_ ای کاش حداقل غم و غصه هام یکم تنوع داشتن ، اینکه هرروز همونارو تجربه میکنی رو مخه
حرف های ناگفته¡
_ چگونه میشود
به شاخهی شکسته
فهماند که باد عذرخواهی
کرده است...؟
محمود درویش
حرف های ناگفته¡
_ هرگاه قصد رفتن کردید؛
بروید!
و هرگز برنگردید!
به رفتن وفادار باشید تا ماهم به
فراموش کردنتان وفادار باشیم..
محمود درویش
حرف های ناگفته¡
_ اره تلخه ولی حقیقته،
توی دنیا به این بزرگی
واسه خودت
فقط خودتی و خودت!
حرف های ناگفته¡
_ ولی اونجایی که میخوای باهاش حرف بزنی ولی یادت میاد چقد ناراحتت کرده و به این فکر میکنی که دیگه حرف زدن هیچ ارزشی نداره، هیچ چیزی رو حل نمیکنه و تو فقط میتونی بذاری بری، خیلی دردناکه..خیلی.
حرف های ناگفته¡
_ من میتونم وقتی ازت ناراحت شدم بیام و بهت بگم، ولی وقتی میبینم تو ارزششو نداری سکوت میکنم
ازت ناراحت نمیشم
رفتارم تغییری نمیکنه
فقط دیگه از چشمم میفتی...
حرف های ناگفته¡
_ میفهمی از چشمم میفتی یعنی چی؟
نه بیخیال، تو اگه درک و فهم داشتی که الان از چشمم نیفتاده بودی.
حرف های ناگفته¡
_ ولی این جمله فقط واسه تو فیلما و قصه هاست:
و اونها تا آخر عمر با خوبی و خوشی زندگی کردند.
حرف های ناگفته¡
_ ولی تو واسم مثل آخرین پرتوی نور توی تاریکی ِ محض هستی...
حرف های ناگفته¡
_ چه پیامهایی که واست نوشتم و پاکشون کردم چون میدونستم لیاقت دوباره بودنو نداری.
حرف های ناگفته¡
_ دیگه منی وجود ندارد که منتظرت باشه
بنظرت یکم زیادی دیر نکردی؟
حرف های ناگفته¡
_ میگفت :
آدم رو زمان پیر نمیکنه
آدم رو آدم پیر میکنه...
حرف های ناگفته¡
_ من خودمو از دست دادم وقتی که
داشتم تلاش میکردم تو رو از دست ندم...
حرف های ناگفته¡
_ کاش کمی از خودم برای خودم نگه داشته بودم
تو امانتدار خوبی برای همهی من نبودی...
حرف های ناگفته¡
_ احتیاج دارم یه کاری کنی؛
بفهمم دوستم داری.
میفهمی اینو؟
حرف های ناگفته¡
_ اگه گفتم برو ؛
عصبی شدم، اشتباه کردم ،
تو چرا یاد نگرفتی که نباید منی که
برات میمردم رو تنها میذاشتی ؟
حرف های ناگفته¡
_ من دیگه از توضیح دادن، خسته شدم
میشه دیگه خودت بفهمی داری ناراحتم میکنی؟
حرف های ناگفته¡
_ چشمامو خیلی با گریه خسته کردم.
وقتشه بهشون یه استراحت ابدی بدم...
حرف های ناگفته¡