eitaa logo
مرکز مردمی نفس سبزوار
335 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1هزار ویدیو
10 فایل
👶ناجی فرزندان سقط👶 طبق آمار😔روزانه حداقل 10 جنین در شهر سبزوار س.ق.ط عمدی می شوند😭 در صورت مواجهه با این موارد با مشاوران ما تماس بگیرید🙏 09389803541 09045158764 09153714155 ادمین👇 @darininurse @drghazanfari شماره کارت 6037997950482761
مشاهده در ایتا
دانلود
همه با هم برای وطن برای اینکه مهمونای کوچولوی کاپشن صورتی در امنیت زندگی کنن. 🗣 🌹🇮🇷 https://eitaa.com/nafas110530
🌐طرح نفس در ایستگاه تقدیر از عوامل اجرایی. 🖌به گزارش روابط عمومی معاونت بهداشتی ، در هفته ای که گذشت از عوامل فعال اجرایی طرح نفس تقدیر گردید. 🔹دکتر غضنفری (متخصص طب سنتی و معاون بهداشتی سبزوار) گفت: در دومین سالروز تشکیل طرح نفس سبزوار از عواملی که طی یک سال گذشته با عملکرد خوب و خداپسندانه خود به کودکان در طرح نفس، جانی دوباره بخشیدند تقدیر و تشکر گردید. 🔹در این گردهمایی که با حضور سرهنگ ارغیانی (جانشین ناحیه مقاومت)، اخوان (مسئول بهداری سپاه) ، دکتر شم آبادی (متخصص روان پزشکی و مشاور بانوان ریاست دانشگاه) و نیز کارشناسان و ماماهای فعال در عرصه فرزند آوری و ازدیاد جمعیت از کلیه مراکز و شبکه های تابعه دانشگاه حضور داشتند. از عوامل این طرح تقدیر گردید. 🔸شایان ذکر است در این نشست، به مباحث بصیرتی در مورد انتخابات نیز اشاره شد. 🖌روابط عمومی معاونت بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی سبزوار 🆔 https://www.medsab.ac.ir/index.aspx?siteid=1&pageid=165
عاشقانه های مادرانه❤️🥰 ✨✨✨✨✨✨✨ عزیزکم، کودک نازنینم👶😘 نگاهت می کنم با دلی پر نور و عشق،با چشمانی پر اشک، اشکِ شوق،اشکِ شکر شوق از دیدن چهره معصومت، شکر از لطف بی کران آن لطیف مهربان🤲 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 سپاس و شکر الهی از اینکه افکار شوم و شیطانی ام عملی نشد، فکری که مدتها آزارم می داد، روزی که فهمیدم باردارم، آن افکار پریشان،در دل و ذهنم آشوب به پا کرد😔....نه..هنوز زوده..نه..ما هنوز آمادگی نداریم ..هنوز که چند ماه بیشتر از عروسیمان نمی گذرد...🥺🥺 راههاو کارهای سخیف به ذهنم می آمد که بتوانم خود را از این شرایط رها کنم😨 میوه دلم!خداوند منان ومهربان را هزاران هزار شکر که به لطفش،با رشد تو در وجودم، افکار نفسانی و واهی،در وجودم به عشق و شوق تبدیل شد.🤲 دلبندم ،حال که دربیست روزگیت بر بالینت نشسته ام ، افسوس و استغفار از آن ذهنیات باطل به درگاه خالقت دارم ،از آن لحظاتی که به جای شاد بودن و شاکر بودن،غم و اندوه بی مورد را در دلم جای داده بودم.. امید دارم به مغفرت و کرمش.. پاره تنم، اینک شکرگزار و سپاسگزار آن معبود غفور و مهربانم که تو را به عنوان یک هدیه بهشتی به ما(من و پدرت)عطا کرد .پاهای کوچکت را بر گونه هایم می گذارم و دستان نازت را بوسه باران می کنم و در کنارت سر بر سجده شکر می گذارم.🥰 🤲🤲🤲🤲🙏🙏🙏 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘ https://eitaa.com/nafas110530
شهیدمهدی تراب: ✨✨✨✨✨✨✨ بدانید برای چه خلق شده‌اید و برای چه زندگی میکنید و پایان کار شما کجاست؟ بخدا قسم شما فقط برای یک لقمه نان خلق نشده‌اید، بهای شما رضوان‌الله است به قطعه نانی و یا تکه زمینی خود را تباه نکنید، شما از آن خدایید خود را تا دیر نشده به او برسانید فرصت کم است! با آرزوی هفته ای سرشار از خدمت به مردم.🌾 ☘مرکز مردمی نفس سبزوارhttps://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اپراتور، فرشته ی نجات شد👏 لحظه پراسترس نجات نوزاد 6 روزه در تماس تلفنی با اورژانس توسط اوپراتور اورژانس ☘مرکز مردمی نفس سبزوارhttps://eitaa.com/nafas110530
امروز این مامان دوست داشتنی بیمار من بود🥰 چهارساعت باید درکنارش میبودم و دیالیزش می کردم😉 فرصت خوبی بود سرصحبت رو باز کنم تا اون چهارساعت به هردوتامون سخت نگذره🥰 میگفت: خدا بچه هاتو برات نگهداره تنگی نفسم خیلی بهترشده مادر. گفتم: سلامت باشی مادرجان🧡 شما چندتا بچه داری؟ گفت: ۶تا آوردم ولی الان ۵تا! گفتم: اون یکی چی شد؟ گفت: تو بیست سالگی مریض شد و بعد گفتن یه چیزی تو سرش داره به عمل نرسید فوت کرد😔 دوتا پسر و سه تا دختر دیگه هم دارم گفتم: خوبه دیگه شکر خدا اونا خوبن؟ گفت: آره. سه تاشون شهرهای دیگه زندگی میکنن ، یکی تهرانه یکی مشهده یکی .... دوتاشون شکر خدا سبزوار هستند 😇😇😇 باخودم فکر کردم این بنده خدا که ۶تا بچه آورده، فقط دوتا موندن پیشش!!! من بیچاره که فقط دوتا بچه دارم چه خاکی به سر کنم؟؟!!😂😂😄😄😔😔
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘ داستان من و چشمان او....💫💞 قسمت 1
.... قسمت اول.... م به قلم: ف. ادیبان راد کارشناس مامایی همسرش چند قدم عقب تر، رو به آسمان، بی اختیار گریه می کرد و خودش هم در آغوش ما 😭😭😭 تمامی همکاران بی اختیار و بهت زده اشک میریختیم و از اینکه معجزه ای به این روشنی در چندقدمی مان رخ داده بود به خود می لرزیدیم و دائم شکر می گفتیم 🌸🙏🌸🙏🌸🙏🌸🙏🌸🙏 بار دیگر برگه آزمایش بارداری اش را نگاه کردم، مثبت بود. رابط بهداشت بود البته نه از آن نوعی که فقط در جلسات حضور داشته باشد، بلکه برای خودش یک پارچه کارمند بهداشتی شده بود و تقریبا در تمام رشته ها اطلاع داشت 🧐 کمک حالمان بود. دختری خندان، شوخ طبع و باهوش😊🥰 ده سال بیشتر بود که با مشکل نازایی دست و پنجه نرم می کرد🥺 دوبارIVF شده بود و هردو بار هم ناموفق،😔😔 تمام راه های ممکن را رفته بود. راهی نمانده بود و امیدی جز خدا نداشت و آن معجزه ای بود که انتظارش را می کشید.🤲🤲🤲 پزشکان دلیل نازائی اش را مشکلات نازایی همسر ایشان تشخیص داده و دیگر قطع امید کرده بودند.☹ ☘☘☘☘☘☘☘ هروقت او را میدیدیم که با حسرت و آه، کودکان مراجعه کننده به مرکز را میدید، از ته قلبمان برایش آرزو می کردیم که:. خداوندا!!! دامنش را سبز کن و فرزندان صالحی به او بده.👨‍👩‍👧👩‍👧‍👧 فقط من نبودم که چنین آرزویی داشتم تمامی همکارانم که کمترین آشنایی با او داشتند چنین آرزویی می کردند.🙏🙏🌸 چرا که دختری بود خوش قلب و مهربان و بی دریغ, هرکاری داشتیم انجام می داد. چگونه می شود که در ناامیدی شدید, خداوند چنین معجزه ای را به تو نشان بدهد. چقدر باید عزیز باشی🥰 همه ما خوشحال بودیم و برایش آرزوی بهترین ها را داشتیم. 🌾🌾🌾🌾🌾🌾 نه ماه بارداری او به سرعت برق و باد گذشت. از آن مادرانی بود که با وسواس تمام هربار و به موقع برای کنترل می آمد و تمام موارد توصیه شده را مو به مو انجام می داد.👌👌 می گفت نمیدانید چقدر منتظر این لحظات بودم🥰 هر لحظه لحظه آن برایم حکم آرزوی دیرینه را دارد. سنگین باشم نتوانم راه بروم دستم به شکمم باشد.به دیوار دست بگیرم.🤰🏼 همسرم در کنارم مواظب باشد که نیفتم. با احتیاط از پله بالا بروم نتوانم پشتی کفشم را بکشم و آنرا بخوابانم و ... 😄 همه و همه را بارها و بارها در ذهنم مرور کرده بودم و حالا آنها را انجام می دهم.😍😍😍 خدایا شکر خدایا هزاران هزار بار شکر که مرا لایق مادر شدن دیدی🥰 و ما پرسنل مرکز بهداشت، با هربار دیدن او خدا را شکر می کردیم چون بارها و بارها شاهد اشک ها و آه هایش بودیم😭😭 بعد از هربار که IVF می کرد و غیبتی طولانی داشت، عدم حضورش در درمانگاه حس می شد و ما تمام آن مدت برایش دعا می کردیم که خدایا اینبار به او نظری کن🥺 او عاشق مادر شدن است پس این نعمت را از او دریغ نکن🤲 🌸🌸🌸🌸🌸 خدارا هزاران مرتبه شکر که خدا بعد از آن همه تلاش و بعد از ناامیدی، اینگونه معجزه ای به آنها نشان داد😍 این داستان ادامه دارد.... 🌸مرکز مردمی نفس سبزوار🌸 https://eitaa.com/nafas110530
کودک حرف شنو وقتی بچه‌ها قوانین را به چالش می‌کشند، گزینه‌های محدودی به آنها بدهید. هنگامی که بچه‌ها می‌خواهند قوانین ما را مورد آزمایش قرار بدهند یا به چالش بکشند، «گزینه‌های محدود» روشی بسیار مؤثر برای کمک به بچه‌هاست تا از انتخاب‌های خود و مسؤولیت آن انتخاب‌ها آگاه شوند. در اینجا برخی مثال‌ها و گزینه‌های محدود را مطرح می‌کنیم که می‌توانید از آنها استفاده کنید. دختر پنج ساله، سر میز غذا سر و صدا می‌کند تا برادرانش را سرگرم کند. مادر از او می‌خواهد سروصدا نکند. او مدتی ساکت می‌شود اما دوباره شروع می‌کند. مادرش گزینه‌های محدودی در اختیار او قرار می‌دهد. مادر می‌گوید: «یا از سروصدا کردن سر میز شام دست بردار یا باید پنج دقیقه تو اتاقت باشی تا خودت رو برای همکاری آماده کنی. خب دوست داری چیکار کنی؟» دختر تصمیم به همکاری می‌گیرد. پسر هشت ساله، در بازی تقلب می‌کند. وقتی خواهرانش از او می‌خواهند بدون تقلب بازی کند، او حرف آنها را نشنیده می‌گیرد. آنها شکایت می‌کنند. پدر مداخله می‌کند و می‌گوید: «پسرم! یا طبق قانون بازی کن یا اینکه باید کار دیگه‌ای بکنی. دوست داری چیکار کنی؟» کودک قبول می‌کند اما پنج دقیقه بعد دوباره تقلب می‌کند. خواهرانش شکایت می‌کنند و پدر این‌گونه از گفته‌های خود پشتیبانی می‌کند: «برو خودت تنهایی یه بازی دیگه بکن. امروز دیگه نمی‌تونی این بازی رو بکنی.» در این روش تعداد گزینه‌ها باید محدود باشد. گزینه‌ها مرزهای شما هستند پس باید آنها را جدی بیان کنید و جایی برای فرار باقی نگذارید. کودک را مسؤول تصمیم گیری کنید. با گفتن «دوست داری چیکار کنی؟» بار مسؤولیت را بر دوش او بگذارید. وقتی کودک پذیرفت همکاری کند اما نکرد، عواقبی را که بیان کرده‌اید، اجرا کنید. ☘مرکز مردمی نفس سبزوارhttps://eitaa.com/nafas110530
🔴 توسط دژخیمان رژیم شاهنشاهی 🔻هیچ جای دنیا با زن کار ندارند. اگر با چشمهای خودم نمی دیدم و با دست های خودم آن زن را نمی گرفتم و نمی کشاندم قبول نمی کردم که آن رژیم از خدا بی خبر با مردم چه ها که نکرد! 🔰چهارراه فاطمی شلوغ شده بود تیراندازی بالا گرفت آن موقع فلکه کوچکی وسط چهارراه بود دور فلکه تا چشم کار می‌کرد عبا و عمامه و کفش و لباس ریخته و قیامتی شده بود. ▪️پیش چشمم یک زن را نشانه گرفتند طفلک بود و نمی توانست خوب راه برود چه برسد به اینکه بدود. 🔹بقچه حمام به دست داشت یک گوشه راه می رفت که تیر خورد و افتاد. دویدم طرفش، را بود. مچ دست هایش را گرفتم قدرتم را جمع کردم و همانطور که عقب عقب می رفتم به زحمت می کشیدمش سمت خودم. پاهایش تکان می خورد و رد خون می ماند روی زمین... 📢نگاهش از خاطرم دور نمی شود. مات شده بودم با کمک دو خانوم بردیمش داخل حیاط خانه. رنگ به رخسار زن نمانده بود. زدم توی صورتش و فریاد کشیدم ولی بی جان تر از این حرفها بود.محکمتر زدم شاید به هوش بیاید فایده نداشت. 🔹دست انداختم و بچه را از شکم پاره زن بیرون آوردم به این امید که حداقل بتوانم طفل معصوم اش را نجات دهم ولی بدن سرخ و سفید نوزاد هم روی دستم ماند. بی این که مجال داشته باشد گریه کند و یا حتی یک نفس در این دنیا بکشد. 🔅این رقمی اش را ندیده بودم دلم می‌خواست فریاد بزنم. باور نمی کردم نتوانستم هیچ کاری برایش انجام بدهم. جنازه مادر و بچه مان کنار هم ماند.😭 🔘مدام فکر می کردم بچه دیگری داشت؟ یا نه الان چند نفر چشمشان به راه مانده تا زن جوان برگردد به خانه؟ اصلاً چرا گذاشتن زن پا به ما تنها بیاید توی خیابان ولی هیچ کدام از این سوالها جواب نداشتن فکر کردم این زن فقط یکی از هزاران قربانی ظالم محمدرضا شاه پهلوی بود! «برگرفته از کتاب تنها گریه کن .》 ☘مرکز مردمی نفس سبزوارhttps://eitaa.com/nafas110530
👼👼👼👼✨✨✨✨☘☘☘ داستان من و چشمان او....💫💞 قسمت 2 و پایانی