خودم بلدم!.mp3
1.55M
#یک_دقیقه_حرف_حساب
💥 خودم بلدم!
آمار طلاق، خودکشی و افسردگی در اقشار تحصیل کرده معمولا بالاتر از سایر مردم است
⚠️ وجود کدام نقطه ضعف باعث این اتفاق میشود؟
#استاد_شجاعی
منبع: مجموعه شیطان شناسی
@Ostad_Shojae
#داستانک
سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است.
او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.» . نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم ؟ " نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود جواب داد: " نه چیزی لازم ندارم"
هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت, چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کار نبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت : "مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟ " در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساختن ان را داده, از روی پل عبور کرد و برادر بزرگش را در اغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگتر برگشت, نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است.
کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر از او خواست تا چند روزی میهمان او و برادرش باشد. نجار گفت : "دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید انها را بسازم"
تا بحال واسه چند نفر پل ساختیم؟!!!!
بین خودمون و چند نفر از عزیزانمون حصار کشیدیم.
#محبت
#نوع_دوستی
زندگی هایمان پر از گره های کور شده است، پر از حیرانی، دلواپسی...
... و تو خود گفتی که گشایش روزهای سخت ما در دعا برای ظهور توست...
اینک این ما و این دست های رو به آسمانمان...
این ما و این زمزمه های بغض آلودمان...
این ما و این استیصال و اضطرارمان...
... ما برای پایان این فراق دعا می کنیم و تو، ای آبرومندترینِ خلق نزد خدا، به دعایمان آمین بگو...
... که ما رو سیاهیم و گنه کار و تو حجت خدایی و دلیل استجابت...
#امام_زمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا فکر میکنید که
خدا صدای شما رونمیشنوه...
ببینید عااااااالیه👌
🌷الا بذکر الله تطمئن القلوب🌷
#خدا
❣#انسانهای_هم_فرکانس
انسان های هم فرکانس، همدیگر را پیدا میکنند.. .
حتی از فاصله های دور…
از انتهای افقهای دور و نزدیک...
انگار جایی نوشته بود که اینها باید در یک مدار باشند...
یک روزی ...
یک جایی است که باید، با هم برخورد کنند…
آنوقت…
میشوند همدم، میشوند دوست، میشوند رفیق...
اصلا میشوند هم شکل…
مهرشان آکنده از همه….
حرفهایشان میشود آرامش…
خنده هایشان، کلامشان مینشیند روی طاقچه دلتان...
نباشند دلتنگشان میشوی.. .
هی همدیگر را مرور میکنند..
ازهم خاطره می سازند…
مدام گوش بزنگ کلمات و ایده ها هستند...
و یادمان باشد...
حضور هیچکس اتفاقی نیست در لحظه هایمان…🍃🍃🍃
شکیبا باش.mp3
1.53M
#یک_دقیقه_حرف_حساب
💥 شکیبا باش!
🔺 فتنه ها برای کل جامعه اتفاق میفته، اما:
• بعضیا عکس العمل مناسب نشون میدن و پیروز میشن
• بعضیا به سرعت سقوط میکنن
تفاوت این دو گروه در چیه؟!
#استاد_پناهیان
@Ostad_Shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خدا خوش بین باش ...
🔆 #پندانه
✍ از امروز کارهایت را برای رضای خدا انجام بده تا فرق آن را بیابی
نقل است که پادشاهی خواست تا مسجدی در شهر بنا کنند و دستور داد تا کسی در ساخت مسجد نه مالی و نه هر چیز دیگری هیچ کمکی نکند. چون میخواست مسجد تماما از دارایی خودش بنا شود.
شبی از شبها پادشاه در خواب دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بهجای اسم پادشاه نوشت!
وقتی پادشاه هراسان از خواب پرید، سربازانش را فرستاد تا ببینند آیا هنوز اسمش روی سر در مسجد هست یا نه؟!
سربازان رفتند و چون برگشتند، گفتند:
آری اسم شما همچنان بر سر در مسجد است.
مقربان پادشاه به او گفتند که این خواب پریشان است. در شب دوم پادشاه دومرتبه همان خواب را دید.
دید که فرشتهای از فرشتگان از آسمان فرود آمد و اسم پادشاه را از سر در مسجد عوض کرد و اسم زنی را بهجای اسم پادشاه نوشت.
صبح پادشاه از خواب بیدار شد و سربازانش را فرستاد که مطمئن شوند که هنوز اسمش روی مسجد هست.
رفتند و بازگشتند و خبر دادند که هنوز اسمش بر سر در مسجد است. پادشاه تعجب کرد و خشمگین شد. تا اینکه شب سوم نیز دوباره همان خواب تکرار شد!
پادشاه از خواب بیدار شد و اسم زنی که اسمش را بر سر در مسجد مینوشت را از بر کرد. دستور داد تا آن زن را نزدش بیاورند.
پس آن زن که پیرزنی فرتوت بود، حاضر شد.
پادشاه از وی پرسید:
آیا در ساخت مسجد کمکی کردی؟
گفت:
ای پادشاه، من زنی پیر و فقیر و کهنسالم و شنیدم که دیگران را از کمک در ساخت بنا نهی میکردی، من نافرمانی نکردم.
پادشاه گفت:
تو را به خدا قسم میدهم چه کاری برای ساخت بنا کردی؟
گفت:
به خدا سوگند که مطلقا کاری برای ساخت بنا نکردم جز...
پادشاه گفت:
بله! جز چه؟
پیرزن گفت:
جز آن روزی که من از کنار مسجد میگذشتم، یکی از احشامی را که چوب و وسایل ساخت بنا را حمل میکرد، دیدم که با طنابی به زمین بسته شده بود.
تشنگی بهشدت بر حیوان چیره شده بود و به سبب طنابی که با آن بسته شده بود، هرچه سعی میکرد خود را به آب برساند، نمیتوانست.
برخاستم و سطل را نزدیکتر بردم تا آب بنوشد. به خدا سوگند که تنها همین یک کار را انجام دادم.
پادشاه گفت:
آری! تو این کار را برای رضای خدا انجام دادی و من مسجدی ساختم تا بگویند که مسجد پادشاه است و خداوند از من قبول نکرد!
پس پادشاه دستور داد که اسم آن پیرزن را بر سر در مسجد بنویسند.
#اخلاص
📚حکایت پادشاه و اعدام نجار
پادشاه به نجارش گفت:فردا اعدامت میکنم،آن شب نتوانست بخوابد.
همسرش گفت:”مانند هرشب بخواب، پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار ”
کلام همسرش آرامشی بردلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شدوخوابید
صبح صدای پای سربازان را شنید،چهره اش دگرگون شد و با ناامیدی، پشیمانی وافسوس به همسرش نگاه کردکه دریغاباورت کردم بادست لرزان در را باز کرد ودستانش را جلوبرد تا سربازان زنجیرکنند.دو سرباز باتعجب گفتند:
پادشاه مرده و از تو می خواهیم تابوتی برایش بسازی،چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت،همسرش لبخندی زد وگفت:
“مانند هرشب آرام بخواب،زیرا پروردگار یکتا هست و درهای گشایش بسیارند ”
#توکل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای فوق العاده زیبا و شنیدنی
استاد انوشه درباره توکل و اعتماد انسان
به خدا در شرایط بحرانی زندگی
که اندازه یک ترم رشته ادبیات و معارف
حرف برای گفتن داشت!
حتما ببینید تا در زندگی تحت هر شرایطی به خدا توکل کنید و امیدتان را
از دست ندهید!
🎙#دکترانوشه
#توکل
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
#حرف_اول
✍ روزهای آخرالزمان، روزهای ناآرام و متلاطمیاَند که هر روز سختتر میشوند و فرزندان اهل بیت علیهمالسلام در زمین، فشار بیشتری را متحمل خواهند شد!
✿ چه فرزندانی که پدرانشان را شناختهاند و چه آنان که در جای جایِ زمین، هنوز گم کرده راهند و بزودی طعمِ آغوش ریشههایشان را خواهند چشید.
#حرف_دوم
روزهای سخت آخرالزمان است و ما نیز میتوانیم دستانمان را تا جایی که میشود باز کنیم و آنان را که جانشان از سختی زمانه به تنگ آمده، در آغوش رأفت و مهر بفشاریم.
#یلدا نزدیک است؛
ما قصد کردهایم باز به یاری شما، فاز جدید #طرح_همدلی را کلید بزنیم.
طرحی که تاکنون گشایشهای زیادی را هم در وجود ما، و هم در چهرههای رنجور خیلیها، به ثمر رسانیده است ...
#حرف_سوم
تصمیم داریم مثل گذشته، بستههای معیشتی، حاوی؛ برنج ایرانی، گوشت گرم گوسفندی، آجیل و میوهی شب یلدا، برای خانوادههای کمدرآمد و آسیبدیده آماده کنیم و قبل از #یلدا ، بدستشان برسانیم.
اما اینبار قصد کردهایم، علاوه بر موارد بالا "اگر مبالغ اهدایی، اجازهی اینکار را داد" با تأمین کارتهای هدیه، خانوادههایی که هزینهی درمان یا اجاره بهای منزل، یا بدهی و ... دارند را کمی خوشحال کنیم.
#حرف_آخر
باید برای اینکار بزرگ، به اندازهی جیبمان نه، که به اندازهی وُسعمان، آبرویمان، و کسانی که میتوانیم در این چرخهی مبارک واردشان کنیم، واردِ میدان شویم.
از الآن تعداد پک های اهدایی را نمیتوانیم حدس بزنیم، به میزان مشارکت و همدلیمان، بستهها را خریداری خواهیم کرد!
اما به نامِ نامی حضرت زهرا سلاماللهعلیها یقین داریم؛ اینبار هم با حمایتی که به ما ثابت کردید؛ حماسهای بزرگتر از پیش خواهیم آفرید.
در پیام ریپلای شده ، میتوانید گزارش #طرح_همدلی را در یلدای سال گذشته مشاهده نموده و با سرچ هشتگ، گزارش تمام فازهای گذشته را پیگیری و دنبال نمایید!
@ostad_shojae
#طرح_همدلی
شما عزیزان میتوانید از طریق حساب زیر، در فاز دهم #طرح_همدلی برای یلدای ۱۴۰۱ شرکت نمایید:
ـ حساب مشترک (بانک صادرات) به نام ، استاد محمد شجاعی ـ سپیده پوررجب
6037- 6975- 6270- 1133
◽️شماره حساب
0216039311007
◽️شماره شبا
IR320190000000216039311007
@Ostad_Shojae
اگه گدا دیدی هیچ وقت
تو دلت نگو راست میگه یا دروغ؟
بدم یاندم؟
آدم خوبیه یا بدیه؟
چشماتو ببند و
کمکش کن تا وقتی
رفتی گدایی پیش خدا
خداهم ازت نپرسه۰۰۰
─┅─═ঊঈ 📚 ঊঈ═─┅─
#نوع_دوستی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬#کلیپ #استاد_شجاعی
این عملکرد مذهبیاست که همه رو بیاعتقاد کرده!
ـ از دین زده کرده!
اگه مذهبیا اینن، من میخوام بیدین باشم❗️
آپارات | یوتیوب
@Ostad_Shojae