زندگی هایمان پر از گره های کور شده است، پر از حیرانی، دلواپسی...
... و تو خود گفتی که گشایش روزهای سخت ما در دعا برای ظهور توست...
اینک این ما و این دست های رو به آسمانمان...
این ما و این زمزمه های بغض آلودمان...
این ما و این استیصال و اضطرارمان...
... ما برای پایان این فراق دعا می کنیم و تو، ای آبرومندترینِ خلق نزد خدا، به دعایمان آمین بگو...
... که ما رو سیاهیم و گنه کار و تو حجت خدایی و دلیل استجابت...
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا فکر میکنید که
خدا صدای شما رونمیشنوه...
ببینید عااااااالیه👌
🌷الا بذکر الله تطمئن القلوب🌷
#خدا
❣#انسانهای_هم_فرکانس
انسان های هم فرکانس، همدیگر را پیدا میکنند.. .
حتی از فاصله های دور…
از انتهای افقهای دور و نزدیک...
انگار جایی نوشته بود که اینها باید در یک مدار باشند...
یک روزی ...
یک جایی است که باید، با هم برخورد کنند…
آنوقت…
میشوند همدم، میشوند دوست، میشوند رفیق...
اصلا میشوند هم شکل…
مهرشان آکنده از همه….
حرفهایشان میشود آرامش…
خنده هایشان، کلامشان مینشیند روی طاقچه دلتان...
نباشند دلتنگشان میشوی.. .
هی همدیگر را مرور میکنند..
ازهم خاطره می سازند…
مدام گوش بزنگ کلمات و ایده ها هستند...
و یادمان باشد...
حضور هیچکس اتفاقی نیست در لحظه هایمان…🍃🍃🍃
شکیبا باش.mp3
1.53M
#یک_دقیقه_حرف_حساب
💥 شکیبا باش!
🔺 فتنه ها برای کل جامعه اتفاق میفته، اما:
• بعضیا عکس العمل مناسب نشون میدن و پیروز میشن
• بعضیا به سرعت سقوط میکنن
تفاوت این دو گروه در چیه؟!
#استاد_پناهیان
@Ostad_Shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خدا خوش بین باش ...
🔆 #پندانه
✍ از امروز کارهایت را برای رضای خدا انجام بده تا فرق آن را بیابی
نقل است که پادشاهی خواست تا مسجدی در شهر بنا کنند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند. چون میخواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود.
شبی از شبها پادشاه در خواب دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بهجای اسم پادشاه نوشت!
وقتی پادشاه هراسان از خواب پرید، سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست یا نه؟!
سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند:
آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است.
مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است. در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید.
دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بهجای اسم پادشاه نوشت.
صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست.
رفتند و بازگشتند و خبر دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد است. پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد. تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد!
پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد مینوشت را از بر کرد. دستور داد تا آن زن را نزدش بیاورند.
پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود، حاضر شد.
پادشاه از وی پرسید:
آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟
گفت:
ای پادشاه، من زنی پیر و فقیر و کهنسالم و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی میکردی، من نافرمانی نکردم.
پادشاه گفت:
تو را به خدا قسم میدهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟
گفت:
به خدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز...
پادشاه گفت:
بله! جز چه؟
پیرزن گفت:
جز آن روزی که من از کنار مسجد میگذشتم، یکی از احشامی را که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل میکرد، دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود.
تشنگی بهشدت بر حیوان چیره شده بود و به سبب طنابی که با آن بسته شده بود، هرچه سعی میکرد خود را به آب برساند، نمیتوانست.
برخاستم و سطل را نزدیکتر بردم تا آب بنوشد. به خدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم.
پادشاه گفت:
آری! تو این کار را برای رضای خدا انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد!
پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر سر در مسجد بنویسند.
#اخلاص
📚حکایت پادشاه و اعدام نجار
پادشاه به نجارش گفت:فردا اعدامت میکنم،آن شب نتوانست بخوابد.
همسرش گفت:”مانند هرشب بخواب، پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار ”
کلام همسرش آرامشی بردلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شدوخوابید
صبح صدای پای سربازان را شنید،چهره اش دگرگون شد و با ناامیدی، پشیمانی وافسوس به همسرش نگاه کردکه دریغاباورت کردم بادست لرزان در را باز کرد ودستانش را جلوبرد تا سربازان زنجیرکنند.دو سرباز باتعجب گفتند:
پادشاه مرده و از تو می خواهیم تابوتی برایش بسازی،چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت،همسرش لبخندی زد وگفت:
“مانند هرشب آرام بخواب،زیرا پروردگار یکتا هست و درهای گشایش بسیارند ”
#توکل