوع پوشش و هارمونی کفش و کیفش بود تا مثلا پیگیری مشکلات بچه های مرکز که چرا افسرده هستند یا پرخاشگر🙄🙄 یادمه عاشق کفشهای پاشنه بلندش شده بودم👠👠👠 اکثرا رنگهای شاد و گاها جیغ میپوشید همیشه هم از بقیه معلمهامون یک سرو گردن خوش تیپ تر و اتو کشیده تر بود یادم هست کلاس سوم ابتدایی آرزو داشتم مثل خانم اکرامی معلم شوم و دوران دبیرستان فقط دوست داشتم مثل اون بپوشم و راه برم🤗 وقتی فهمیدم‌ خانم اکرامی عمه سارا، همکلاسی منه خیلی سریع خودم رو به سارا رسوندم و هرطور بود هم میزیش شدم بعدم تا آخر دبیرستان دوستی ما تداوم داشت🥰 سارا برعکس عمه شراره که جدی بود یک آدم شاد و پرشور بود و اونم مثل من از عمه شراره حساب می برد😄 سارا میگفت عمه شراره گفته اگر ببینم برای دوستات از مهمونی ها و شوخی و کارهای من گفتی من میدونم و تو😄 و برعکس من فقط دوست داشتم سارا فقط و فقط از عمه اش صحبت کنه😊 (داخل پرانتز همه ما یکجایی یکوقتی الگوی رفتاری فرزندان مون،شاگردان مون و کسانی هستیم که کوچکترین علاقه ای به ما دارند😉،انشالله که الگوی درستی باشیم🙏😉) با مرور خاطراتم علامت سوال ذهنم بزرگ و بزرگتر میشد؟🤔 چه چیزی باعث تغییر رفتار عمه شراره شده؟؟؟ باید جواب سوالم رو از سارا بگیرم🙄🙄 🍀🍀🍀🍀🍀🍀 خانم اکرامی رو کرد به من و گفت: گل بهار جان تا جایی که یادم هست تو و سارا جزو شلوغ های کلاس بودین!! زندگی شمارو اینطور ساکت و آروم کرده یا اتفاق امروز؟؟؟ _زندگی که روی سختش رو به من نشون داده خانم اکرامی! ولی خدارو شکر شاید شرایط اینجا اینطور من رو مشغول ذهنیاتم کرده....شاید هم استرس پرونده ها که چیز زیادی سر در نیاوردم ازشون!!! _نگران پرونده ها نباش اونقدر که استاد مظفری از شما تعریف کرد بعید میدونم مشکلی پیش بیاد.... 💭💭💭💭 خانم اکرامی نمیدونست که علامت سوال ذهنم باعث این سکوت های طولانی شده🙄🙄🙄 این داستان ادامه دارد.... 🍀مرکز مردمی نفس سبزوار🍀 https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا