eitaa logo
گروه نحل
591 دنبال‌کننده
431 عکس
29 ویدیو
10 فایل
☘️ گروه نحل در عرصه های فرهنگی، تبلیغی، جهادی و خیریه فعالیت می کند ☘️ 📩 ما را از انتقادات و پیشنهادات خود بهره مند سازید 📩 🆔 @nahl1425
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ بسم الله الرحمن الرحیم ✳️ سلام؛ طاعات و عبادات قبول إن شاءالله. این ماه هم مثل ماه های گذشته با همت و مشارکت شما بزرگواران قربانی اول ماه انجام و بسته ها به دست نیازمندان رسید. از همه شما قبول باشه إن شاءالله.
✳️ بسم الله الرحمن الرحیم ✳️ ✏️خودنوشت خاطرات تبلیغی (۱) صبح زود به محل تبلیغ رسیدم؛ بعد از کمی استراحت آماده شدم و از خانه خارج شدم. از اسکان تا محل جلسه با مسئول دعوت‌کننده برای تبلیغ، حدود ۱۵ دقیقه با ماشین راه بود. تا نشستم توی تاکسی اینترنتی راننده طلبکارانه پرسید:" گرونی تا کی قراره ادامه داشته باشه حاج آقا؟". می‌گفت همین چندروز پیش ۳۲ میلیون خرج پرایدش کرده و راستش ماشینش به همه چیز می‌مانست جز ماشین تازه تعمیر شده! حاج آقا خودم با ماشین کار میکنم و خانمم هم شاغل است اما باز هم کم می‌آوریم. همینطور که داشتم به "اُذُن خیر" بودنم ادامه میدادم گفت : "شما که راضی هستید درسته؟" خنده‌ی تلخی زدم. گفتم نه قطعا مشکلات هست. گرونی هست. ولی خداوکیلی سیب‌زمینی کیلویی ۵۰ هزار تومان ربطی به تحریم و سیاست و ... نداره. سوء مدیریت است. پرید وسط حرفهایم و گفت شما چقدر در ماه میگیرید؟ گفتم چقدر خوبه؟ ادامه دادم ۲۰ تومن خوبه؟ یا برای کار ما کمه؟ با لحنی که از آن مُحقّ بودنِ من برای گرفتن حقوق زیاد استشمام می‌شد گفت باید ۳۰-۴۰ تومن رو راحت بگیری حاجی! و راننده در تمام مدت خیلی جدی بود و هیچ نوع رضایتی از اینکه یک آخوند سوار ماشینش شده نداشت. با رعایت حدود عزت‌نفس طلبگی برایش توضیح دادم که چقدر میگیرم! بدون رد و تایید گفت حاجی دوتا بچه داریم هردوتا متاهل هستند. از خرج گرون جرات بچه آوردن ندارند. با همدلی کمی درباره رزق بچه و رزاقیت خدا و مفهوم برکت و سبک‌زندگی غلط مصرف‌گرای امروز برایش گفتم. به نشانه تایید سر تکان میداد ولی معلوم بود اراده‌ی تغییر در خود و اطرافیان ندارد. کم‌کم به محل جلسه رسیدیم‌. تمام طول مسیر بدترین چیزی که توی ذوق می‌زد تظاهر به روزه‌خواری بود. دو سه نفر سیگار به دست، یکی در حال سرکشیدن لیوان چای، یکی لیوان آب و... آخرین جملات راننده تاکسی ابراز نارضایتی از قطع برق و البته قطع آب در منطقه بود. درتمام طول مکالمه علیرغم نارضایتی از شرایط، اما مودبانه صحبت کرد. نهایتا با همان صورت یخیِ کم‌امید گفت خدا بهمون رحم کنه و عاقبتمون به خیر بشه. (با کمی دخل و تصرف)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️ 🏴 زیارت حضرت خدیجه سلام الله علیها اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا زَوْجَةَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا أَوَّلَ الْمُؤْمِناتِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ أَنْفَقَتْ مالَها فِی نُصْرَةِ سَیِّدِ الاَْنْبِیاءِ، وَنَصَرَتْهُ مَااسْتَطاعَتْ وَدافَعَتْ عَنْهُ الاَْعْداءَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا مَنْ سَلَّمَ عَلَیْها جَبْرَئِیلُ، وَبلَّغَهَا السَّلامَ مِنَ اللهِ الْجَلِیلِ، فَهَنِیئاً لَکِ بِما أَوْلاکِ اللهُ مِنْ فَضْل، وَالسَّلامُ عَلَیْکِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ. 🏴 سالروز رحلت جانسوز حضرت خدیجه سلام الله علیها همسر و یار وفادار پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و مادر مهربان و دلسوز حضرت زهرا سلام الله علیها بر تمامی مومنین تسلیت باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✳️ بسم الله الرحمن الرحیم ✳️ ✏️خودنوشت خاطرات تبلیغی (٢) 🗓 رمضان المبارک ۱۴۴۶ یَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ... جمعه ظهر راهی نمازجمعه شدم. مصلای شهر نیمه کاره است و چشم انتظار دست خیّرین. فعلا نماز را در مسجدی دیگر اقامه می‌کنند که کوچک است و برای جمعیت این شهر جوابگو نیست. امروز بیشتر شنونده و بیننده بودم تا کنش‌گر تبلیغی. یاد دوران دانشجویی افتادم. نماز جمعه‌‌های تبریز. سال آخر بودم و از دانشگاه تهران برگشته بودم دانشگاه تبریز. یکی از درسهایی که تهران پاس کرده بودم تطبیق واحد نخورد و مجبور شدم ۳ واحد مکانیک سیّالات با سال پایینی‌ها که برایم غریبه بودند بردارم. تصمیمم را برای طلبگی گرفته بودم و بی‌میل شده بودم به درسهای عشق دوران نوجوانی، مهندسی. فقط میخواستم کارشناسی را تمام کنم و پرواز کنم به سمت حوزه‌ی قم. جمعه ها تقریبا مقید بودیم نماز جمعه را دونفری با خانم شرکت کنیم. مرحوم آیت‌الله مجتهد شبستری امام جمعه بود با خطبه‌‌هایی غرّاء. خطبه را ترکی می‌خواند اما نصف کلماتش فارسی بود و نصف بقیه را هم من تقریبا متوجه می‌شدم. القصه اینکه جمعه‌ای نزدیک امتحانات پایان ترم بود و من بهانه گرفتم برای نرفتن به نماز جمعه. خانم اما بیرحمانه و مُصرّ پا توی یک کفش که : "حتما باید بریم و امتحان سرم نمیشه. کلا یک ساعته برمیگردیم . بعدش بیا درست رو بخون." با هر ضرب و زوری بود بر اینِرسی سکون غلبه کردم و شدم مصداق "فَاسعَوا اِلی ذِکرِ الله." ذَرُوا البَیع کردم مکانیک سیالات و ۵۰ تمرین حل نشده‌اش را که قرار بود ۵ موردش فردا در امتحان بیاید. استاد نمونه سوالات را از یک کتاب قدیمی زبان اصلی انتخاب کرده بود که حل المسائلش سالها نایاب بود. نماز جمعه را خواندیم. راستش بین خطبه‌ها حواسم بیشتر به استاد و برگه سوالات بود تا خطبه و خطیب. نماز که تمام شد مثل همیشه قدم‌زنان آمدیم تا نزدیکی‌های باغ‌گلستان. بوستانی بزرگ و با صفا در مرکز شهر تبریز که پیاده راهش مشرف بر بلوار ۲۲بهمن پر است از دکه‌های روباز کتابفروشی. از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. کتاب‌ها از ۲۰۰ تومان شروع می‌شد تا نهایتا ۵۰۰۰ تومان! دسته‌بندی موضوعی نداشت، فقط بر اساس قیمت بودند! هفت روز هفته و در تمام سال این جشنواره غیررسمی کتاب برپا بود. لابلای کتاب‌های شعر و رمان و تاریخ چشمم خورد به یک کتاب با کاغذ کاهی و جلد آبی‌کمرنگ که با جوهر مشکی رنگ و رو رفته‌ای رویش نوشته بود:"حل المسائل مکانیک سیّالات"! یک لحظه چشمم چهارتا شد! به سرعت کتاب را برداشتم. کهنگی و جنس کاغذ کاهی جوری بود که بدون اغراق هر لحظه امکان پودر شدن صفحات حین ورق خوردن وجود داشت! بدون هیچ توضیحی شروع کرده بود به حل یکسری مساله. به طرز شگفت انگیزی دقیقا همان سوالات استاد ما بود. حتی عددهای مثال‌ها تغییر نکرده بود. کتابی را که چندماه تبریزی‌های کلاس در قدیمی‌ترین و مهمترین کتابفروشی‌های شهر پیدا نکرده بودند ظهر روز تعطیل لابلای مُشتی کتاب کهنه کنار خیابان جُستم! رسما حلوای تن‌تنانی بود این کتاب. باقلوای تبریز! همه سوالها را تا جواب نهایی با رسم شکل حل کرده بود. این گوهر گرانبها را به کمترین هزینه‌ی ممکن خریدم. با چندساعت تمرین و مطالعه بهترین نمره را در یکی از سخت‌ترین درسها گرفتم. ترم پایانی دانشگاه را به فرجام رساندم و پاییز همان سال به لطف خدا طلبه‌ی مدرسه معصومیه قم شدم... خدا در حدّ فهمِ به غایت ناقص من "ذلِکُم خَیرٌ لَکُم" را برایم شاعرانه تفسیر کرد. مومن به نماز جمعه شدم با علم حضوری! امروز و بعد از سالها از آن روزها هربار به مزار آیت الله مجتهد شبستری در حرم حضرت معصومه می‌رسم، عطر آدینه‌های تبریز مشامم را بهشتی می‌کند و دلم پر می‌کشد به مصلّای تبریز... (با کمی دخل و تصرف) ✍ خودنوشت تبلیغی قسمت ۱خودنوشت تبلیغی قسمت ۲