هدایت شده از هیئت مجازی(منتظران ظهور)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تماشایی
#حتما_مشاهده_نمایید
📺فیلم بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با خانواده مرحوم علامه مصباح یزدی رحمهالله علیه ☀️
📍مقام معظم رهبری در این دیدار بر ضرورت مطالعه و فکر بر روی آثار علمی وغیر علمی(یعنی آثار فکری ، همین کتاب هایی که در سطوح چهار گانه طرح مطالعاتی آثار علامه مصباح یزدی رحمهالله علیه می خوانیم ) تاکید فراوان می ورزند📍
🔰کانون فرهنگی تبلیغی تمدن نوین 🔰
http://eitaa.com/tamaddon_novien
هدایت شده از هیئت مجازی(منتظران ظهور)
💠 ایده هایی زیبا برای استوری سالگرد شهادت سردار دلها شهید حاج قاسم ..
۱۳دی سه شنبه
#حاج_قاسم
#شهید_سلیمانی
#شهید_ابو_مهدی_المهندس
#جانفدا
#مرگ_بر_آمریکا
#مرگ_بر_اسراییل
هدایت شده از هیئت مجازی(منتظران ظهور)
روزی طلبه جوانی كه در زمان شاه عباس در اصفهان درس می خواند، نزد شیخ بهایی آمد و گفت: من دیگر از درس خواندن خسته شده ام و می خواهم دنبال تجارت و كار و كاسبی بروم چون درس خواندن برای آدم، آب و نان نمی شود و كسی از طلبگی به جایی نمی رسد و به جز بی پولی و حسرت، عایدی ندارد.
شیخ گفت: بسیار خب! حالا كه می روی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر كجا می خواهی برو، من مانع كسب و كار و تجارتت نمی شوم. جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون كرد.
پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت: مرا مسخره كرده ای؟
نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره كرد و به ریش من هم خندید.
شیخ گفت: اشكالی ندارد . پس به بازار علوفه فروشان برو و بگو این سنگ خیلی با ارزش است سعی كن با آن قدری علوفه و كاه و جو برای اسب هایمان بخری. او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آن ها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان كه دیگر خیلی ناراحت شده بود نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف كرد. شیخ بهایی گفت: خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دكان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سكه به من قرض بده كه اكنون نیاز دارم. طلبه جوان گفت: با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول می دهند؟ شیخ گفت: امتحان آن كه ضرر ندارد. طلبه جوان با این ناراحت بود، ولی با بی میلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دكانی كه شیخ گفته بود و گفت: این سنگ را در مقابل سد سكه به امانت نزد تو می سپارم. مرد زرگر نگاهی به سنگ كرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت: قدری بنشین تا پولت را حاضر كنم. سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت. پس از مدتی كمی شاگرد با دو مامور به دكان بازگشت.
ماموران پسرجوان را گرفتند و می خواستند او را با خود ببرد. او با تعجب گفت: مگر من چه كرده ام؟ مرد زرگر گفت: می دانی این سنگ چیست و چقدر می ارزد؟
پسر گفت: نه، مگر چقدر می ارزد؟
زرگر گفت: ارزش این گوهر، بیش از ده هزار سكه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سكه را یك جا ندیده ای، چنین سنگ گران قیمتی را از كجا آورده ای؟ پسر جوان كه از تعجب زبانش بند آمده بود و فكر نمی كرد سنگی كه به نانوا با آن نان هم نداده بود این مقدار ارزش هم داشته باشد با من و من و لكنت زبان گفت: به خدا من دزدی نكرده ام. من با شیخ بهایی نشسته بودم كه او این سنگ را به من داد تا برای وام گرفتن به این جا بیاورم. اگر باور نمی كنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم.
ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند. او ماموران را مرخص كرد و گفت: آری این مرد راست می گوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد. پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت: ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آمده است! مگر این سنگ چیست كه با آن كاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ده هزار سكه می پردازد.
شیخ بهایی گفت: مرد جوان! این سنگ قیمتی كه می بینی، گوهر شب چراغ است و این گوهر كمیاب، در شب تاریك چون چراغ می درخشد و نور می دهد. همان طور كه دیدی، قدر زر را زرگر می شناسد و قدر گوهر را گوهری می داند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمی دهند و همگان ارزش آن را نمی دانند. وضع ما هم همین طور است. ارزش علم و عالم را انسان های عاقل و فرزانه می دانند و هر بقال و عطاری نمی داند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز. پسر جوان از این كه می خواست از طلب علم دست بكشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید.
آری قدر خدا و رضای خدا را جز «اهل الله» كسی نمی داند. اهل خدا باش تا بفهمی چه داری. موفق باشی.
هدایت شده از هیئت مجازی(منتظران ظهور)
✅در سالروز شهادت #حاج_قاسم_سلیمانی و به یاد تشییع با شکوه پیکر مطهرش در شهر مقدس #قم، پیاده روی از حرم مطهر #حضرت_معصومه به سمت #مسجد_مقدس_جمکران در ویژه برنامه #طریق_المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف برگزار می شود:
❇️زمان: سه شنبه ساعت ۱۵ عمود ۱۵
❇️مکان تجمع نهایی: مسجد مقدس جمکران، سخنران حجتالاسلام رفیعی، مداح سید مجید بنی فاطمه ساعت ۱۹۳۰
❇️همراه با اجرای گروه های سرود و ایستگاه های صلواتی
هدایت شده از هیئت مجازی(منتظران ظهور)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسم های مکرر حاج قاسم
برای چه چیزی بود؟
هدایت شده از هیئت مجازی(منتظران ظهور)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 دختر شهید مدافع حرم در صحن علنی مجلس مسئولین نظام را به خون حاج قاسم و پدرش قسم داد../وظیفه مسئولین سنگینتر شد!
😭 اختلاف ها را کنار بگذارید و درد مردم و حفظ کشور داشته باشید...
😭 وی گفت: اگر جز این باشد ما فرزندان شهدا که روزگارمان را بی سایه پدر میگذرانیم از آنها (مسئولین) نخواهیم گذشت...
✍🏻 گفته میشود در جریان سفر قالیباف به شیراز؛
پس از اینکه متحصنین شاهچراغ چادر خونی شهدا را در مقابل وی گرفته و او را به خون شهدا قسم دادند تا تصمیمی خلاف آرمانها نگیرد؛ تا مدتها متأثر بود.
#فضای_مجازی
#فضای_فرهنگی
#مسئولینْ_پاسخگوی_شهدا
#طور_سینا
هدایت شده از هیئت مجازی(منتظران ظهور)
ای مرثیه خوان زچشم خونبار مگو
با من ز سر و دست علمدار مگو
عباس فدای قد و بالای حسین
با ام بنین از غم دلدار مگو
سالروز وفات حضرت ام البنین علیهاالسلام بر شما همراهان گرامی تسلیت باد.
هدایت شده از هیئت مجازی(منتظران ظهور)
🌷برای تحقق یک جامعه سالم چه باید کرد؟🌷
💡پاسخ را از بیان علامه مصباح یزدی رحمهالله علیه در کتاب زلال نگاه بخوانید⭐️