🔴 پرهيز از مواضع اتّهام
💠 كسی كه خود را در جايگاه تهمت قرار داد ، جز خود را نكوهش نكند.
📒 #نهج_البلاغه ، حکمت ۱۵۹
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
شرح حکمت ۵۰ قسمت ۱ راه جذب دلها.mp3
3.28M
🌹سلسله جلسات #درسهای_نهج_البلاغه
✅ شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه
📒 #حکمت50 1⃣
⭕️ راه جذب دلها
🎙حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت 50 ( 1 )
🔹 راه جذب دلها
🔰 در حکمت ۵۰ ، مولا می فرمایند :
💠 «قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْه»
" دلهای مردم از هم ترسان و گریزان است ؛ پس هر کس بتواند با این قلوب انس بگیرد ، دلها به سمت او روی خوش نشان می دهند. (اقبال می کنند) "
🔻برای شرح این حکمت از خود نهج البلاغه، فرآیند بسیار زیبا و دقیقی به لطف خدا ترسیم کرده ام که خدمت شما تقدیم می شود.
اوّلین نکته این هست که مولا به ما می فهمانند اساساً قلبها اِقبال و اِدبار دارند. یک وقتی روی خوش نشان می دهند، یک وقتی روی خوش نشان نمی دهند. یک وقتی حالش را دارند برای انجام یک کاری ، یک وقتی حالش را ندارند. اگر اینگونه هست، پس اگر خواستید چیزی را به قلبتان تحمیل کنید یا ارائه کنید ؛ فقط در زمانی که اقبال دارد و میل دارد ، سراغش بروید. وگرنه اگر اجبار بشود و اکراه داشته باشد و ادبار داشته باشد ، کور می شود و دیگر حق و خیر را نمی پذیرد.
🔻 در حکمت ۱۹۳ به این حقیقت اشاره شده است:
« إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً، فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا، فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ »
" قلبها میل و کشش اقبال و در مقابل ، ادبار و بی میلی دارند ، پس اگر خواستید سراغ قلبها بروید از آنجایی وارد شوید که میل دارد (اقبال نشان می دهد) ، چرا؟ چون قلب اگر مورد کراهت و اجبار قرار بگیرد ، کور می شود و دیگر حق و خیر را نمی پذیرد."
بر این اساس امیرالمؤمنین معتقدند حتی مستحبّات دینی هم مشمول همین اصل و قاعده اند.
🔻لذا در حکمت ۳۱۲ می فرمایند :
« إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالاً وَإِدْبَاراً؛ فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ »
" دل ها اقبال و ادبار دارند، فقط آن موقعی که اقبال نشان می دهند و میل دارند ، مستحبّات را به آنها بار کنید، امّا وقتی دیدید دیگر قلب بی میلی نشان می دهد در آن زمان فقط به واجبات کفایت کنید. "
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
╰❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╯
📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۵۰)
📚 انتشارات عهدمانا
ابوموسی رو به جمعیت حاضر کرد و گفت : « ما وضع امّت اسلام را مطالعه کردیم و برای وضع اختلافات و بازگشت به وحدت و آرامش ، بهتر از این ندیدیم که علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم. بر این اساس ، من علی و معاویه را از خلافت عزل کردم. » سخنانش که به پایان رسید ، نشست. سپس عمروعاص برخاست و گفت : « ای مردم ! سخنان ابوموسی را شنیدید ؛ او امام خود را عزل کرد و من نیز در این مورد با او هم عقیده هستم و علی را از خلافت عزل می کنم و به جای او معاویه را به خلافت می رسانم. »
با پایان یافتن سخنان شُریح ، همه سکوت کردند . علی خواست حرفی بزند ، اما پیش از او یکی از یارانش سعید بن قیس فریاد زد و گفت : « اگر آنها بر درستکاری اجتماع کرده بودند ، چیزی به حال ما نمی افزودند ، چه رسد که بر ضلالت و گمراهی اتفاق کردند. نظر آنان بر ما الزام آور نیست و امروز به همان وضع هستیم که قبلاً بودیم و جنگ با آن ها را ادامه میدهیم.»
همهمه و همسویی با سعید بن قيس بالا گرفت. شعارهایی در رد حکمیت داده شد .
على آنان را به سکوت فراخواند و گفت : « سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جهان را آفريد ، اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران ، حجّت را بر من تمام نمی کردند و اگر خداوند از علما عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند ، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته و رهایش میساختم و آخر خلافت را به کاسهٔ اول آن سیراب میکردم. آنگاه می دیدید که دنیای شما در نزد من از آب بینی بزغاله ای بی ارزش تر است . من هرگز حريص خلافت نبوده و نیستم و اگر همین امروز بیعت خود را از من بردارید عطای خلعت خلافت را بر لقای آن می بخشم و در کنجی آرام می نشینم. کناره گیری من ، چونان حضرت موسی برابر ساحران است که به خویش بیمناک نبود ، ترس او برای این بود که مبادا جاهلان پیروز شوند و دولت گمراهان حاکم گردد. امروز ما و شما بر سر دو راهی حق و باطل قرار دادیم. آن کسی که به وجود آب اطمینان دارد ، تشنه نمی ماند. »
↩️ ادامه دارد...
موضوع : امام شناسی در نهج البلاغه(۸)
💠 همانا می دانيد که سزاوارتر از ديگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا، به آنچه انجام داده ايد گردن می نهم، تا هنگامی که اوضاع مسلمين رو به راه باشد و از هم نپاشد و جز من به ديگری ستم نشود و پاداش اين گذشت و سکوت و فضيلت را از خدا انتظار دارم و از آن همه زر و زيوری که به دنبال آن حرکت می کنيد پرهيز می کنم.
📒 #نهج_البلاغه، خطبه ۷۴
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
شرح حکمت ۵۰ قسمت ۲ راز جذب دلها.mp3
3.28M
🌹سلسله جلسات #درسهای_نهج_البلاغه
✅ شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه
📒 #حکمت50 2⃣
⭕️ راه جذب دلها
🎙حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت 50 ( 2 )
🔹 راه جذب دلها
🔰 حال اگر کسی به این اصل دقّت نکرد و در شرایطی که قلب اِقبال نداشت و اِدبار داشت ، خواست کاری را ، حتی مستحبّات را بر آن تحمیل بکند ، آن موقع باید نگران این باشد که زدگی برای دل ایجاد بشود.
✅ پس باید مراقب باشیم که خوبی ها و مستحبّات و امر به معروف و دعوت به نیکی ها را به گونه ای انجام بدهیم که قلب مخاطب پذیرش ، اقبال و آمادگی داشته باشد.
🔻اساساً ، تألیف قلوب، از بین بردن اختلاف ها و جذب دلها از هنرها و برکات وجودی پیامبر عزیز در نهج البلاغه شمرده شده است.
🔻 مولای ما در خطبه ۲۳۱ ، در سطرهای پایانی می فرمایند : " خداوند به برکت پیامبر شکاف های اجتماعی را به وحدت و فاصله ها را به اتّحاد تبدیل کرد و پس از آنکه آتش دشمنی ها و کینه های بر افروخته در دلها راه یافته بود ، میان خویشاوندان یگانگی قرار داد. "
🔻باید بدانیم که دشمنی قلب ها حتی در تاریخ، مایهٔ سقوط امّت های مؤمن پیشین شده است.
مولا علی (علیه السلام) در خطبه ۱۹۲ بند ۱۳ ، جملات بسیار مهمی دارند که بارها عرض شده است دقیقاً موردنیاز امروز جامعه ما است. می فرمایند بروید تاریخ گذشتگان را بررسی کنید، ببینید اگر به عزّت و قدرت و اقتدار و آقایی رسیدند دلیلش چه بود ؟
دلیلش وحدت بود ، همدلی بود ، همزبانی بود و همدستی و هم داستانی. و اگر همین امّت های مؤمن سقوط کردند ، به خاطر چه بود؟ بخاطر این بود که دلهایشان پر شد از کینه همدیگر .
🔻 می فرماید : " و از کارهایی که پشت آنها را شکست و قدرت آنها را در هم کوبید ، مانند کینه توزی با یکدیگر ، پر کردن دلها از بخل و حسد ، به یکدیگر پشت کردن و از هم بریدن و دست از یاری هم کشیدن ، بپرهیزید. "
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
╰❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╯
📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۵۱)
📚 انتشارات عهدمانا
کشیش به آهستگی قدم بر می داشت و به دو مرد ژنده پوش که جلوی در کلیسا ایستاده بودند ، نگاه می کرد.
مردان با تکان دادن سر سلام کردند ، مرد مسن تر گفت : پدر ، ما را آندریان ويتالیویچ فرستاده ، گفت شما کارمان دارید. » کشیش یادش آمد که دیشب از او خواسته بود دو نفر از کارگران رستورانش را برای نظافت کلیسا بفرستد. کشیش به آن دو لبخند زد و گفت : « بله ! بله ! با من بیابید. »
کشیش رو به آنها گفت : می بینید که باید چه کار کنید ؛ همه چیز به هم ریخته است... بیابید جلوتر تا بگویم از کجا باید شروع کرد .
مردها با تعجّب به محراب به هم ریخته نگاه می کردند. مرد ریش جو گندمی گفت : « اینجا چه خبر است پدر ؟ چرا همه چیز به هم ریخته است ؟ »
کشیش گفت : « سارقان به این جا دستبرد زده اند. » هردو مرد روی سینه هایشان صلیب کشیدند. مرد ریش جو گندمی گفت : « یا مریم مقدس ! سرقت ؟! آن هم از کلیسا ! ببینید چه دوره و زمانه ای شده است. » کشیش گفت : « ایمان که نباشد ، کسی از خدا نمی ترسد پسرم. » بعد با دست به آنها اشاره کرد و گفت : «کارتان را از اینجا شروع کنید ، بعد بیایید داخل دفتر... همین طور نایستید... سرقت از خانه های مردم ، گناهش کمتر از سرقت از کلیسا نیست... شروع کنید بچه ها. » این را گفت و راه افتاد به طرف دفتر کارش .
به فکر مرد تاجیک افتاد و آن دو مرد روس که قاتلان او بودند و او به خاطر کتاب قدیمی نمی توانست حرفی به پلیس بزند. عذاب وجدان ، چیزی بود که کشیش را آزار می داد. همین طور توی فکر تاجیک و آن دو جوان روسی بود که کسی به او سلام داد. سرش را بلند کرد ، از ترس به خود لرزید. دو جوان روس در چهارچوب در ایستاده بودند ، ترس همهٔ وجودش را گرفته بود. یکی از آن دو ، زیپ کاپشنش را پایین داد و در حالی که با دست استخوانی اش کارد حمايل شده در کمربندش را نشان می داد ، گفت : « پدر ! ما با شما کاری داریم ؛ یک کار کوچک ! » بعد با سر و چشم و ابرو به کشیش فهماند که باید حرف او را جدی بگیرد. کشیش نای برخاستن نداشت. رنگش پریده بود. نمی توانست تصمیم بگیرد چه کند .
↩️ ادامه دارد...