eitaa logo
نهج البلاغه
399 دنبال‌کننده
150 عکس
190 ویدیو
24 فایل
گام دوم انقلاب...سبک درست نگرش به زندگی انسان در بیان امام امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهما السلام. ارتباط با ما @mohsenehabibi ابراهیم لشنی زند
مشاهده در ایتا
دانلود
پای درس نهج‌البلاغه، نامه ۳۱ قسمت هفتاد و نهم موضوع: عزم راسخ برای تأدیب فرزند «...وَ رَأَیْتُ حَیْثُ عَنَانِی مِنْ أَمْرِکَ مَا یَعْنِی الْوَالِدَ الشَّفِیقَ، وَ أَجْمَعْتُ عَلَیْهِ مِنْ أَدَبِکَ أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ، ذُو نِیَّةٍ سَلِیمَةٍ، وَ نَفْسٍ صَافِیَةٍ...» ...و دیدم از آن جهت که مرا به زحمت می‌اندازد از کار تو، آن چیزی که پدری مهربان را به زحمت می‌اندازد و بر آن کار از ادب کردنت تصمیم گرفتم که آن ادب واقع شود و حال اینکه تو به عمر رو آورده ای و تو به روزگار رو آورده ای، با این حال که نیتی سالم داری و صاحبِ نَفْسی زلال هستی... توضیح کوتاه: برای توضیح این عبارت شریف به چند نکته اشاره می کنیم: ۱. ماده‌ی «عَنا» را برخی از مترجمان به اشتباه به معنای قصد کردن ترجمه کرده اند در حالی که در اینجا به معنای به سختی افتادن و در زحمت فرو رفتن است. ۲. عبارت «و اجمعتُ» عطف می‌شود به کلمه ی «عنانی» که هر دو هم فعل ماضی هستند؛ اما برخی از شارحین به اشتباه آن را عطف به کلمه ی «یعنی» کرده‌اند که عبارت در چنین صورتی معنای درستی نخواهد داشت. ۳. چه چیزی باعث زحمت و سختی والدین می‌شود؟ کارهای فرزندان است که والدین را به سختی می‌اندازد که عبارت «مِن اَمرِکَ» اشاره به همین دارد. والدین به آینده ای که پیش رو داری نگاه می‌کنند و در نتیجه برای آنها به سختی می‌افتند بنابراین با وصیت شروع می‌کنند تا آن زحمات را از دوش فرزند بردارند. ۴. کلمه امر در عبارت «من امرک» به معنای کار است که جمع آن امور می‌شود، نه معنای دستور که جمع آن اوامر می‌شود. ۵. عبارت «وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ» جمله ی حالیه است یعنی در حالی که تو به عمر رو آورنده هستی. در حال رفتن به انتهای عمرت هستی. در اوایل کلام شریف حضرت عبارت «مُدبِرُ العُمُر» آمده بود و در اینجا از عبارت «مُقْبِلُ الْعُمُرِ» استفاده نمودند که این دو با هم فرق می‌کنند. «مُقْبِلُ الْعُمُرِ» یعنی از جوانی شروع می‌کنی و به سمت پیری می‌روی و مخاطب حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام است چون از کلمه ی «اَنتَ» استفاده فرمود اما در آنجا که حضرت فرمودند: «مُدبِرُ العُمُر» این عبارت را در مورد خودشان بیان فرمودند که عمر تمام شده است و من عمر را پشت سر گذاشته‌ام. ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @nahjolbalaghealiali ┗━━━🍂━
۶. عبارت «وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ» یعنی و تو به روزگار رو آورده ای یعنی این وصیت در عنفوان جوانی در حال اتفاق افتادن است. ۷. امام حسن مجتبی علیه السلام در سال ۳۸ هجری حدود ۳۸ سال عمر مبارکشان بوده است. معلوم می‌شود این وصیت، یک سفارش عامی است و مخاطب آن، من و شما و هر کسی است که با این وصیت‌نامه برخورد می‌کند. بنابراین حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در عنفوان جوانی نبوده است چون ۳۸ سالگی عمر کمی نبوده است بنابراین از خود روایات حضرات معصومین علیهم السلام بر می‌‌آید که خطابات ایشان عام هستند. ۸. عبارت «ذُو نِیَّةٍ سَلِیمَة» یعنی در حالی که دارای نیتی سالم هستی و در شرایطی هستی که نیتت سالم است و هنوز هواهای نفسانی گسترده نشده است. باز تکرار می‌کنیم که منظور حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام نیست چون ایشان معصوم بودن بلکه خطاب عام است و ما مورد خطاب حضرت هستیم و گرنه معصوم علیه السلام از زمانی که متولد می‌شود دارای نیت سالم است و تغییر و تحولی در او نیست. در جای دیگر از نهج‌البلاغه حضرت وقتی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را وصیت می فرمود، فرمودند: «وَ مَن بَلَغَه کتابی»؛ و هر کس که نوشته‌ی من به او برسد. این، همان خطاب عامی است که به آن اشاره نمودیم. عبارت «وَ نَفسٍ صافیة» یعنی و نفسی داری که هنوز صفای آن فطرت اولیه را دارد. ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @nahjolbalaghealiali ┗━━━🍂━
پای درس نهج‌البلاغه، نامه ۳۱ قسمت هشتادم موضوع: وصیت خالصانه «...وَ أَنْ أَبْتَدِئَکَ بِتَعْلِیمِ کِتَابِ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَأْوِیلِهِ، وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْکَامِهِ، وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ، لَا أُجَاوِزُ ذَلِکَ بِکَ إِلَی غَیْرِهِ...» ...و اینکه [من دیدم] نسبت به تو شروع کنم به تعلیم کتاب خداوند عز و جل و تأویل کتابش و شرایع اسلام و احکامش و حلال اسلام و حرامش، درحالی که نسبت به تو، برای تعلیم کتاب خدا به غیر آن گذر نکردم... توضیح کوتاه: تعلیم کتاب خدا مربوط به ظواهر آن است و تأویل کتاب خدا مربوط به بواطن آن است؛ به بیان دیگر: قرآن ظاهری دارد که به آن «تعلیم» گفته می‌شود و همچنین باطنی دارد که به آن «تأویل» گفته می‌شود. تأویل قرآن را کسی غیر از معصوم علیه السلام نمی‌داند یعنی از معصوم علیه السلام فقط باید گرفته شود. شرائع جمع شریعة به معنای جایی است که از آنجا می‌شود به کنار آب رفت و از آنجا آب بر داشت و یا به معنای طریقه و راه. اسلام مثل شهری است که تمام کوچه و راه‌هایش به هم مرتبط هستند، از هر جا که حرکت کنی به مرکز آن شهر می‌رسی. از نماز حرکت کنی به مرکز می‌رسی، از روزه حرکت کنی به مرکز می‌رسی مثل نقشه ی یک شهر کامل. ای پسرکم! هر چه که به تو سفارش می‌کنم کتاب خدا و شرایع اسلام است و از آن به جای دیگری نمی‌روم و به چیز دیگری نمی‌پردازم و فقط تعلیمات کتاب خدا را به تو وصیت می‌کنم. ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @nahjolbalaghealiali ┗━━━🍂━
پای درس نهج‌البلاغه، نامه ۳۱ قسمت هشتاد و یکم موضوع: شبهه (آمیخته شدن حق و باطل) «...ثُمَّ أَشْفَقْتُ أَنْ یَلْتَبِسَ عَلَیْکَ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِیهِ مِنْ أَهْوَائِهِمْ وَ آرَائِهِمْ مِثْلَ الَّذِی الْتَبَسَ عَلَیْهِمْ...» ...سپس ترسیدم از اینکه بر تو مشتبه شود همان چیزی که مردم از جانب هواها و نظراتشان در آن اختلاف دارند مثل آنچه که بر آنها مشتبه شده است... توضیح کوتاه: حضرت اشاره به مبدأ پیدایش اختلاف بین انسان‌ها می‌کنند. «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً» (سوره بقره، آیه ۲۱۳) اگر فرض کنید که دینی نیامده باشد همه ی مردم فطرتاً یک طور و یک رنگ بودند به بیان دیگر؛ همه ما اگر در کنار هم قرار بگیریم فطرتاً یک طور هستیم همانطور که در خلقت یک طور هستیم، همه ی انسان‌ها در سراسر این عالم از لحاظ خلقت یک طور هستند، سر و دست و پا و گوش و دهن و ...، از لحاظ فطرت هم به همین شکل هستند. علت پیدایش اختلاف‌ها موضوعی به نام دین بوده است «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ» (سوره بقره، آیه ۲۱۳) علت اختلاف‌ها دین بوده است. علت اینکه دین موجب اختلاف مردم شد این است که دین مخالف با هواها و نظرهای مردم بوده است. دین درست نقطه مخالف میل و هوای انسان است مثلاً دین می‌گوید: زنا نکن یا غیبت نکن، بعد از آن طرف، آن شخص میل جنسی هم دارد در تقابل با دین می‌افتد و بعد اختلاف درست می‌شود یا اینکه دین یک نظری می‌دهد و می‌گوید: این موضوع باید به این شکل اتفاق بیفتد او هم در جواب می‌گوید: من خودم عاقل هستم و نظرم این است بعد اختلاف پیش بیاید. منشا پیدایش اختلاف‌ها هواها و آراء مردم است. حضرت می‌فرماید: ترسیدم بر تو مشتبه شود همان چیزی که مردم در آن اختلاف دارند وقتی چیزی در آن اختلاف بود باعث اشتباه می‌شود که چه کسی درست می‌گوید!؟ هر کسی چیزی می‌گوید. وقتی آراء و نظرها زیاد شد آن وقت شخص به اشتباه و التباس می‌افتد، مثلاً برخی افراد هستند که به زیارت خانه خدا می‌روند و وقتی به مبلغین وهابی افغانی ای که وهابیت در راه آنها قرار داده است برخورد می‌کنند به اشتباه و التماس بیفتند که چه کسی راست می‌گوید آیا مبلغین کشور ما یا مبلغین عربستان؟ چون در امر دین قوی نیستند پول خرج می‌کنند به زیارت می‌روند و با فکر وهابی برمی‌گردند. من پدر ترسیدم بر توی پسر که مبادا بر تو مشتبه شود آن چیزی که مردم در آن اختلاف دارند. ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @nahjolbalaghealiali ┗━━━🍂━
توجه: اشتباه در ادبیات قرآن و روایات به مطلبی گفته می‌شود که شبیه به هم باشد. شعبه به موضوعی گفته می‌شود که شبیه به حق است بنابراین حضرت از کلمه ی «یلتبس» به معنای «یشتبه» استفاده نمودند چون باطل را به صورت حق نمایان می‌کنند ولی اگر باطل را به همان شکل که هست نمایان کنند انسان دیگر فریب نمی‌خورد بلکه آن را به صورت حق جلوه می‌دهند، مثلاً خوارج می‌گفتند: «لا حکمَ الّا لله» حضرت در جواب فرمودند: «کلمةُ حقٍّ یُرادُ بها باطلٌ»؛ کلمه ی حقی است اما به واسطه ی آن باطل اراده شده است (حکمت ۱۹۸). ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @nahjolbalaghealiali ┗━━━🍂━
پای درس نهج‌البلاغه، نامه ۳۱ قسمت هشتاد و دوم موضوع: دعوای بین عقل و نفس «...فَکَانَ إِحْکَامُ ذَلِکَ عَلَی مَا کَرِهْتُ مِنْ تَنْبِیهِکَ لَهُ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ إِسْلَامِکَ إِلَی أَمْرٍ لَا آمَنُ عَلَیْکَ بِهِ الْهَلَکَةَ...» ...پس محکم کردن آنچه که مردم در آن اختلاف دارند هر چند میل به آگاهی آن برای تو نداشتم دوست‌داشتنی تر است نزد من از واگذاشتن تو به کاری که از هلاک آن بر تو آسوده نیستم... توضیح کوتاه: من پدر وقتی فکر کردم که تو را می‌خواهم به یک سری کارها مجبور کنم که در واقع درست هستند محبت پدرانه می‌گوید: اول صبح است بچه‌ات را برای نماز بیدار نکن اذیت می‌شود، این کار با میل پدری سازگار نیست اما این کار برای من محبوب‌تر از این بود که تو را دودستی تسلیم بدبختی کنم و عیب ندارد بیدارش می‌کنم اذیت هم می‌شود اما الان برای نماز صبح بیدارش نکنم بعداً عادت به نماز نمی‌کند و بعد نابود می‌شود. این یک واقعیتی است پدر برایش سخت است که به بچه فشار بیاورد و او را تنظیم کند، اما حضرت می‌خواهند به ما یاد بدهند که این کار با اینکه سخت است ولی باید برای ما دوست‌داشتنی تر باشد. حضرت دعوای بین نفس و عقل در پدر را به بهترین و زیباترین شکل ممکن مطرح می‌کنند که اگر پدری خواست فرزندش را تنبیه به حق کند فشار بیاورد گرچه باب طبعش نیست ولی به او یاد بدهد که نتیجه این خواهد شد، احساس می‌کنم هلاک می‌شوی اگر تو را تحت فشار قرار ندهم گرچه به میل خودم نیست ولی می‌دانم بعداً بدبخت می‌شوی. باز مثل عبارت قبل عرض می‌کنیم که حضرت این‌ها را می‌خواهد به ما یاد بدهد که چگونه وصیت کنیم و چگونه عمل کنیم و گرنه معصوم علیه السلام که به هلاکت نمی‌افتد. ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @nahjolbalaghealiali ┗━━━🍂━
پای درس نهج‌البلاغه، نامه ۳۱ قسمت هشتاد و سوم موضوع: غایت وصیت «...وَ رَجَوْتُ أَنْ یُوَفِّقَکَ اللّهُ فِیهِ لِرُشْدِکَ، وَ أَنْ یَهْدِیَکَ لِقَصْدِکَ فَعَهِدْتُ إِلَیْکَ وَصِیَّتِی هَذِهِ...» ...و امیدوارم که خداوند تو را در این کار به کمال عقلی ات موفق کند و اینکه تو را به مقصودت هدایت کند پس این وصیتم را به سوی تو بیان کردم... توضیح کوتاه: رشد در مقابل غیّ است که به معنی کمال عقلی است و قصد در اینجا به معنای مقصد و مقصود است. حضرت دعا می‌کنند و بعد از دعا می‌فرماید: وصیتم را برای تو بیان کردم. با این دعا و با این عبارت بعد از آن معلوم می‌شود که اگر چنین وصیتی نباشد امور بر انسان مشتبه می‌شود و راه رشد از غیّ و هدایت از گمراهی واضح نمی‌شود. ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @nahjolbalaghealiali ┗━━━🍂━
پای درس نهج‌البلاغه، نامه ۳۱ قسمت هشتاد و چهارم موضوع: تقوای الهی و انجام واجبات «...وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَیَّ مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَی اللّهِ و الاِقْتِصَارُ عَلَی مَا فَرَضَهُ اللّهُ عَلَیْکَ، وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَی عَلَیْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ، و الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ...» ... و بدان ای پسرکم! همانا در نزد من محبوب ترین چیزی که تو آن را از وصیت من می‌گیری تقوای الهی و اکتفا بر چیزی است که خداوند بر تو آن را واجب فرموده است و گرفتن آن مسیری که پیشینیان از پدرانت و و صالحان از اهل بیتت بر طبق آن حرکت کرده اند... توضیح کوتاه: تقوا یعنی محدوده نگه داشتن انسان بین خود و خدا، یعنی محدوده‌ای و حریمی و حرمتی قائل باشد. حضرت می‌فرماید: ای پسرکم بدان! دوست‌داشتنی ترین چیزی که تو باید از وصیت من بگیری پرهیزکاری و اکتفا به واجبات و حرکت در مسیر پدران پیشین و اهل بیت صالحت است. ببین پدران پیشین تو و همچنین انسان های صالح از اهل بیت تو چگونه بودند همانگونه باش. پدر امام حسن علیه السلام امام علی علیه السلام و بعد پدربزرگش ابوطالب بعد عبدالمطلب تا به حضرت ابراهیم علیه السلام می‌رسند که جد اعظم آنها است. ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @nahjolbalaghealiali ┗━━━🍂━
سید علی‌نقی اصفهانی آل محمد دیباج معروف به «فیض الاسلام»، در سال ۱۲۸۳ شمسی در «سده» (خمینی شهر) اصفهان در خانه علم و تقوا و جهاد به دنیا آمد. سید علی نقی از پنج سالگی مقدمات علوم دینی را نزد برادر بزرگتر خود، سید غیاث الدین که مردی فاضل، خطیب و اندیشمند بود فراگرفت. سید علی نقی جوان، باتلاش و جدیت فراوان به ویژه در دانش و معنویت را از محضر استادان بزرگی چون ، ، ، و خوشه چینی کرد. آثار فیض الاسلام گویای تلاش و جهاد علمی، فرهنگی و تبلیغی او است. وی همت گماشت و سال‌ها رنج و مرارت را بر خود هموار کرد تا توانست سه کتاب عظیم و مقدس یعنی ، و را درخور فهم مردم فارسی زبان ترجمه و شرح کند و مشتاقان معرفت علوم آل محمد صلی الله علیه و آله را از نهج البلاغه علوی و صحیفه سجادیه سیراب نماید. 👇👇👇👇👇👇 ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @baradaraneemamali @nahjolbalaghealiali @rayatalhedayat @aminallah_ali @sajjadiyeh ┗━━━🍂━
«معامله‌ای که سید علی نقی با امیرالمؤمنین علیه السلام کردند» ایشان برای چاپ بسیار رنج کشیدند و حتی سه خانه در تهران داشتند که آن‌ها را فروختند و خرج این کار کردند، خانه ای را اجاره کرد که برق نداشت و وقتی باران می آمد کاسه می گذاشتیم تا به داخل خانه نریزد، حتی یک روز مادرم گلایه کرد، که ما را اجاره نشین کرده‌ای؟ پدر در جواب با آرامشی خاص پاسخ دادند من همه این‌ها را به (علیه السلام) دادم و یک‌جا همه این‌ها را از ایشان پس می‌گیرم. و جالب این است که در سال ۱۳۳۹ یک خانه خرید ۱۰۰۰ متر، و پول این خانه را هم نداشت فقط زمینی داشت که در عوض چند فرش به او داده بودند، صاحبخانه هم گفت اگر پولش را در موعد ندهید آن را پس می گیرم. از یاد نمی برم که همان شبی که فردایش باید به محضر می رفتند، درب خانه را زدند، واسطه معامله گفت زمین شما را ۴۰ تومان می خرند، در نهایت نیز فردای آن روز همان مقدار پولی که کم داشتند جور شد و به راحتی معامله کردند و این گونه بود که (علیه السلام) هر آن چه از اموال را که پدر در راه او خرج کرده بود به او برگرداند. 👇👇👇👇👇👇 ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @baradaraneemamali @nahjolbalaghealiali @rayatalhedayat @aminallah_ali @sajjadiyeh ┗━━━🍂━
نکته: آباء پیشین امام حسن علیه السلام انسان های بزرگی بودند که در زندگی رأس کار آنها تقوا بوده است، مثل حضرت ابوطالب که از اولیاء خدا و از چند نفری است که در آن زمانه موحّد بودند و همچنین مثل عبدالمطلب که مرد بسیار بزرگی بوده است. ایشان همان کسی است که برای حفظ جان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مجبور شدند که تقیه کنند و ما معتقد هستیم ایشان مقام نبوت داشتند منتها چون می‌دانست پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با تضاد بین اقوام مواجه می‌شود لازم بود که این مقام را مخفی کند و برای اشتراک بنی هاشم و برای حفظ یتیم عبدالله نقش محور را داشته باشد. یکی از داستان های شگفت انگیزی که از حضرت عبدالمطلب حتماً خوانده و شنیده‌اید این چنین است که وقتی ابرهه قصد کرد تا کعبه را ویران کند، عبدالمطّلب نزد او رفت تا شترانش را از او پس بگیرد. ابرهه گفت: با من از صد شتر سخن می‌گویی و دین خودت و دین پدرانت را رها می‌کنی در حالی که من آمده‌ام برای خراب کردن آن خانه!؟ عبدالمطّلب گفت: «أَنَا رَبُّ الْإِبِلِ وَ إِنَّ لِلْبَیْتِ رَبّاً سَیَمْنَعُهُ مِنْکَ» من صاحب شتر خودم هستم و بی تردید این خانه هم صاحبی دارد که به زودی آن را از تو منع خواهد کرد. پس ابرهه شتران عبدالمطّلب را به او برگرداند در نتیجه ایشان نزد قریشیان بازگشت پس آنان را از ماجرا باخبر کرد. سپس حلقه در کعبه را گرفت و گفت: یَا رَبِّ لَا أَرْجُو لَهُمْ سِوَاکَا # یَا رَبِّ فَامْنَعْ مِنْهُمْ حِمَاکَا إِنَّ عَدُوَّ الْبَیْتِ مَنْ عَادَاکَا # امْنَعْهُمْ أَنْ یُخْرِبُوا قِرَاکَا وَ لَهُ أَیْضاً لَاهُمَّ إِنَّ الْمَرْءَ یَمْنَعُ رَحْلَهُ فَامْنَعْ رِحَالَکَ # لَا یَغْلِبَنَّ صَلِیبُهُمْ وَ مِحَالُهُمْ عَدْواً مِحَالَکَ فَانْجَلَی نُورُهُ عَلَی الْکَعْبَةِ فَقَالَ لِقَوْمِهِ انْصَرِفُوا فَوَ اللَّهِ مَا انْجَلَی مِنْ جَبِینِی هَذَا النُّورُ إِلَّا ظَفِرْتُ وَ الْآنَ قَدِ انْجَلَی عَنْهُ «پروردگارا! من در برابر اینان جز تو امیدی ندارم، پروردگارا! خودت در برابر اینان از حَرمت دفاع کن، دشمن این خانه دشمن توست، جلوی اینان را بگیر تا مبادا سرزمین تو را ویران کنند.» و همچنین سرود: «غمی نیست! هر کس از خانه خود مراقبت می‌کند، پس تو نیز از خانه ات مراقبت کن، صلیب اینان و زور و قدرتشان بر قدرت تو چیره نخواهد شد.» ناگاه نور او بر کعبه درخشید. عبدالمطّلب به قومش گفت: «انْصَرِفُوا فَوَ اللَّهِ مَا انْجَلَی مِنْ جَبِینِی هَذَا النُّورُ إِلَّا ظَفِرْتُ وَ الْآنَ قَدِ انْجَلَی عَنْهُ» بروید که به خدا سوگند هرگاه این نور از پیشانی من درخشیده من پیروز شده ام، اکنون نیز درخشید (بحارالانوار، ج ۱۵، تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله). تصرف ولی الهی در کائنات رمز پیشبرد ادیان بوده است و این چنین ادیان جلو می‌رفتند و گرنه با چند آدم بی چیز و مفلس چطور دین می‌خواهد جلو برود؟ باید در جنگ‌های مختلف سه هزار فرشته بلکه پنج هزار فرشته بفرستد تا اینکه دین جلو برود (سوره آل عمران، آیه ۱۲۴ و ۱۲۵) و این کارها و تصرفات مال کسی نیست جز ولی الهی. ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @nahjolbalaghealiali ┗━━━🍂━
پای درس نهج‌البلاغه، نامه ۳۱ قسمت هشتاد و پنجم موضوع: دقت و تفکر در عاقبت امور «...فَإِنَّهُمْ لَمْ یَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ کَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ، وَ فَکَّرُوا کَمَا أَنْتَ مُفَکِّرٌ...» ...پس بی‌تردید پدران تو برای جان هایشان دقت کردن را رها نکردند همان‌گونه که تو برای خودت دقت می‌کنی و اندیشیدن را برای جان هایشان رها نکردند همان‌گونه که تو برای خودت می‌اندیشی... توضیح کوتاه: ماده ی «نَظَر» غیر از ماده ی «رَأَی» است که به معنای دیدن می‌باشد. «نظر» یعنی موشکافی مثل آن آیه ی قرآن «أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ» (سوره غاشیه، آیه ۱۷) یعنی پس آیا به شتر موشکافانه نگاه نمی‌کنید که چگونه آفریده شده است!؟ یعنی همه به شتر نگاه می‌کنند اما نگاهشان به کیفیت خلقت شتر با دقت و موشکافانه نیست. حضرت می‌فرماید آباء و پدران تو اینگونه انسان‌هایی بودند که موشکافی می‌کردند چه چیزی صحیح و چه چیزی باطل است همانطوری که خودت اینگونه هستی دوست داری با دقت حلال و حرام را متوجه شوی و مراعات کنی. پدران تو در عاقبت امور تفکر می‌کردند همانگونه که خودت هم اهل تفکر هستی. حضرت در ضمن حکمت ۱۱۳ فرمودند: «وَ لَا عِلمَ کَالتّفَکّرِ»؛ هیچ عملی مانند اندیشیدن نیست، چون تفکر دفائن عقولی که در وجود انسان است را برای او آشکار می‌کند یعنی همان علمی که در ذات شما نهاده شده است ولی اگر این علم را از دیگران بگیری مال دیگری است که ظرف شما را پر می‌کند. پس باید دقت کنیم که بالاترین نوع علم تفکر است و باید اهل تفکر باشیم. ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @nahjolbalaghealiali ┗━━━🍂━
پای درس نهج‌البلاغه، نامه ۳۱ قسمت هشتاد و ششم موضوع: نتیجه دقت و تأمل در عاقبت امور «...ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذَلِکَ إِلَی الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا و الْإِمْسَاکِ عَمَّا لَمْ یُکَلَّفُوا...» ...سپس انتهای آن دقت کردن و اندیشیدن، پدرانِ صالحِ تو را به سوی گرفتن آن چیزی که شناختند و پرهیز از آن چیزی که تکلیف نشدند برگردانید... توضیح کوتاه: نهایت دقت کردن و اندیشیدن آبا و اجداد صالح تو این بوده است که آن چیزی را که می‌دانند برای آنان نافع است بگیرند و آن چیزی را که نمی‌دانند رها کنند. ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @nahjolbalaghealiali ┗━━━🍂━
پای درس نهج‌البلاغه، نامه ۳۱ قسمت هشتاد و هفتم موضوع: طلب فهم و علم آموزی «...فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُکَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِکَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ کَمَا عَلِمُوا فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذَلِکَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ، لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ، وَ عُلَقِ الْخُصُومَاتِ...» ...پس اگر نفس تو از قبول کردن آن امری که پدران تو بدان عمل کردند ابا کرد بدون اینکه علم پیدا کند آنگونه که پدران صالح تو علم پیدا کردند پس باید با طلب فهم و طلب علم این علم را درخواست کنی، نه با افتادن در شبهات و نه با گره‌های درگیری‌ها... توضیح کوتاه: حضرت می‌فرماید: من تو را نصیحت می‌کنم اگر نفست ابا می‌کند از اینکه این امر را بدون علم قبول کند اشکالی ندارد به دنبال طلب فهم و علم آموزی برو منتها حواست باشد برای جدال و جدل و مراء نباشد. اگر نزد عالمی می‌روی تا علم بیاموزی در شبهات و درگیری‌های بیخود و در جدل و زد و خوردها فرو نرو، و اینگونه نباشد که بخواهی آنطوری که می‌خواهی بفهمی، بلکه باید آنطوری که هست بفهمی. باید طلب تو بر مبنای تفهّم و تعلّم باشد یعنی باید نزد کسی بروی که تو را تفهیم و تعلیم کند. باید نزد صاحب فهم و صاحب علم بروی و در مقابل او زانوی ادب بزنی تا فهیم بشوی و علم پیدا کنی، نه از قِبل خودت و نه با فرو رفتن به شبهه‌ها. ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @nahjolbalaghealiali ┗━━━🍂━
پای درس نهج‌البلاغه، نامه ۳۱ قسمت هشتاد و هشتم موضوع: شروط کسب علم «...وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فِی ذَلِکَ بِالْاِسْتِعَانَةِ بِإِلَهِکَ، وَ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ فِی تَوْفِیقِکَ، وَ تَرْکِ کُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْکَ فِی شُبْهَةٍ، أَوْ أَسْلَمَتْکَ إِلَی ضَلَالَةٍ...» ...و پیش از اینکه بیندیشی در امری که پدران صالحت به آن تمسک کردند شروع کن به کمک خواستن از خدای خود و به رو آوردن به سوی او در موفقیتت و به ترک هر ناخالصی ای که تو را در شبهه وارد می‌کند یا تو را به گمراهی تسلیم می‌کند... توضیح کوتاه: در مورد علم فرموده‌اند که با پنج چیز حاصل می‌شود: ۱. با استعانت و کمک خواستن از خدای تبارک و تعالی، ۲. با رفتن در نزد علماء (حضور در مجالس ایشان)، ۳. با کثرت اشتغال (انس زیاد و کثرت ارتباط با علم و دانش)، ۴. با دوام اتصال (یادگیری به صورت مستمر و مداوم بدون هیچ انقطاعی)، ۵. اخلاص در اعمال. منشأ شبهه‌ها و منشأ افتادن در گمراهی‌ها، ناخالصی و ناخالص بودن است. حضرت می‌فرماید: بپرهیز از ناخالصی‌ها که ناخالصی‌ها در راه علم، انسان را یا تسلیم شبهات می‌کنند و یا تسلیم گمراهی. ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @nahjolbalaghealiali ┗━━━🍂━
🟢 آیت‌الله حاج علی آقا شيرازی: «(آیت الله شهید) زندگی عجيبی داشت. در تمام عمر طلبگی را ترک نکرد. لباس کرباسی می پوشيد و لقمه ای نان ، خوراک او بود. در مراجعت از نجف، روزهای پنجشبه برای طلاب درس اخلاق می گفت. مبنای درس اخلاق او بود. يک روز به درس ايشان رفت؛ چنان حاضر الذهن عبارات را از بر می خواند و از کتب بزرگان شعر و ادب و ادبيات عرب ضرب المثل می آورد که من علاقمند شدم و سبب شد مدتی به درس ايشان بروم . مدرس می‌گفت: آقا! شخصيت انسان به اخلاق انسانی است. پيامبر مي فرمود: «بُعثتُ لاتمم مکارم الاخلاق» و است. بخوانيد و به ديگران ياد دهيد»! 🟢 به هر حال، مشوّق من در ، بود». 📚ناصح صالح ، صص ۱۱۷ و ۱۱۸ 👇👇👇👇👇👇 ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @nahjolbalaghealiali @rayatalhedayat @KahfolvaraAli @aminallah_ali @sajjadiyeh ┗━━━🍂━
پای درس نهج‌البلاغه، نامه ۳۱ قسمت هشتاد و نهم موضوع: همت واحد «...فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ، وَ تَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ، وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً، فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ...» ...پس اگر یقین کردی که بی تردید قلب تو زلال شده است پس خشوع کرد و نظر تو کامل شد پس جمع شد و همت تو در آن تفهم و تعلم همت واحدی بود پس دقت کن در آنچه که برای تو تفسیر کردم... توضیح کوتاه: اگر دنبال علم می‌روی و قلب تو صاف نیست به نتیجه نمی‌رسی. اگر یقین کردی که قلب تو صاف شده است پس در نتیجه قلب تو خاشع شد که نتیجه ی صفای قلب، خشوع در مقابل استادی که تو را تعلیم و تفهیم می‌کند و رای و نظر تو پراکنده نبود و جمع شد و همت تو در یادگیری و فهمیدن همت واحدی شد پس هر آنچه را که برای تو تفسیر کردم در آن دقت و تأمل کن. پراکندگی با کمال رأی و نظر و دقت سازگار نیست. در کلاس علم می‌نشیند و حاضر می‌شود اما حواسش به ده جای دیگر است. فهمیدن و علم آموختن نیاز به تمرکز و همت واحد دارد. اگر کسی در کنار علم آموزی به چند جای دیگر نگاه داشت و همت واحدی نداشت به علم نمی رسد. در تمام زندگی‌ها مسائلی وجود دارد که انسان را از کسب علم باز می‌دارد. طالب علم باید علم آموزی همت واحد داشته باشد تا بتواند مقصود خودش برسد همان گونه که در توجه به خدا همت واحد می‌خواهد. حضرت وصیت می‌کنند که اگر بخواهی حرف من را بفهمی و بدانی حق با من است باید هَمِّ واحدی داشته باشی. باز تکرار می‌کنیم که کلمات حضرت در ظاهر با امام حسن مجتبی علیه السلام است ولی در واقع به دلیل اینکه امام حسن مجتبی علیه السلام معصوم است خطاب کلمات متوجه به ما است. ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @nahjolbalaghealiali ┗━━━🍂━