eitaa logo
نَقْلِسْتٰانْ ✍️
1.6هزار دنبال‌کننده
455 عکس
20 ویدیو
2 فایل
🙏 ارتباط با ادمین: @na_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است . به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و شادی می کنی ؟ جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس چرا غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟ آن مرد عارف که از عرفای بزرگ ایران بود گفت: از خودم شرم کردم که غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم. 🌺 به خانواده نَقْلِسْتٰانْ بپیوندید 👇👇 🌺 https://eitaa.com/joinchat/3155493092Cb0d1e547e8
ابوسعید را گفتند : کسى را مى ‏شناسیم که مقام او آن چنان است که بر روى آب راه مى ‏رود. شیخ گفت : کار دشوارى نیست ؛ پرندگانى نیز باشند که بر روى آب پا مى ‏نهند و راه مى ‏روند. گفتند : فلان کس در هوا مى ‏پرد. گفت : مگسى نیز در هوا بپرد. گفتند : فلان کس در یک لحظه ، از شهرى به شهرى مى‏ رود. گفت : شیطان نیز در یک دم ، از شرق عالم به مغرب آن مى ‏رود. این چنین چیزها ، چندان مهم و قیمتى نیست. مرد آن باشد که در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد و با مردم داد و ستد کند و با آنان در آمیزد و یک لحظه از خداى غافل نباشد. 🌺 به خانواده نَقْلِسْتٰانْ بپیوندید 👇👇 🌺 https://eitaa.com/joinchat/3155493092Cb0d1e547e8
امام صادق عليه السلام : دو حريصند كه سيرى ناپذيرند: حريص دانش و حريص ثروت. ميزان الحكمه جلد هشتم صفحه 29 🌺 به خانواده نَقْلِسْتٰانْ بپیوندید 👇👇 🌺 https://eitaa.com/joinchat/3155493092Cb0d1e547e8
وقتی غمگین هستید، دنیا شما را به مسخره می گیرد. وقتی خوشحالید، دنیا به شما لبخند می زند اما وقتی دیگران را خوشحال می کنید، دنیا به شما تعظیم می کند چارلی چاپلين 🌺 به خانواده نَقْلِسْتٰانْ بپیوندید 👇👇 🌺 https://eitaa.com/joinchat/3155493092Cb0d1e547e8
گویند در بنى اسرائیل ، مردى بود که مى ‏گفت : من در همه عمر ، خدا را نافرمانى کرده‏ ام و بس گناه و معصیت که از من سر زده است ؛ اما تاکنون زیانى و کیفرى ندیده ‏ام. اگر گناه ، جزا دارد و گناهکار باید کیفر بیند ، پس چرا ما را کیفرى و عذابى نمى ‏رسد! ؟ در همان روزها ، پیامبر قوم بنى اسرائیل ، نزد آن مرد آمد و گفت : خداوند ، مى‏ فرماید که ما تو را عذاب‏ هاى بسیار کرده ‏ایم و تو خود نمى ‏دانى ! آیا تو را از شیرینى عبادت خود ، محروم نکرده ‏ایم ؟ آیا در مناجات را بر روى تو نبسته ‏ایم ؟ آیا امید به زندگى خوش در آخرت را از تو نگرفته ‏ایم ؟ عذابى بزرگ‏تر و سهمگین ‏تر از این مى ‏خواهى ؟ 🌺 به خانواده نَقْلِسْتٰانْ بپیوندید 👇👇 🌺 https://eitaa.com/joinchat/3155493092Cb0d1e547e8
دیگر دزد دین که نیستم! روزی کسی در راهی بسته ای یافت که در آنها چیزهایی گرانبها بود و آیته الکرسی هم پیوست آن بود آن آن فرد بسته را به صاحبش رد کرد.او را گفتند چرا این همه مال را از دست دادی؟گفت:صاحب مال عقیده داشت که این آیه مال او را از دزد نگاه میدارد و من دزد مال هستم نه دزد دین!اگر آن را پس نمیدادم در عقیده صاحب آن خللی راجع به دین روی میداد آن وقت من دزد دین هم بودم! 🌺 به خانواده نَقْلِسْتٰانْ بپیوندید 👇👇 🌺 https://eitaa.com/joinchat/3155493092Cb0d1e547e8
فرق آدم و ابلیس ابلیس به پنج علت بدبخت شد: ۱-اقرار به گناه نکرد۲-از کرده پشیمان نشد۳-خود را ملامت نکرد۴-تصمیم به توبه نگرفت و از رحمت خدا نامید شد اما آدم به پنج علت سعادتمند شد: ۱-اقرار به گناه کرد۲-از کرده پشیمان شد۳-خود را سرزنش کرد۴-تعجیل در توبه کرد وبه رحمت حق امید داشت. 🌺 به خانواده نَقْلِسْتٰانْ بپیوندید 👇👇 🌺 https://eitaa.com/joinchat/3155493092Cb0d1e547e8
اللَّهُمَّ… فَتَجَاوَزْ يَا رَبِّ عَنْ قَبِيحِ مَا عِنْدَنَا بِجَمِيلِ مَا عِنْدَكَ 🔹 خدایا… به زيبايى آنچه نزد توست، از زشتى آنچه پيش ماست درگذر فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی 🌺 به خانواده نَقْلِسْتٰانْ بپیوندید 👇👇 🌺 https://eitaa.com/joinchat/3155493092Cb0d1e547e8
بعضی چیزها در جهان خیلی مهم تر از دارایی هستند یکی از آنها توانایی خوش بودن با چیزهای ساده است… دیل کارنگی 🌺 به خانواده نَقْلِسْتٰانْ بپیوندید 👇👇 🌺 https://eitaa.com/joinchat/3155493092Cb0d1e547e8
ذوالنون مصري که از عرفاي بزرگ است گفت: روزي به کنار رودي رسيدم، قصري ديدم در نزديکي آب. از آب طهارتي کردم چون فارغ شدم چشمم بر بام قصر افتاد که دختري بسيار زيبا بر آن ايستاده بود. خواستم او را بشناسم گفتم اي دختر تو که هستي؟ گفت اي ذوالنون چون از دور تو را ديدم فکر کردم ديوانه‌اي، چون طهارت کردي و به نزديک آمدي فکر کردم عالمي، و چون نزديکتر آمدي فکر کردم عارفي. و اکنون به حقيقت نگاه مي‌کنم مي‌بينم نه ديوانه‌اي، نه عالمي و نه عارف. گفتم چطور؟ گفت اگر ديوانه بودي طهارت نکردي و اگر عالم بودي به زني نگاه نمي‌کردي و اگر عارف بودي دل تو به غير حق به کسي ميل نمي‌کرد و غير از حق را نمي‌ديد. اين را بگفت و ناپديد شد. فهميدم که او انسان نبود بلکه فرشته‌اي بود براي تنبيه من که آتش در جان من اندازد. و از سخنان اوست: "دوستي با کسي کن که به تغيير تو متغير نگردد." "بنده خدا باش در همه حال، چنان که او خداوند توست در همه حال." 🌺 به خانواده نَقْلِسْتٰانْ بپیوندید 👇👇 🌺 https://eitaa.com/joinchat/3155493092Cb0d1e547e8
حکایت زنى که همیشه بسم الله الرحمن الرحیم می گفت زنى که همیشه بسم الله الرحمن الرحیم می گفت در تحفةالاخوان حکایت شده است که مردى منافق زن مؤمنى داشت که در تمام امور خود به اسم بارى تعالى مدد مىجست و در هر کار «بسم الله الرحمن الرحیم» می گفت و شوهرش از توسل و اعتقاد او به بسمالله بسیار خشمناک مىشد و از منع او چاره نداشت تا آنکه روزى کیسه کوچکى از زر را به آن زن داد و گفت او را نگاه بدارد! زن کیسه را گرفت و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» آن را در پارچهاى پیچید وگفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» و آن را در مکانى پنهان نمود و بسمالله گفت.فرداى آن روز شوهرش کیسه را سرقت نمود و به دریا انداخت تا آنکه او را بى اعتقاد و شرمنده کند.پس از انداختن کیسه در دریا به دکان خود نشست و در بین روز صیادى دو ماهى آورد که بفروشد.مرد منافق آن دو ماهى را خرید و به منزل خود فرستاد که آن زن غذایى از براى شب او طبخ کند. چون زن شکم یکى از آن ماهیان را پاره نمود کیسه را در میان شکم او دید! بسم الله گفت و آن را برداشت و در مکان اوّل گذاشت.چون شب شد و شوهرش به منزل آمد زن ماهیان بریان را نزد او حاضر ساخته، تناول نمودند.آنگاه مرد گفت: کیسه زر را که نزدت به امانت گذاشتم بیاور. آن زن برخاسته، «بسم الله الرحمن الرحیم» گفت و آن را در پیش شوهرش گذاشت.شوهرش از مشاهده کیسه بسیار تعجب نموده و سجده الهى را به جاى آورد و از جمله مؤمنان گردید. 🌺 به خانواده نَقْلِسْتٰانْ بپیوندید 👇👇 🌺 https://eitaa.com/joinchat/3155493092Cb0d1e547e8
پروانه و پسرک پروانه تقلا می کرد. پروانه نه، پیله، می خواست تا پروانه بشود. و از آن دوردست ها می آمد پسری. پسرک رسید. پیله تکانی خورد، پسرک کنار پیله نشست. پیله تقلا می کرد. پسرک دلش سوخت؛ ساعت ها گذشت. پسرک نشسته بود و پیله رنج آزادی بر جان می خرید. پسرک خسته شد، پیله هم. پسرک می خواست ببیند پرواز پروانه را و پیله نمی دانست در ذهن پسرک چه می گذرد. پسرک قیچی کوچکی را در آورد و سوراخی در ته پیله ایجاد کرد و می خندید برای تماشا، برای پروانه. پیله آهسته سر خورد، از پیله در آمد، و حالا پروانه شد؛ اما یارای پروازش نبود. جثه اش ضعیف و بالهایش چروکیده بود. پسرک چشم به بال پروانه داشت و پروانه در حسرت پرواز تقلا می کرد. پسرک انتظار داشت پروانه بپرد ولی نمی دانست که پروانه باید تا آخر عمرش روی زمین بخزد. پسرک نمی دانست چرا؟ پروانه را در دست هایش گرفت؛ اما پروانه دیگر پروانه نبود. پروانه حالا چشم در چشم پسرک دوخت و گفت: کاش می دانستی تو حلقه ای از تدبیر خدا را شکستی؛ خدا تقلا را برای پیله قرار داد تا به وسیله آن مایعی از بدنش ترشح کند تا پس از خروج از پیله به او امکان پرواز بدهد. پسر برای جهالتش گریست. آنقدر گریست تا عارف شد. دیگر پسرک می دانست: که سختی هایش برای اینست که او پروانه شدن و پرواز کردن را بیاموزد. 🌺 به خانواده نَقْلِسْتٰانْ بپیوندید 👇👇 🌺 https://eitaa.com/joinchat/3155493092Cb0d1e547e8