eitaa logo
نهج البلاغه 📜
1.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
590 ویدیو
27 فایل
📍مطالعه ترتیبی کتاب ارزشمند نهج البلاغة 🖇به همراه شرح مختصر ارتباط با ادمین 👇 Yazahra256 کپی آزاد به شرط: _ 5صلوات جهت تعجیل در امر فرج
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان عجیب یک جوان لات که به سرعت مجوز شهادت گرفت. سید مسعود رشیدی، جوانی که می‌گفتند حتی بلد نبود سلام کند! و اینگونه دل نزد خدا باشد؛ خداوند آن را می‌خرد...
♨️ چه خبر از برزخ ( از خاطرات شهید) 👈 آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دونماز، سخنرانیشان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: “این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم .از احمد پرسیدم چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که ( از برزخ و…) می گویند حق است. از شب اول قبر و سوال و…اما من را بی حساب و کتاب بردند. 👈 رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اینجا رسید؟!" 🍃 شهید احمدعلی نیری ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 سهم از حکمت ۳۹۰ تا حکمت ۴۰۲ ┄═❁🍃❈🌼❈🍃❁═┄ 📒 : مؤمن بايد شبانه روز خود را به سه قسم تقسيم كند، زمانی برای نيايش و عبادت پروردگار و زمانی برای تامين هزينه زندگی و زمانی برای واداشتن نفس به لذّتهایی كه حلال و مایهٔ زيبایی است. خردمند را نشايد جز آنكه در پی سه چيز حركت كند، كسب حلال برای تامين زندگی، يا گام نهادن در راه آخرت يا به دست آوردن لذتهای حلال. ┄═❁🍃❈🌼❈🍃❁═┄ 📒 : از حرام دنيا چشم پوش، تا خدا زشتيهای آن را به تو نماياند و غافل مباش كه لحظه ای از تو غفلت نشود. ┄═❁🍃❈🌼❈🍃❁═┄ 📒 : سخن گوييد تا شناخته شويد، زيرا كه انسان در زير زبان خود پنهان است. ┄═❁🍃❈🌼❈🍃❁═┄ 📒 : از دنيا آن مقدار كه به تو می رسد بردار و از آنچه روی گرداند، روی گردان و اگر نتوانی در جستجوی دنيا، نيكو تلاش كن. ┄═❁🍃❈🌼❈🍃❁═┄ 📒 : بسا سخن که از حمله مسلّحانه كارگرتر است. ┄═❁🍃❈🌼❈🍃❁═┄ 📒 : هر مقدار كه قناعت كنی كافی است. ┄═❁🍃❈🌼❈🍃❁═┄ 📒 : مرگ بهتر از تن به ذلت دادن، به اندك ساختن بهتر از دست نياز به سوی مردم داشتن است، اگر به انسان نشسته در جای خويش چيزی ندهند، با حركت و تلاش نيز نخواهند داد، روزگار دو روز است، روزی به سود تو و روزی به زيان تو است، پس آنگاه كه به سود تو است به خوشگذرانی و سركشی روی نياور و آنگاه كه به زيان تو است شكيبا باش. ┄═❁🍃❈🌼❈🍃❁═┄ 📒 : چه خوب است عطر مشك، تحمل آن سبك و آسان و بوی آن خوش و عطرآگين است. ┄═❁🍃❈🌼❈🍃❁═┄ 📒 : فخرفروشی را كنار بگذار، تكبّر و خود بزرگ بينی را رها كن، به ياد مرگ باش. ┄═❁🍃❈🌼❈🍃❁═┄ 📒 : همانا فرزند را بر پدر و پدر را بر فرزند حقی است؛ حق پدر بر فرزند اين است كه فرزند در همه چيز جز نافرمانی خدا، از پدر اطاعت كند و حق فرزند بر پدر آنكه نام نيكو بر فرزند نهد، خوب تربيتش كند و او را قرآن بياموزد. ┄═❁🍃❈🌼❈🍃❁═┄ 📒 : چشم زخم حقیقت دارد، استفاده از نيروهای مرموز طبيعت حقیقت دارد، سحر و جادو وجود دارد و فال نيك راست است و رويداد بد را بدشگون دانستن، درست نيست و اعتقاد به رسیدن بیماری به دیگری صحیح نیست، بوی خوش درمان و نشاط آور، عسل درمان کننده و نشاط آور، سواری بهبودی آور و نگاه به سبزه زار درمان کننده و نشاط آور است. ┄═❁🍃❈🌼❈🍃❁═┄ 📒 : هماهنگی در اخلاق و رسوم مردم، ايمن ماندن از دشمنی و كينه های آنان است. ┄═❁🍃❈🌼❈🍃❁═┄ 📒 : (شخصی در حضور امام سخنی بزرگتر از شان خود گفت، فرمود،) پر درنياورده پرواز كردی و در خردسالی آواز بزرگان سر دادی (شكير، نخستين پرهایی است كه بر بال پرنده می رويد و نرم و لطیف است و سقب، شتر خردسال است زيرا شتر بانگ در نياورد تا بالغ شود.) ┄═❁🍃❈🌼❈🍃❁═┄ 〰〰〰〰〰〰〰〰 @nahjamira
1_1168176083.mp3
6.64M
🔈ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام) 🔷سهم : از حکمت ۳۹۰ تا ۴۰۲ نهج_البلاغه ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ @nahjamira
1_1168286842.mp3
1.95M
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۳۹۰ تا ۴۰۲ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع 🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ @nahjamira
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌷 – قسمت 2⃣4⃣ ✅ 💥 یک روز عصر، نان خریده بودم و داشتم برمی‌گشتم. زن‌های همسایه جلوی در خانه‌ای ایستاده بودند و با هم حرف می‌زدند. خیلی دلتنگ بودم. بعد از سلام و احوال‌پرسی تعارفشان کردم بیایند خانه‌ی ما. گفتم: « فرش می‌اندازم توی حیاط. چایی هم دم می‌کنم و با هم می‌خوریم. » قبول کردند. 💥 در همین موقع، مردی از ته کوچه بدو‌بدو آمد طرفمان. یک جارو زده بود زیر بغلش و چند تا کتاب هم گرفته بود دستش. از ما پرسید: « شما اهل روستای حاجی‌آباد هستید؟! » ما به هم نگاه کردیم و جواب دادیم: « نه. » مرد پرسید: « پس اهل کجا هستید؟! » صمد سفارش کرده بود، خیلی مواظب باشم. با هر کسی رفت و آمد نکنم و اطلاعات شخصی و خانوادگی هم به کسی ندهم. به همین خاطر حواسم جمع بود و چیزی نگفتم. 💥 مرد یک‌ریز می‌پرسید: « خانه‌تان کجاست؟! شوهرتان چه‌کاره است؟! اهل کدام روستایید؟! » من که وضع را این‌طور دیدم، کلید انداختم و در حیاط را باز کردم. یکی از زن‌ها گفت: « آقا شما که این‌همه سؤال دارید، چرا از ما می‌پرسید. اجازه بدهید من شوهرم را صدا کنم. حتماً او بهتر می‌تواند شما را راهنمایی کند. » مرد تا این حرف را شنید، بدون خداحافظی یا سؤال دیگری بدوبدو از پیش ما رفت. وقتی مرد از ما دور شد، زن همسایه گفت: « خانم ابراهیمی! دیدی چطور حالش را گرفتم. الکی به او گفتم حاج‌آقامان خانه است. اتفاقاً هیچ‌کس خانه‌مان نیست. » 💥 یکی از زن‌ها گفت: « به نظر من این مرد دنبال حاج‌آقای شما می‌گشت. از طرف منافق‌ها آمده بود و می‌خواست شما را شناسایی کند تا انتقام آن منافق‌هایی را که حاج‌آقای شما دستگیرشان کرده بود بگیرد. » با شنیدن این حرف، دلهره به جانم افتاد. بیشتر دلواپسی‌ام برای صمد بود. می‌ترسیدم دوباره اتفاقی برایش بیفتد. 💥 مرد بدجوری همه را ترسانده بود. به همین خاطر همسایه ها به خانه‌ی ما نیامدند و رفتند. من هم در حیاط را سه‌قفله کردم. حتی درِ توی ساختمان را هم قفل کردم و یک چهارپایه گذاشتم پشت در. 💥 آن شب صمد خیلی زود آمد. آن وضع را که دید، پرسید: « این کارها چیه؟! » ماجرا را برایش تعرف کردم. خندید و گفت: « شما زن‌ها هم که چقدر ترسویید. چیزی نیست. بی‌خودی می‌ترسی. » بعد از شام، صمد لباسش را پوشید. پرسیدم: « کجا؟! » گفت: « می‌روم کمیته کار دارم. شاید چند روز نتوانم بیایم. » گریه‌ام گرفته بود. با التماس گفتم: « می‌شود نروی؟ » با خونسردی گفت: « نه. » گفتم: « می ترسم. اگر نصف شب آن مرد و دار و دسته اش آمدند چه‌کار کنم؟! » صمد اول قضیه را به خنده گرفت؛ اما وقتی دید ترسیده ام، کُلت کمری‌اش را داد به من و گفت: « اگر مشکلی پیش آمد، از این استفاده کن. » بعد هم سر حوصله طرز استفاده از اسلحه را یادم داد و رفت. 💥 اسلحه را زیر بالش گذاشتم و با ترس و لرز خوابیدم. نیمه‌های شب بود که با صدایی از خواب پریدم. یک نفر داشت در می‌زد.  اسلحه را برداشتم و رفتم توی حیاط. هر چقدر از پشت در گفتم: « کیه؟ » کسی جواب نداد. دوباره با ترس و لرز آمدم توی اتاق که در زدند. مانده بودم چه‌کار کنم. مثل قبل ایستادم پشت در و چند بار گفتم: « کیه؟! » این بار هم کسی جواب نداد. چند بار این اتفاق تکرار شد. یعنی تا می‌رسیدم توی اتاق، صدای زنگ در بلند می‌شد و وقتی می‌رفتم پشت درکسی جواب نمی‌داد. 💥  دیگر مطمئن شده بودم یک نفر می‌خواهد ما را اذیت کند. از ترس تمام چراغ‌ها را روشن کردم. بار آخری که صدای زنگ آمد، رفتم روی پشت‌بام و همان‌طور که صمد یادم داده بود اسلحه را آماده کردم. دو مرد وسط کوچه ایستاده بودند و با هم حرف می‌زدند. حتماً خودشان بودند. اسلحه را گرفتم روبه‌رویشان که یک‌دفعه متوجه شدم یکی از مردها، همسایه‌ی این‌طرفی‌مان، آقای عسگری، است که خانمش پا به ماه بود. آن‌قدر خوشحال شدم که از همان بالای پشت‌بام صدایش کردم و گفتم: « آقای عسگری شمایید؟! » بعد دویدم و در را باز کردم. 💥 آقای عسگری، که مرد محجوب و سربه‌زیری بود، عادت داشت وقتی زنگ می‌زد، چند قدمی از در فاصله می‌گرفت. به همین خاطر هر بار که پشت در می‌رسیدم، صدای مرا نمی‌شنید. آمده بود از من کمک بگیرد. خانمش داشت زایمان می‌کرد. 🔰ادامه دارد...🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوشنبه سوری همراه اولی آخرين دوشنبه هر ماه از جوايز و هداياي همراه اول بهره مند شويد. پيشنهاد دوشنبه 28 آذر بسته‌هاي رايگان اينترنت (يكروزه از 5صبح تا 5عصر) از 500 مگابايت تا 100 گيگابايت و بسته‌های رایگان مکالمه درون شبکه و تلفن ثابت از 10 تا 100 دقیقه با شماره گيری *100*64#
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 سهم : از حکمت ۴۰۳ تا حکمت ۴۱۶ ┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄ 📒 : كسی كه به كارهای گوناگون پردازد خوارشده، پيروز نمی گردد. ┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄ 📒 : (از امام معنی لا حول و لا قوه الا بالله، را پرسيدند، پاسخ داد:) ما برابر خدا مالك چيزی نيستيم و مالك چيزی نمی شويم جز آنچه او به ما بخشيده است، پس چون خدا چيزی به ما ببخشد كه خود سزاوارتر است، وظایفی نيز بر عهده ما گذاشته و چون آن را از ما گرفت تكليف خود را از ما برداشته است. ┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄ 📒 : (چون عمّار پسر ياسر با مغيره بن شعبه بحث می كرد و پاسخ او را می داد، امام به او فرمود:) ای عمار! مغيره را رهاكن، زيرا او از دين به مقداری كه او را به دنيا نزديك كند، برگرفته و به عمد حقائق را بر خود پوشيده داشت، تا شبهات را بهانه لغزشهای خود قرار دهد. ┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄ 📒 : چه نيكو است فروتنی توانگران برابر مستمندان، برای به دست آوردن پاداش الهی و نيكوتر از آن خويشتنداری مستمندان برابر توانگران برای توكل به خداوند است. ┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄ 📒 : خدا عقل را به انسانی نداد جز آنكه روزی او را با كمك عقل نجات بخشيد. ┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄ 📒 : هركس با حق درافتاد نابود شد. ┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄ 📒 : قلب، كتاب چشم است (آنچه چشم بنگرد در قلب نشيند.) ┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄ 📒 : تقوی در رأس همه ارزشهای اخلاقی است. ┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄ 📒 : با آن كس كه تو را سخن آموخت به درشتی سخن مگو و با كسي كه راه نيكو سخن گفتن، به تو آموخت لاف بلاغت مزن. ┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄ 📒 : در تربيت خويش تو را بس كه از آنچه بر ديگران نمی پسندی دوری کنی. ┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄ 📒 : در مصيبتها يا چون آزادگان بايد شكيبا بود و يا چون ابلهان خود را به فراموشی زد. ┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄ 📒 : (در روايت ديگری آمد كه اشعث بن قيس را در مرگ فرزندش اينگونه تسليت داد) يا چون مردان بزرگوار شكيبا و يا چون چهارپايان بی تفاوت باش. ┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄ 📒 : دنیا فريب می دهد، زيان می رساند تند می گذرد، از اين رو خدا دنيا را پاداش دوستان خود نپسنديد و آن را جايگاه كيفر دشمنان خود قرار نداد و همانا مردم دنيا چون كاروانی باشند كه هنوز بارانداز نكرده كاروانسالار بانگ كوچ سر دهد تا بار بندند و برانند. ┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄ 📒 : (به فرزندش امام مجتبی علیه السلام فرمود) : چيزی از دنيای حرام برای پس از مرگت باقی مگذار، زيرا آنچه از تو می ماند نصيب يكی از دو تن خواهد شد، يا شخصی است كه آن را در طاعت خدا به كار گيرد، پس سعادتمند می شود به چيزی كه تو را به هلاكت افكنده است و يا شخصی كه آن را در نافرمانی خدا به كار گيرد، پس هلاك می شود به آنچه كه تو جمع آوری كردی، پس تو در گناه او را ياری نموده ای، كه هيچ يك از اين دو نفر سزاوار آن نيستيد تا بر خود مقدم داری. (اين حكمت بگونه ديگری نيز نقل شد) پس از ستايش پروردگار! آنچه از دنيا هم اكنون در دست تو است، پيش از تو در دست ديگران بود و پس از تو نيز به دست ديگران خواهد رسيد و همانا تو برای دو نفر مال خواهی اندوخت، يا شخصی كه اموال جمع شده تو را در طاعت خدا به كار گيرد پس سعادتمند می شود به آنچه كه تو را نگون بخت ساخت، يا كسی است كه آن را در گناه به كار اندازد، پس با اموال جمع شده تو هلاك خواهد شد كه هيچ يك از اين دو نفر سزاوار نيستند تا بر خود مقدّمشان بداری و بار آنان را بر دوش كشی، پس برای گذشتگان رحمت الهی و برای بازماندگان روزی خدا را اميدوار باش. ┄━━•●❥◦❈🌿🌹🌿❈◦❥●━━┄ 〰〰〰〰〰〰〰〰 @nahjamira
1_1169419931.mp3
8.03M
🔈ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام) 🔷سهم : از حکمت ۴۰۳ تا ۴۱۶ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ @nahjamira
1_1169421716.mp3
2.98M
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۴۰۳ تا ۴۱۶ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع 🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ @nahjamira
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 – قسمت 3⃣4⃣ ✅ کمی بعد،از آن خانه اسباب‌کشی کردیم و خانه‌ی دیگری در خیابان هنرستان اجاره کردیم. موقع اسباب‌کشی معصومه مریض شد. روز دومی که در خانه‌ی جدید بودیم، آن‌قدر حال معصومه بد شد که مجبور شدیم در آن هیر و ویری بچه را ببریم بیمارستان.صمد به تازگی ژیان را فروخته بود و بدون ماشین برایمان مکافات بود با دو تا بچه‌ی کوچک از این‌طرف به آن‌طرف برویم. نزدیک ظهر بود که از بیمارستان برگشتیم.صمد تا سر خیابان ما را رساند و چون کار داشت دوباره تاکسی گرفت و رفت. معصومه بغلم بود.خدیجه چادرم را گرفته بود و با نق و نق راه می‌آمد و بهانه می‌گرفت. می‌خواست بغلش کنم. با یک دست معصومه و کیسه‌ی داروهایش را گرفته بودم،با آن دست خدیجه را می‌کشیدم و با دندان‌هایم هم چادرم را محکم گرفته بودم. با چه عذابی به خانه رسیدم، بماند. به سختی کلید را از توی کیفم درآوردم و انداختم توی قفل.در باز نمی‌شد.دوباره کلید را چرخاندم. قفل باز شده بود؛ اما در باز نمی‌شد.انگار یک نفر آن تو بود و پشت در را انداخته بود. چند بار به در کوبیدم. ترس به سراغم آمد. درِ خانه‌ی همسایه را زدم و ماجرا را برایش تعریف کردم. زن هم می‌ترسید پا جلو بگذارد. خواهش کردم بچه‌ها را نگه دارد تا بروم صمد را خبر کنم. زنِ همسایه بچه‌ها را گرفت. دویدم سر خیابان.هر چه منتظر تاکسی شدم، دیدم خبری از ماشین نیست. حتی یک ماشین هم از خیابان عبور نمیکرد.آن موقع خیابان هنرستان از خیابان‌های خلوت و کم‌رفت و آمد شهر بود. از آن‌جا تا آرامگاه بوعلی راه زیادی بود. تمام آن مسیر را دویدم.از آرامگاه تا خیابان خواجه‌رشید و کمیته راهی نبود. اما دیگر نمی‌توانستم حتی یک‌قدم بردارم. خستگی این چند روزه و اسباب‌کشی و شب‌نخوابی و مریضی معصومه، و از آن‌طرف علّافی توی بیمارستان توانم را گرفته بود؛ اما باید می‌رفتم. ناچار شروع کردم به دویدن. وقتی جلوی کمیته رسیدم، دیگر نفسم بالا نمی‌آمد. به سرباز نگهبانی که جلوی در ایستاده بود، گفتم: « من با آقای ابراهیمی کار دارم. بگویید همسرش جلوی در است.» سرباز به اتاقک نگهبانی رفت. تلفن را برداشت.شماره گرفت و گفت:«آقای ابراهیمی!خانمتان جلوی در با شما کار دارند. صمد آن‌قدر بلند حرف می‌زد که من از آن‌جایی که ایستاده بودم صدایش را می‌شنیدم.می‌گفت:«خانم من؟!اشتباه نمی‌کنید؟!من الان خانم و بچه‌ها را رساندم خانه.»رفتم توی اتاقک و با صدای بلند گفتم: « آقای ابراهیمی! بیا جلوی در کار واجب پیش آمده.» کمی بعد صمد آمد. قیافه‌ام را که دید، بدون سلام و احوال‌پرسی گفت:«چی شده؟! بچه‌ها خوب‌اند؟! خودت خوبی؟!» گفتم:«همه خوبیم.چیزی نشده.فکر کنم دزد به خانه زده. بیا برویم. پشت در افتاده و نمی‌شود رفت تو.» کمی خیالش راحت شد. گفت:«الان می‌آیم. چند دقیقه صبر کن.»رفت و کمی بعد با یک سرباز برگشت. سرباز ماشین پیکانی را که کنار خیابان پارک بود، روشن کرد.صمد جلو نشست و من عقب.ماشین که حرکت کرد، صمد برگشت و پرسید:«بچه‌ها را چه کار کردی؟» گفتم:«خانه‌ی همسایه‌اند.» ماشین به سرعت به خیابان هنرستان رسید. وارد کوچه شد و جلوی در حیاط ایستاد. صمد از ماشین پیاده شد. کلیدش را درآورد و سعی کرد در را باز کند. وقتی مطمئن شد در باز نمی‌شود، از دیوار بالا رفت. به سرباز گفتم:«آقا! خیر ببینید.تو را به خدا شما هم بروید. شاید کسی تو باشد.» سرباز پایش را گذاشت روی دستگیره‌ی در و بالا کشید. رفت روی لبه‌ی دیوار از آن‌جا پرید توی حیاط.کمی بعد سرباز در را باز کرد. گفت:«هیچ‌کس تو نیست. دزدها از پشت‌بام آمده‌اند و رفته‌اند.» خانه به هم ریخته بود.درست است هنوز اسباب و اثاثیه را نچیده بودیم. اما این‌طور هم آشفته‌بازار نبود.لباس‌هایمان ریخته بود وسط اتاق. رختخواب‌ها هر کدام یک طرف افتاده بود.ظرف و ظروف مختصری که داشتیم،وسط آشپزخانه پخش و پلا بود.چند تا بشقاب و لیوان شکسته هم کف آشپزخانه افتاده بود. صمد با نگرانی دنبال چیزی می‌گشت. صدایم زد و گفت:«قدم! اسلحه، اسلحه‌ام نیست.بیچاره شدیم. » اسلحه‌اش را خودم قایم کرده بودم. می‌دانستم اگر جای چیزی امن نباشد، جای اسلحه امنِ‌امن است.رفتم سراغش. حدسم درست بود.اسلحه سر جایش بود. اسلحه را دادم دستش، نفس راحتی کشید. انگار آب از آب تکان نخورده بود. با خونسردی گفت:«فقط پول‌ها را بردند. عیبی ندارد فدای سر تو و بچه‌ها.» با شنیدن این حرف، پاهایم سست شد. نشستم روی زمین. پول ژیانی را که چند هفته پیش فروخته بودیم گذاشته بودم توی قوطی شیر خشک معصومه. قوطی توی کمد بود. دزد قوطی را برده بود. کمی بعد سراغ چند تکه طلایی که داشتم رفتم.طلاها هم نبود. صمد مرتب می‌گفت:«عیبی ندارد. غصه نخور. بهترش را برایت می‌خرم. یک کم پول و چند تکه طلا که این همه غصه ندارد. اصلِ کار اسلحه بود که شکر خدا سر جایش است.» 🔰ادامه دارد...🔰 @nahjamira
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی عليه السلام: روزها، دفتر مهلت شماست، آن را از بهترین کارهایتان پر کنید عیون الحکم و المواعظ، ص ۲۰۸
...سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمی‌خوری؟!»؛ با بغض گفتم: «چرا این‌طور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!» گفت: «کاش می‌شـد صداتو ضبط می‌کردم با خودم می‌بردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست می‌مونم، منو بی‌خبر نذار». با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ می‌زنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو می‌فهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پله‌ها را که پایین می‌رفت برایم دست تکان می‌داد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!» لبخندی زدم و گفتم: «یادم هست! یادم هست.»... برشی از کتاب 📚 زندگینامه شهید حمید سیاهکالی
‌[﷽♥️] - از شهید نواب پرسیدن : چرا آرام نمی‌نشینی؟! ببین آیت‌الله بروجردی ساکت است .. نواب گفت : آقای بروجردی سرهنگ است ؛ من سربازم . سرباز اگر کوتاهی کند سرهنگ مجبور میشود بیایید وسط! هر بار کھ امام‌خامنه‌ای دارن میان وسط ، یعنی ما سربازا کم گذاشتیم ..
javad miri-abasaleh.mp3
4.38M
◑شـــب جـمـــعــه ای گــل زهـــرا کـربـلا رفـــتـــی یـــاد مـــا هـم بــاش...💔 بـه عـشــق امـام زمـانــت امـام زمــانـی شـو...💞 🎙جواد میری ◥پیشنهاد دانلود بـــه حــق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 سهم : از حکمت ۴۱۷ تا حکمت ۴۲۵ ┄┅═══┈•✼🦋✼•┈═══┅┄ 📒 : (شخصی در حضور امام علیه السلام بدون توجه لازم گفت: أستغفرالله امام فرمود:) مادرت بر تو بگريد، می دانی معنای استغفار چيست؟ استغفار درجه والامقامان است و دارای شش معنا است؛ اول: پشيمانی از آن چه گذشت، دوم: تصميم به عدم بازگشت، سوم: پرداختن حقوق مردم چنانكه خدا را پاك ديدار كنی كه چيزی بر عهده تو نباشد، چهارم: تمام واجب های ضايع ساخته را به جا آوری ، پنجم: گوشتی كه از حرام بر اندامت روييده، با اندوه فراوان آب كنی، چنانكه پوست به استخوان چسبيده و گوشت تازه برويد، ششم: رنج طاعت را به تن بچشانی چنانكه شيرينی گناه را به او چشانده بودی، پس آنگاه بگویی، استغفرالله. ┄┅═══┈•✼🦋✼•┈═══┅┄ 📒 : حلم و بردباری، خويشاوندی است. ┄┅═══┈•✼🦋✼•┈═══┅┄ 📒 : بيچاره فرزند آدم! اجلش پنهان، بيماريهايش پوشيده، اعمالش همه نوشته شده، پشه ای او را آزار مي دهد، جرعه ای گلوگيرش شده او را از پای درآورد و عرق كردنی او را بدبو سازد. ┄┅═══┈•✼🦋✼•┈═══┅┄ 📒 : (اصحاب امام پيرامونش نشسته بودند كه زنی زيبا از آنجا عبور کرد، حاضران ديده به آن زن دوختند. امام فرمود:) همانا ديدگان اين مردم به منظره شهوت آميز دوخته شده و به هيجان آمده اند، هرگاه كسی از شما با نگاه به زنی به شگفتی آید، با همسرش بياميزد كه او نيز زنی چون زن وی باشد. (مردی از خوارج گفت: خدا اين كافر را بكشد چقدر فقه می داند، مردم برای كشتن او برخاستند، امام فرمود:) آرام باشيد، دشنام را یا با دشنام بايد پاسخ داد يا بخشيدن گناه دشنام دهنده. ┄┅═══┈•✼🦋✼•┈═══┅┄ 📒 : عقل تو را كفايت كند كه راه گمراهی را از رستگاری نشانت دهد. ┄┅═══┈•✼🦋✼•┈═══┅┄ 📒 : كار نيك به جا آوريد و آن را هر مقدار كه باشد كوچك نشماريد، زيرا كوچك آن بزرگ و اندك آن فراوان است و كسی از شما نگويد كه: ديگری در انجام كار نيك از من سزاوارتر است. گرچه سوگند به خدا كه چنين است، همانا خوب و بد را طرفدارانی است كه هر گاه هر كدام از آن دو را واگذاريد، انجامشان خواهند داد. ┄┅═══┈•✼🦋✼•┈═══┅┄ 📒 : كسی كه نهان خود را اصلاح كند، خدا آشكار او را نيكو گرداند و كسی كه برای دين خود كار كند، خدا دنيای او را كفايت فرمايد و كسی كه ميان خود و خدا را نيكو گرداند، خدا ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد. ┄┅═══┈•✼🦋✼•┈═══┅┄ 📒 : بردباری پرده ای است پوشاننده و عقل شمشيری است بُرّان، پس كمبودهای اخلاقی خود را با بردباری بپوشان و هوای نفس خود را با شمشير عقل بكش. ┄┅═══┈•✼🦋✼•┈═══┅┄ 📒 : خدا را بندگانی است برای سود رساندن به ديگران، نعمتهای خاصی به آنان بخشيده تا آنگاه كه دست بخشنده دارند نعمتها را در دستشان باقی می گذارد و هرگاه از بخشش دريغ كنند، نعمتها را از دستشان گرفته و به دست ديگران خواهد داد. ┄┅═══┈•✼🦋✼•┈═══┅┄ 〰〰〰〰〰〰〰〰 @nahjamira
گزارش موضوعات مهم حکمت ۴۱۷ تا ۴۲۵.mp3
2.94M
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۴۱۷ تا ۴۲۵ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع 🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄ @nahjamira
1_1170286614.mp3
6.25M
🔈ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام) 🔷سهم : از حکمت ۴۱۷ تا ۴۲۵ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄ @nahjamira