امروز توی مبنا توی دوره خلاق برای هنرجویان از دست ها حرف می زنیم. دوستانم این عکس ها را فرستادند. دلم خون شد. چرا این مرد مظلوم را ندیدم. چرا فکر کردم همیشه وظیفه اش هست که در کوه و بیابان بگردد. چرا قاب تلویزیون او را روی صندلی نشان نمی داد. چرا.... مظلومیت این مرد مرا دیوانه کرده است. هر چه می روم می گردم جز زبان پاک از او پیدا نمی کنم حتی مقابل زورگویان. کاش اینقدر مهربان نبودی...
https://eitaa.com/nafys3390
من فقط ذهنم پیش اون چند ساعت تنهایی است. بین دارو درخت بین بوی سوختگی بین باران بین سرما. بین....
اینها ما مردم تبریز را دیوانه می کند. اینها ما را می کشد نمی گذارد بفهمیم کجا هستیم و چه می کنیم. ما گیج و ویج وقایع مانده ایم. ما چشم دیدن جایگاه خالی را نداریم....😭🖤🖤
هدایت شده از کانال حسین دارابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله آل هاشم تا سه ساعت بعد از حادثه زنده بودند و تلفنهارا جواب میدادند. ولی بقیه ظاهرا همان لحظه سقوط به شهادت رسیده بودند
از زبان غلامحسین اسماعیلی
ظاهرا شهید آل هاشم قبل از انفجار به بیرون پرتاب شده بودند
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
امروز دنبال یک مطلبی کتابی بهم معرفی شد. باز دلم ترکید.
کتاب
صبح شام نوشته
حسین امیرعبداللهیان
😔
چگونه گذر کنیم. هر آن که بوی عطر تو در کوچه ها هنوز باقی است.
این کد تخفیف برای سایت کتابستان است.
می توانید با تخفیف سی درصد کتاب را سفارش دهید.
کد تخفیف:
ETYB
صبح زود بلند میشوم و چشمهایم را می مالم. دنبال بهانه برای خواب هستم اما فکرم مشغول است. صفحه گوشی را باز میکنم و چشمم به صورت تو می افتد. آن خط های ریز دور چشم مرا می کشد. چه کسی نمی داند اینها از بی خوابی است. چه کسی نمی داند اینها نشانه خستگی چندساله است. چشمهای مهربان تو به من توان میدهد. خون توی رگهایم می ریزد. خستگی را شرمنده می کند.
تو همچنان داری کار انجام می دهی.
بخاطر نام نویسنده خواندم. داستان ها موضوعات جالبی داشت اما نویسنده با برش طولانی و پرشهای ناگهانی سوژه را نابود کرده بود. بعضی داستانها که از نظر زاویه دید کلا ناامید کننده بود. شخصیت ها اکثرا تنها و دارای غم تنهایی بودند. یک مورد جالب چالش نویسنده در به تصویر کشیدن دوران خفقان ترکیه بود. این نگاه برایم جنبه تازه ای داشت.
در کل کتاب ۲۳/۱۰۰ انتخاب ضعیفی بود.
🟡 اگر این پوستر را دریافت کردهاید بدانید شما یک مخاطب خاص ادبیات محسوب میشوید!
شما با ورود به جهان داستان تکنیکهای نویسندگی را کم و بیش آموختهاید؛ بهترین راه برای تثبیت این تکنیکها، دیدن نمونههای اجرا شده از نویسندههای بزرگ است. ما در دوره موشکافی این امکان را برای شما فراهم کردهایم.
من «نفیسه شیرین بیگی» از استادیارهای مدرسه مبنا؛ همراه شما هستم.
⚫️ این دوره کجا و به چه شکل قرار است برگزار شود؟
این دوره هر هفته در بستر اسکایروم، برگزار میشود. به این شکل که داستان را توی کانال ایتا دوره میگذاریم و شما یک هفته زمان دارید تا آن را بخوانید. سپس در روز مشخص لینکی برای شما ارسال خواهد شد، و داستان را نقد و بررسی خواهیم کرد.
🟡 دوره چه زمانی شروع میشود و چقدر طول میکشد؟
دوره ۱۷ خرداد با فرستادن داستان اول رسما شروع میشود. اولین جلسه آن، دوشنبه ۲۱ خرداد، ساعت ۱۶ خواهد بود. این دوره شش جلسه است و در هر جلسه یک یا دو داستان کوتاه بررسی میشود.
⚫️ دوره موشکافی داستان برای چه کسانی مناسب هست؟
این دوره برای هنرجویان دوره مقدماتی و بالاتر مدرسه مبنا و هنرجویان قدیمی که فارغالتحصیل شدند، قابل استفاده است.
🔴فرصت ثبتنام از ۸ خرداد تا ۱۳ خرداد است.
🔴شروع دوره ۲۱ خرداد روز دوشنبه ساعت ۱۶
⚫️لینک ثبتنام و اطلاعات بیشتر:
https://mabnaschool.ir/product/mooshekafi-season01-1403
🟡 ارتباط با مسئول دوره:
@nafyseh_shirinbeygi
📚 همیشه سرمون توی کتابه!
📣 آغاز ثبتنام حلقه کتاب مبنا
ما تو حلقه کتاب مبنا، فقط کتاب نمیخونیم؛
بلکه با کتاب زندگی میکنیم!
یعنی:
مهمونیهامون #به_صرف_کتابه!
به جای اینکه دائم درگیر این باشیم که
حالا چی بپوشم؟
به این فکر میکنیم که
#حالا_چی_بخونم؟
و به جای اینکه
همش سرمون تو گوشی باشه!
#همیشه_سرمون_توی_کتابه!
همخوانی و نقد کتابهای:
📖 سباستین - اثر منصور ضابطیان
📖 زمین سوخته - اثر احمد محمود
📖 در جبهه غرب خبری نیست - اثر اریش ماریا رمارک
🔻 اطلاعات بیشتر دوره و ثبتنام حلقه کتاب:
http://B2n.ir/a92820
http://B2n.ir/a92820
#حلقه_کتاب
#همیشه_سرمون_توی_کتابه
| @mabnaschoole |
بخاطر داستانم دربه در دنبال یک واسط بودم. خیلی ها بودند پا نمی دادند. خیلی هم اصلا در باغ نبودند من از اِل می پرسیدم آنها از بِل می گفتند. خیلی اتفاقی البته باید اصلاح کنم خیلی جالب پیج یکی را پیدا کردم. قبلاً می شناختمش. از بزرگان فرهنگی شهرمان بود. باور نداشتم جواب بدهد. اما خیلی مخلص و ساده شماره داد و برایم پاسخ نوشت. نمی دانم جواب خواهم گرفت و گره های داستانم را باز خواهد کرد یا نه. اما هربار صفحه اش را باز می کنم اشکی میشوم چون برادر شهید مدافع حرم است. نمی دانم چرا حس می کنم شهدا خیلی کارچاق کن هستند حتی اگر ما سراغشان نرویم.
https://eitaa.com/nafys3390
روی لبت خوبه تبسم باشه
دفتر کارت دل مردم باشه
مردا بدون میز هم عزیزن
رفوزه ها همیشه پشت میزن
ابوالفضل زرویی نصرآباد
هدایت شده از گاه گدار
امام عکسی دارد در دیدار با شواردنادزه، نماینده شوروی، این عکس، تاریخیترین عکس امام است به نظر من. این خود انقلاب اسلامی است که چهره پیدا کرده و توی یک قاب جا گرفته.
امام خمینی در لیگی بالاتر از ادبیات امروز دنیا بازی میکرد.
این عکس هنوز هم که هنوز است برای تقریبا همه مقامهای سیاسی همه کشورهای دنیا قفل است.
بالاترین مقام سیاسی کشور، نشسته توی اتاق شخصیاش، لباس غیر رسمی تن کرده، پایش را روی چهارپایهای دراز کرده، لم داده به دسته مبل راحتیاش و روبهروی او، نماینده پهناورترین کشور آن زمان، یکی از دو قدرت بزرگ جهان، با لباسی رسمی، بدون کفش، روی یک صندلی ساده و دمدستی نشسته و دارد حرف میزند.
اگر فیلم این دیدار را دیده باشید، میدانید شواردنادزه هنوز همه حرفهایش تمام نشده که امام بلند میشود، حتی صبر نمیکند گفتگو سرانجام بگیرد، انگار با همه زبان بدن میگوید شما برای بازی در زمین خاکی دارید برنامه میریزید، من دارم از لیگ برتر حرف میزنم، خاک بر سرتان که هنوز بچهاید. امام بلند میشود و پشت میکند و دستش را به کمر میزند و میرود. وسط یک جلسه رسمی در برابر قویترین مردان عالم، امام همه جلسه را به هیچ هم حساب نمیکند و خداحافظی هم حتی نمیکند و میرود.
انقلاب اسلامی برای من این است. این قدر محکم، این قدر قوی، این قدر متکی به خدا.
شواردتانزه اول حرفهایش میگوید «این وضعیت تبادل پیامهای بین رهبران کشورهای ما یک پدیده منحصر به فرد است.» امام با صدایی بیحوصله میگوید: «انشاءالله موفق باشند.» یعنی خوشحالی هم اگر باشد در این تبادل ویامها برای شماست که دارید با ما حرف میزنید، ما حس خاصی به این نامهبازیها نداریم.
پیام گورباچف که تمام میشود، امام چند جمله حرف میزند، لطفا امروز دوباره فیلم را توی اینترنت پیدا کنید و ببینید، توی این چند جمله مدام یک لبخند روی لب امام است.
لبخندی شبیه لبخند یک پدربزرگ وقتی حرفهای بچگانه یکی از نوههایش را میشنود. امام به کوچکی دنیای ابرقدرتها لبخند میزند، وارد بازیشان نمیشود و میگوید «میخواستم جلو شما یک فضای بزرگتر باز کنم.»
مرگ برای همچین آدمی حتما، «مرخص شدن از خدمت» مردم است و رفتن به سوی «جایگاه ابدی» اما برای انسان معاصر، خلا مردی است که قاعدههای خاکبازی چند هزارساله انسان درمانده در زمین را برهم زد و نگاه آدمها را از زمین به سمت آسمان برد.
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
بین صدای یاکریم ها گم شده ام. هر صبح با طلوع خورشید هم صدا با هم می خوانند. اما امروز بیشتر از همیشه است. نمی دانم شاید خبری دارند. شاید مثل قدیمها چاپارباشی شده اند. شاید آمده اند برای دلداری. برای کم شدن یکی از وجودمان. یک دوست و همدل. یکی که هیچ وقت صدایش را نشنیدم اما همراهی اش را با تمام وجود حس کردم. چقدر این دنیای مجازی عجیب است. تو را توی خودت فرو می برد. گم می شوی. کم حرف میشوی. چون هیچ کس دردت را نمی بیند مگر اینکه گوشی ات را چک کند.
میثاق جان😭 دوست عزیزم منزل نو مبارک. غمت زبانم را بسته. صدایم را گرفته. مگر نباید در غم دوست زار زد اما چرا من ساکت شده ام. شاید غم تو رنگ دیگری دارد رنگی به بلندای سکوت. به فریاد بی صدا...😭
یارالی جان سان بیلیرم
🍃رسمیدی صولسا گول گولستاندا
ئولسه هر کس جوان بو جهاندا
آغلار اوندا آناسی ئورکدن
ائلده تای توشلاری طوی دوتاندا
اف اولا بیر بیله روزگاره
قلبیمیز اولدی بو غمده یاره🍃
هدایت شده از قَلَمریزِ مهاجر♤
هفده خواهر بودیم
حالا شانزده نفریم
یکیمان پر کشید و رفت
و تمام
#میثاقم
#رحمانیِعزیز
#خواهرکم
#فاتحه_به_جای_حمدِشفا
تنها کاری که ازم برمی آید این است در خود مچاله شوم. چشمهایم را بشویم اشکها را پنهان کنم و غذای امروز را نذر روح بزرگش کنم. در چهار دیواری خودم عزادار باشم و به قول خودش امید داشته باشم.
تنهایی ها را قورت دهم و بغض بشکنم و سکوت کنم. دلم به خواب امشبم خوش باشد که روزگاری نه چندان دور همدیگر را خواهیم دید. او یکم زیاد ما یکم کم مهمان خواهیم بود.
یا امام حسین هوای غریب ما را داشته باش.