eitaa logo
نهج البلاغه 📜
1.1هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
616 ویدیو
27 فایل
📍مطالعه ترتیبی کتاب ارزشمند نهج البلاغة 🖇به همراه شرح مختصر ارتباط با ادمین 👇 Yazahra256 کپی آزاد به شرط: _ 5صلوات جهت تعجیل در امر فرج
مشاهده در ایتا
دانلود
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۶۶ تا حکمت ۷۷ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع 🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
‍ 🌷 – قسمت 7⃣ ✅ ... آن‌قدر گریه می‌کردم که از حال می‌رفتم. همه فکر می‌کردند من برای مرده‌ی آن‌ها گریه می‌کنم. پدرم هم نسبت به من همین احساس را داشت. با این‌که چهارده سالم بود، گاهی مرا بغل می‌کرد و موهایم را می‌بوسید. آن شب از لابه‌لای حرف‌های مادرم فهمیدم آن پسر، نوه‌ی عموی پدرم بوده و اسمش هم صمد است. از فردای آن روز، آمدورفت‌های مشکوک به خانه‌ی ما شروع شد. اول عموی پدرم آمد و با پدرم صحبت کرد. بعد نوبت زن‌عموی پدرم شد. صبح، بعد از این‌که کارهایش را انجام می‌داد، می‌آمد و می‌نشست توی حیاط خانه‌ی ما و تا ظهر با مادرم حرف می‌زد. بعد از آن، مادر صمد پیدایش شد و چند روز بعد هم پدرش از راه رسید. پدرم راضی نبود. می‌گفت: «قدم هنوز بچه است. وقت ازدواجش نیست.» خواهرهایم غر می‌زدند و می‌گفتند: «ما از قدم کوچکتر بودیم ازدواج کردیم، چرا او را شوهر نمی‌دهید؟!» پدرم بهانه می‌آورد: «دوره و زمانه عوض شده. » از این‌که می‌دیدم پدرم این‌قدر مرا دوست دارد خوشحال بودم. می‌دانستم به خاطر علاقه‌ای که به من دارد راضی نمی‌شود به این زودی مرا از خودش جدا کند؛ اما مگر فامیل‌ها کوتاه می‌آمدند. پیغام می‌فرستادند، دوست و آشنا را واسطه می‌کردند تا رضایت پدرم را جلب کنند. یک سال از آن ماجرا گذشته بود و من دیگر مطمئن شده بودم پدرم حالاحالا‌ها مرا شوهر نمی‌دهد؛ اما یک شب چند نفر از مردهای فامیل بی‌خبر به خانه‌مان آمدند. عموی پدرم هم با آن‌ها بود. کمی بعد، پدرم در اتاق را بست. مردها ساعت‌ها توی اتاق نشستند و با هم حرف زدند و من توی حیاط، زیر یکی از  درخت‌های سیب، نشسته بودم. حیاط تاریک بود و کسی مرا نمی‌دید؛ اما من به خوبی اتاقی را که مردها در آن نشسته بودند، می‌دیدم. کمی بعد، عموی پدرم کاغذی از جیبش درآورد و روی آن چیزی نوشت. شستم خبردار شد، با خود گفتم: « قدم! بالاخره از حاج‌آقا جدایت کردند.» 🔰ادامه دارد....🔰 @nahjamira
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
-یا -خامنه-ای
YEKNET.IR - zamine - shabe 10 muharram 1401 -motiee (2).mp3
5.47M
🍃الله اکبر، خامنه‌ای رهبر 🍃می آید از هر سو فریاد بیداران 🎤 👌بسیار دلنشین 🔴مرجع رسمی های روز ♨️ @Maddahionlin 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سهم : از حکمت ۷۸ تا ۸۳ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📒 : و در جواب مردی شامی فرمود: (مرد شامی پرسيد آيا رفتن ما به شام، به قضا و قدر الهی است؟ امام با كلمات طولاني پاسخ او را داد كه برخی از آن را برگزيديم:) وای بر تو! شايد قضاء لازم و قَدَر حتمی را گمان كرده ای؟ اگر چنين بود پاداش و كيفر، بشارت و تهديد الهی بيهوده بود. خداوند سبحان بندگان خود را فرمان داد در حالیكه اختيار دارند و نهی فرمود تا بترسند، احكام آسانی را واجب كرد و چيز دشواری را تكليف نفرمود و پاداش اعمال اندك را فراوان قرار داد، با نافرمانی بندگان مغلوب نخواهد شد و با اكراه و اجبار اطاعت نمی شود و پيامبران را به شوخی نفرستاد و فرو فرستادن كتب آسمانی برای بندگان بيهوده نبود و آسمان و زمين و آنچه را در ميانشان است بی هدف نيافريد. اين پندار كسانی است كه كافر شدند و وای از آتشی كه بر كافران است. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📒 : حكمت را هر كجا كه باشد، فراگير، گاهي حكمت در سينه منافق است و بی تابی كند تا بيرون آمده و با همدمانش در سينه مومن آرام گيرد. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📒 : حكمت گمشده مومن است، حكمت را فراگير هر چند از منافقان باشد. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📒 : ارزش هر كس به مقدار دانایی و تخصص اوست. (اين كلماتی است كه قيمتی برای آن تصور نمی شود و هيچ حكمتی هم سنگ آن نبوده و هيچ سخنی والایی آن را ندارد) ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📒 : شما را به پنج چيز سفارش می كنم كه اگر برای آنها شتران را پرشتاب برانيد و رنج سفر را تحمل كنيد سزاوار است. كسی از شما جز به پروردگار خود اميدوار نباشد و جز از گناه خود نترسد و اگر از يكی سوال كردند و نمی داند، شرم نكند و بگويد، نمی دانم و كسی در آموختن آن چه نمی داند، شرم نکند و بر شما باد به شكيبايی؛ كه شكيبايی ايمان را، چون سر است بر بدن كه ايمان بدون شكيبايی چونان بدن بی سر ارزشی ندارد. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 📒 : (به شخصی كه در ستايش امام افراط كرد و آن چه در دل داشت نگفت) فرمود: من كمتر از آنم كه بر زبان آوردی و برتر از آنم كه در دل داری. ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄ 〰〰〰〰〰〰〰〰
🔈ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌺 طرح باعلی تامهدی (علیهما السلام) 🔷سهم : از حکمت ۷۸ تا حکمت ۸۳ ┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
🔊 گزارش موضوعات مهم حکمت ۷۸ تا حکمت ۸۳ 🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع 🌹 طرح «باعلی تا مهدی» علیهما السلام ┄┄┅┅✿❀🌿🌼🌿❀✿┅┅┄┄
‍ 🌷 – قسمت 8⃣ ✅ ... شستم خبردار شد، با خود گفتم: « قدم! بالاخره از حاج‌آقا جدایت کردند.». آن شب وقتی مهمان‌ها رفتند، پدرم به مادرم گفته بود: «به خدا هنوز هم راضی نیستم قدم را شوهر بدهم. نمی‌دانم چطور شد قضیه تا اینجا کشیده شد. تقصیر پسرعمویم بود. با گریه‌اش کاری کرد توی رودربایستی ماندم. با بغض و آه گفت اگر پسرم زنده بود، قدم را به او می‌دادی؟! حالا فکر کن صمد پسر من است. » پسرِ پسرعموی پدرم سال‌ها پیش در نوجوانی مریض شد و از دنیا رفته بود. بعد از گذشت این همه سال، هر وقت پدرش یاد او می‌افتاد، گریه می‌کرد و تأثیر او باعث ناراحتی اطرافیان می‌شد. حالا هم از این مسئله سوءاستفاده کرده بود و این‌طوری رضایت پدرم را به دست آورده بود. در قایش رسم است قبل از مراسم نامزدی، مردها و ریش‌سفید‌های فامیل می‌نشینند و باهم به توافق می‌رسند. مهریه را مشخص می‌کنند و خرج عروسی و خرید‌های دیگر را برآورده می‌کنند و روی کاغذی می‌نویسند. این کاغذ را یک نفر به خانواده‌ی داماد می‌دهد. اگر خانواده‌ی داماد با هزینه‌ها موافق باشند، زیر کاغذ را امضا می‌کنند و همراه یک هدیه آن را برای خانواده‌ی عروس پس می‌فرستند. آن شب تا صبح دعا کردم پدرم مهریه و خرج‌های عروسی را دست بالا و سنگین گرفته باشد و خانواده‌ی داماد آن را قبول نکنند. فردا صبح یک نفر از همان مهمان‌های پدرم کاغذ را به خانه‌ی پدر صمد برد همان وقت بود که فهمیدم پدرم مهریه‌ام را پنج‌هزار تومان تعیین کرده. پدر و مادر صمد با هزینه‌هایی که پدرم مشخص کرده بود، موافق نبودند؛ اما صمد همین‌که رقم مهریه را دیده بود، ناراحت شده و گفته بود: «چرا این‌قدر کم؟! مهریه را بیشتر کنید» اطرافیان مخالفت کرده بودند. صمد پایش را توی یک کفش کرده و به مهریه پنج‌هزار تومان دیگر اضافه کرده و زیر کاغذ را خودش امضا کرده بود. 🔰ادامه دارد.....🔰