🔰امروز مهمان شهید مدافع حرم مهندس سید میلاد مصطفوی هستیم🌷
کار کردن براش عیب نبود از جوانهایی که دنبال کار و تلاش نبودند بدش می آمد. می گفت من حتی حاضرم برم بار بزنم حمالی کنم .... اما مهم برای من اینه که فقط روزی ام حلال باشه مدتی تو کار خرید و فروش محصولات کشاورزی وارد شد. به بار تخمه کدو معامله کردیم به خاطر مشکلی که پیش آمد از حقش گذشت. می گفت پول حلال ارزش داره شبهه که توش باشه بی برکت میشه. من بارها شاهد بودم که افرادی به خاطر مبلغ بسیار ناچیز کارشون به دعوا و جنجال کشیده بود. اما سید به راحتی از کنار این موضوع گذشت....
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔰کاسبی
یکبار سید از کشاورزی بار سیب زمینی خرید بارش خیلی خوب نبود، فرستاد تهران و برگشت خورد با قیمت پایین تری بارش رو فروخت و مقداری ضرر کرد. گفتم سید چرا موقع خرید دقت نکردی؟ گفت اشکال نداره، خودم می دونستم بارش خیلی خوب نیست اما اون کشاورز بنده خدا دستش خالی بود، می شناختمش آدم زحمت کشی بود خواستم کمکی به اون بنده خدا کرده باشم. حتی اگر خودمم ضرر کنم. حرفهای سید برای ما عجیب بود. اما سید با اعتقاداتش کار می کرد. خیلی اهل دنیا نبود. شاید به خاطر همین کارهاش خیلی ها ملامتش می کردند.
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
👆سید میلاد مهندس عمران بود، اما به خاطر اینکه از او خواسته بودند کار خلاف بنویسد کار دولتی را رها کرد و وارد کشاورزی شد. او از بسیجیان همدان بود که عاشق شهید ابراهیم هادی و خادم راهیان نور بود.
🔰کمک به فقرا
یک بار نذر کرده بود که تو یکی از معامله هاش هر چقدر سود کرد سودش رو به فقرا بده چند روز بعد داشتم از یکی از محله های تقریباً فقیر نشین شهر رد می شدم که از دور سید میلاد رو دیدم از در خونه ای بیرون اومد و راهش رو گرفت و خیلی سریع رفت!؟ من تعجب کردم خدایا سید اینجا چی کار میکنه؟! سریع رفتم در اون خونه دیدم که به پیرزنی ایستاده و زیر لب داره دعا می کنه
می گفت: جوان ان شاالله خیر از جوانی ات ببینی پرسیدم مادر این جوان کی بود؟! اینجا چی کار میکرد؟!
گفت: و الله نمی شناسمش هر چند مدت یه باری میاد کمکم میکنه، قبض گار و برق رو پرداخت می کنه الان هم اومده بود که قبض ها رو به من بده به جعبه شیرینی با این پول ها رو برام آورده بود نمیدونم کیه اما هر " که هست خدا ان شاالله
عاقبت به خیرش کنه....
تا این حرفها رو شنیدم تمام بدنم خیس عرق شد احساس شرم میکردم.
اینجا بود که راز عاقبت به خیری
جوانهایی مثل سید رو تازه فهمیدم...
یکبار که بنایی می کردیم بهش میگفتم: سید خیلی خسیسی چرا سر ساختمان میای برامون ناهار نمیاری گفت: شماها و ضعتون خوبه کمک به نیازمند مهم تر از اینه که ولخرجی کنم.
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
#شهید_سید_میلاد_مصطفوی🌷
💢سید خادم راهیان نور در اردوگاه
شهید درویشی شوش بود.
یک بار قرار بود برای صبحانه چند
صدتا نون تهیه کنه، اما کل شب
مشغول کار بود. نماز صبح رو
که خوند از شدت خستگی همون
جا خوابش برد.
⌚تا به خودمون بیاییم ساعت از ۷
گذشته بود دیگه فرصتی برای تهیه
چندصد تا نون وجود نداشت.
حالا حساب کنید الآن زائرها بیدار
می شوند و صبحانه می خواهند
و ما نان نداریم!
🔸سید حال عجیبی پیدا کرد.
روی یکی از ساختمان های اردوگاه
عکس بزرگی از شهید درویشی بود
رفت جلوی عکس شهید ایستاد،
زیر لب چیزهایی رو زمزمه کرد.
بعد با صدای بلند گفت:
آبرومون رو پیش مهمونات نبر ،
ما رو شرمنده زائرین شهدا نکن.
این حرف رو زد و اومد طرف
آشپزخانه...یه دفعه صدای بوق
اتوبوسی توجهمون رو به سمت درب
ورودی اردوگاه جلب کرد با عجله به سمت
اتوبوس دویدیم.
🗣مسئول کاروان سید رو صدا زد.
بعد درب صندوق اتوبوس رو بالا زد
و گفت:ما دیگه داریم میریم شهرستان
این نون ها اضافی است،می تونید
استفاده کنید؟ چندین بسته بزرگ پر
از نان در مقابل ما بود. درست به اندازه احتیاج ما
مات و مبهوت فقط اشک میریختیم.
خدایا چقدر زود صدای خادمین شهدا
رو شنیدی؟
📚برگرفته از کتاب مهمان شام. اثر گروه شهید هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔰ابراهیمی دیگر
🔸شهید سید میلاد مصطفوی
شوخ طبع، مهربان و دلسوز بود. شهدا الگوی او بودند. به ابراهیم هادی بسیار علاقه داشت و بارها، رفتار و کارهای او را الگوی خودش قرار داده بود. مانند او به دنبال هدایت نسل جوان بود و نتیجه تلاش او صدها جوانی هستند که در مسیر شهدا قرار گرفتند. در کارها خیلی پشتکار داشت. اگر کسی از ایشان کمکی می خواست دریغ نمی کرد.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
💐محل کشف پیکر شهید مدافع حرم مهندس سید میلاد مصطفوی.
✅از خدا خواسته بود مانند مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها و شهید ابراهیم هادی گمنام بماند، همین اتفاق هم افتاد. دو سه هفته از پیکرش خبری نبود، اما ...
پس از مدتی به خواب فرمانده اش آمد و محل دفن پیکرش را نشان داد!!
برای همه جای تعجب بود، او در وصیتش نیز به گمنامی اشاره کرده بود.
اما به فرمانده اش گفت: پدرم هر روز برای پیدا شدن پیکر تنها پسرش، توسل به حضرت زهرا دارد و خانم به من فرمودند شما برگرد...
📚برگرفته از کتاب مهمان شام. اثر گروه شهید هادی
#سالروزشهادت
تنها کانال رسمی گروه و نشر شهید هادی👇
@nashrhadi
6⃣5⃣
📚مهمان شام.
خاطرات شهید مدافع حرم مهندس سیدمیلاد مصطفوی. (ابراهیم هادی نسل جدید)
📖اثر گروه شهید هادی.
۱۹۲ صفحه مصور.
۷۵۰۰۰ تومان
چاپ اول بهار ۱۳۹۶
چاپ چهارم ۱۳۹۹
✅خاطرات اثرگذار و زیبا
جهت خرید به سایت
https://nashrhadi.com/
یا با شماره ۰۹۹۰۶۵۸۵۰۸۹ در وقت اداری
تماس بگیرید.
💢ماجرای مرگ اسکندر مقدونی
روزی که او اين جهان را ترک ميکرد می خواست يک روز ديگر هم زنده بماند- فقط يک روز ديگر- تا بتواند مادرش را ببيند آن 24 ساعت فاصله ای بود که بايد طی ميکرد تا به پايتختش برسد.
اسکندر از راه هند به يونان برمیگشت و به مادرش قول داده بود وقتی که تمام دنيا را به تصرف خود درآورد باز خواهد گشت و تمام دنيا را يکپارچه به او هديه خواهد کرد.
بنابراين اسکندر از پزشکانش خواست تا 24 ساعت مهلت برای او فراهم کنند و مرگش را به تعويق اندازند.
پزشکان پاسخ دادند که کاری از دستشان بر نمیآيد و گفتند که او بيش از چند دقيقه قادر به ادامه زندگی نخواهد بود!
اسکندر گفت: "من حاضرم نيمی از تمام پادشاهی خود را، يعنی نيمی از دنيا را در ازای فقط 24 ساعت بدهم"
آنها گفتند: "اگر همه دنيا را هم که از آن شماست بدهيد ما نميتوانيم کاری براي نجاتتان صورت بدهيم امری غير ممکن است"
آن لحظه بود که اسکندر بيهوده بودن تمامی کوشش هايش را عميقا درک کرد با تمام داراييش که کل دنيا بود نتوانست حتی 24 ساعت را بخرد.
سی و سه سال از عمرش را به هدر داده بود برای تصاحب چيزی که با آن حتی قادر به خريدن 24 ساعت هم نبود.
از قناعت هیچکس بی جان نشد
از حریصی هیچکس سلطان نشد
💢صاحب این قبر دروغگوست!
بهلول با چوبی بلند بر قبرهای گورستانی می زد. پرسیدند: چرا چنین می کنی؟ گفت: صاحب این قبر دروغگوست، چون تا وقتی در دنیا بود، دائم می گفت: باغِ من، خانه من، زمینِ من و ... ولی حالا همه را گذاشته و رفته است و هیچ یک از آنها مال او نیست. برای رسیدن به آرامش حقیقی، باید به این باور برسیم که همۀ ما در این دنیا فقط امانتداریم.