اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکِبْرِیاَّءِ وَالْعَظَمَةِ وَاَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ وَاَهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ وَاَهْلَ التَّقْوى وَالْمَغْفِرَة ...
#عیـد_فطر ضیافتی است برای پایان این میهمانی
#عید_فطر پاداش افطارهای خالصانه و بجاست
#عید_فطر قبولی انفاقهای به قصد قربت است
💕🌱
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
الهی قبولی آخرین افطار روزه های رمضانمان را مولایمان بنویسد.
عید فطر مبارک🌸
#عید_سعید_فطر
ــــــــــــــــــــــــ
#لبیک_یا_زینب
🌐 مبلغات شبکه ساز
@nahzattabeen
📸 حضور با شکوه مردم در مصلای امام خمینیِ تهران
۱٤۰۲.۲.۲
#نماز_تاریخی سال،
به امامت حضرت آیت الله خامنهای.
ــــــــــــــــــــــــ
#لبیک_یا_زینب
🌐 مبلغات شبکه ساز
@nahzattabeen
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت نوزدهم
🌷سه دقیقه درقیامت🌷
🔹️جانبازی در رکاب مولا🔹️
🔹️سال۱۳۸۸ توفیق شد که درآواخر ماه رجب وآوایل ماه شعبان زائرمکه ومدینه باشم.ما مُحرم شدیم و واردمسجدالحرام شدیم.بعد اتمام اعمال.به محل قرار کاروان آمدم.روحانی کاروان به من گفت: سه تا از خواهران کاروان الان آمدند. شما زحمت بکش واین سه نفر را برای طواف ببر وبرگرد.خسته بودم.اماقبول کردم.سه تا از خانم های جوان کاروان به سمت من آمدند.تانگاهم به آنها خورد سرم را پایین انداختم.یک حوله اضافه داشتم.یک سر حوله را دست خودم گرفتم وسر دیگرش را در اختیار آنها قرار دادم.گفتم:. من درطی طواف نباید برگردم حرم الهی هم به خاطر ماه رجب شلوغ است. شما سر این حوله را بگیرید ودنبال من بیایید.
🔹️یکی دو ساعتی بعد، با خستگی فروان به محل قرارکاروان برگشتم در حالی که اعمال آنها تماشده بودودرکل این مدت ،اصلاََ به آنان نگاه نکردم وحرف نزدم. وظیفه ای برای انجام طواف آنها نداشتم.اما برای رضای خدا این کار را انجام دادم.درآن روزهایی که ما درمکه مستقر بودیم.خیلی ها مرتب به بازار می رفتند و..اما من به جای اینگونه کارها.چندین بار برای طواف اقدام کردم.ابتدا به نیت رهبرم معظم انقلاب وسپس به نیابت شهدا مشغول طواف شدم واز تمام فرصتها برای وکسب معنویات استفاده کردم.
🔹️درآن لحظاتی که اعمال من محاسبه می شد.جوان پشت میز به این موارد اشاره کرد وگفت: به خاطر طواف خالصانه ای که همراه آن خانم ها انجام دادی، ثواب حج واجب در نامه اعمال ثبت شد!.بعد گفت" ثواب طواف هایی که به نیابت از،دیگران انجام دادی.دوبرابر در نامه اعمالت خودت ثبت می شود آوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم.زیارت ها را به خوبی انجام می شد.در قبرستان بقیع تمام افرداد تمام ناخود اگاه اشک می ریختند.حال عجیبب درکاروان ایجاد شده بود.
🔹️یک روز صبح زود در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم.متوجه شدم که مامور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد راگرفته.جلورفتم وبه سرعت دوربین را از دست اوگرفتم وبه پسر بچه تحویل دادم .بعد به سمت انتهای قبرستان رفتم.من درحال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان
رسیدم.همان مامور وهابی دنبال من امد وچپ به من نگاه می کرد. وقتی درمقابل قبر رسیدم.یکباره کنار من آمد ودستم راگرفت وبه فارسی وباصدای بلند گفت: چی می گی؟ داری لعن می کنی؟ گفتم: نخیر.دستم رو ول کن.اما او همینطور داد می زد وباسر وصدا بقیه مامورین را دورخودش جمع کرد.
🔹️درهمین حال یکدفعه به من نگاه کرد وحرف زشتی را به مولا امیر المومنین (ع) زد.من دیگر سکوت را جایز نداستم.تا این حرف زشت از دهان او خارج شد وبقیه زائران شنیدند.دیگر سکوت را جایز ندانستم.یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم.بلا فاصله چهار مامور به سر من ریختندو شروع به زدن کردند.یکی از مامورین ضربه ی محکمی به کتف من زد که درد آن تاماهها اذیتم می کرد.چند نفر از زائرین جلو آمدند ومرا از زیر دست آنها خارج کردند من می توانستم با کمک آنها فرار کنم.
🔹️روزهای بعد .وقتی برای حرم میرفت.سروصورتم را باچفیه می بستم چون دوربین های بقیع مرا شناسایی کرده بود واحتمال داشت باز داشت شوم. خلاصه اینکه آن سفر؟برای من به یاد ماندنی شد اما درلحظات بررسی اعمال.ماجرای درگیری درقبرستان بقیع را به من نشان دادند وگفتند:شماخالصانه وفقط به عشق مولا علی (ع) با آن مامور درگیر شدی وکتف شما آسیب دید. برای همین ثواب جانبازی در رکاب مولا علی(ع) درنامه عمل شما ثبت شده است.!!!
🖇............✏...........ادامه دارد
تهیه و تنظیم: رضایی
#سیر_مطالعاتی #نظام_تبیین #تبینگری #جهاد_تبیین
ــــــــــــــــــــــــ
#لبیک_یا_زینب
🌐 مبلغات شبکه ساز
@nahzattabeen
🧾 يكی از تجربه گران نزديك به مرگ مي گفت: پدرم را در آنسوي عالم ديدم. آنجا در بهشت و نعمت های الهی بود، اما بعضی از ساعات روز، او را از جمع بهشتيان جدا كرده و مدتي در سختي بود!
از پدر سوال كردم كه اين گرفتاري چيست؟
در جواب گفت: من براي دنياي بچه هايم خيلي زحمت كشيدم. اما براي آخرت و تربيت ديني آنها وقت نگذاشتم. ای کاش برای تربیت آنها کاری انجام می دادم...
اين سختي به همين دليل است. هر وقت آنها بي حيايي و گناه و... مي كنند، من گرفتار مي شوم.
📚 کتاب نسیمی از ملکوت
#زندگی_پس_از_زندگی
ــــــــــــــــــــــــ
#لبیک_یا_زینب
🌐 مبلغات شبکه ساز
@nahzattabeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ با خدا که باشی...😎
#خانواده #زن #مرد
ــــــــــــــــــــــــ
#لبیک_یا_زینب
🌐 مبلغات شبکه ساز
@nahzattabeen
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت بیستم
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🔹️شهید وشهادت🔹️
🔹️دراین سفر کوتاه به قیامت.نگاه من به شهید وشهادت تغییر کرد.علت آن هم چند ماجرا بود. یکی از معلمین ومربیان شهر ما،درمسجدمحل تلاش فوق العاده ای داشت که بچه هارا جذب مسجد وهیئت کند.خالصانه فعالیت میکرد ودر مسجدی شدن ما هم خیلی، تاثیر داشت.این بنده خدا.یکبارکه باماشین درحرکت بوده.از چراغ قرمزعبورکرد وسانحه ای شدید. رخ دادوایشان مرحوم شد.من این بنده خدارا دیدم که در میان شهدا وهم درجه آن آنها بود! توانستم با او صحبت کنم ایشان به خاطر اعمال خوبی که درمسجد ومحل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود.اما سوالی که در ذهن من بود. تصادف اووعدم رعایت قانون و مرگش بود. ایشان به من گفت:من در پشت فرمان ماشین سکته کردم واز دنیا رفتم وسپس باماشین مقابل بر خورد کردم.هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود.
🔹️در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود ودر گلزار شهدای شهرمان به خاک سپرده شده بود.را دید امااوخیلی گرفتار بور واصلاََ در رتبه شهدا قرار نداشت! تعجب کردم تشییع اورا به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود و.اما چرا؟! خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم.من به دنبال کاسبی وخرید وفروش بودم که برای خرید جنس. به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد.بدن ما باشهدای رزمنده به شهر منتقل شد وفکر کردند من رزمنده ام......
🔹️اما مهمترین مطلبی که از شهدا دیدم، مر بوط به یکی از همسایگان ما بود خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان،بیشتر شبها درمسجد محل کلاس وجلسه قرآن ویاهیئت داشتیم.آخر شب وقتی به سمت منزل می آمدیم،از یک کوچه باریک وتاریک عبور می کردیم! از همان بچگی شیطنت داشتم بابرخی از بچه ها زنگ خانه مردم را می زدیم وسریع فرار می کردیم
🔹️یک شب من دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم.وسط همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زود تر از کوچه رد شدند. یک چسب را به زنگ یک خانه چسباندند! صدای زنگ قطع نمی شد.یکباره پسر صاحبخانه که از بسیجیان مسجد محل بود، بیرون آمد.چسب را از روی زنگ جدا کرد ونگاهش به من افتاد.او شنیده بود که من قبلاََ از این کارها کرده ام برای همین جلو آمد ومچ دستم را گرفت وگفت: باید به پدرت بگم چیکار می کنی! هر چی اصرار کردم که من نبودم و..... بی،فایده بود.اومرا به مقابل منزل مان برد وپدرم را صدا زد.
🔹️آن شب همسایه ماعروسی داشت.توی خیابان وجلوی منزل ما شلوغ بود. پدرم وقتی این مطلب را شنید خیلی عصبانی شد وجلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد.این جوان بسیجی که در اینجاقضاوت اشتباهی داشت.چند سالی بعد ودر روزهای پایانی دفاع مقدس اشتباهی به شهادت رسید.
🔹️این ماجراوکتک خوردن به ناحق من، درنامه اعمال نوشته شده بود.به جوان پشت میز گفتم: من چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم؟ اودرمورد من زود قضاوت کرد .اوگفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید.من اجازه دارم آنقدر از گناهان توببخشم تا از آن شهید راضی شوی. بعدیکباره دیدم که صفحات نامه اعمال من ورق خورد! گناهان هر صفحه پاک میشد .واعمال خوب آن می ماند.
🔹️خیلی خوشحال شدم.ذوق زده بودم.حدود یکی دو سالی از اعمال من اینطور طی شد.؟ جوان پشت میز گفت: راضی شدی؟ گفتم: بله، عالیه.البته بعدها پشیمان شدم.چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند؟!اما باژ بد نبود.همان لحظه دیدم آن شهید آمد وسلام وروبوسی کرد.خیلی از دیدنش خوشحال شدم.گفت: بااینکه لازم نبود.اما گفتم بیایم وحضوری از شما حلالیت بطلبم. هر چند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی.
🖇..........✏...........ادامه دارد
تهیه و تنظیم:فاطمه رضایی
#تبینگری #سیر_مطالعاتی #نظام_تبیین #جهاد_تبیین
ــــــــــــــــــــــــ
#لبیک_یا_زینب
🌐 مبلغات شبکه ساز
@nahzattabeen
📣📣📣
🎙 حرف آورد، آوردگاه بانوان صاحب سخن
🧕جشنواره حرف آورد گوهرشاد
با محوریت:
🌱تجربه موفق نهی از منکر لسانی در زمینه حجاب
🌱محدودیت های قوانین پوشش در غرب
🌱حجاب از دیدگاه زن غربی تازه مسلمان
🌱روایت فرهنگ پوشش اقوام ایرانی
🌱چالش های زن محجبه در غرب
🌱ایجاد انحطاط فرهنگی زن غربی و...
برگزار می کند.
📲حرف آوردیهای عزیز میتوانند آثار رسانهای خود را در قالب کلیپهای یک الی سه دقیقهای به صورت ویدئو و پادکست برای ما به آدرس زیر ارسال نمایند.🎞📽🎙
🌐www.Goharshadfestival.ir
Www.harfavard.ir
#حرف_آورد
#بانوان_صاحب_سخن
#جهاد_تبیین
#گوهر_شاد
#حجاب_و_عفاف
#امر_به_معروف_نهی_از_منکر
🌐مبلغات شبکه ساز
@nahzattabeen
https://rubika.ir/harfavard_iran
ویکی حکایت
برگزار میکند🌱
| #ویکی_حکایت 🍃|
| #رمضان_عید_اولیای_خدا🍃 |
| #محله_همدل|🍃
🖇 عیداتون مبارک، نماز و روزه هاتون مقبول درگاه الهی🌤
🔰 برای شرکت در این رویداد
حکایات خود با موضوعات فوق به تارنمای ویکی حکایت به نشانی زیر ارسال کنید👇
Wikihekayat.ir
📅 تاریخ ارسال آثار از ۲۷ اسفند ماه لغایت ۱۷ فروردین۱۴۰۲
🎁 به افرادی که حکایات بیشتری با منابع معتبر بارگذاری کرده باشند، جوایز نقدی و غیرنقدی اهدا میگردد.
ــــــــــــــــــــــــ
#لبیک_یا_زینب
🌐 مبلغات شبکه ساز
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت بیست و یکم
🌷سه دقیقه در قیامت🌷
🔹️حق الناس وحق النفس🔹️
🔹️ازوقتی که مشغول به کارشدم ،حساب سال داشتم. یعنی همه ساله اضافه درآمدهای خودم را مشخص می کردم ویک پنجم آن را به عنوان خمس پرداخت می کردم.بااینکه روحانیون خوبی در محل داشتیم .اما یکی از دوستانم گفت : بیا وخمس مالت را به ایشان بده ورسیدش را بگیر.درزمینه خمس خیلی احتیاط می کردم.خیلی مراقب بودم که چیزی از قلم نیفتد.من از اوسط دهه هفتاد، مقلد رهبری معظم انقلاب شدم یادم هست آن سال.خمس من به بیست هزار تومان رسید یکی از همان سالها.وقتی خمس را پرداخت کردم به آن پیرمرد تاکید کردم که رسید دفتر رهبری را برایم بیاورد.
🔹️هفته بعد وقتی رسید خمس را آورد باتعجب دیدم رسید دفتر آیت الله....است! گفتم: این رسید چیه؟ اشتباه نشده من به شما تاکید کردم مقلد رهبری،هستم او هم گفت: فرقی نداره. باعصبانیت بااو برخورد کردم وگفتم: باید رسید دفتر رهبری را برایم بیاوری.من به شما تاکید کردم که مقلد رهبری هستم ومی خواهم خمس من به دفتر ایشان برسد.اوهم هفته بعد یک رسید بدون مهر برایم آورد که نفهمیدم صحیح است یا نه! از سال بعد هم خمس خودم را مستقیم به حساب اعلام شده توسط دفتر رهبری واریز می کردم.
🔹️یکی دوسال بعد.خبردار شدم این پیرمرد روحانی از دنیا رفت. من بعد هد متوجه شدم که این شخص. خمس چند نفر دیگر را هم به همین صورت جا به جاکرده! در آن زمان که مشغول حساب وکتاب اعمال بودم.یکباره همین پیرمرد را دیدم.خیلی اوضاع آشفته ای داشت.درزمینه حق الناس به خیلی ها بدهکار وگرفتار بود بیشترین گر فتاری او به بحث خمس برمی گشت.برخی آدم های عادی وضعیت بهتری از این شخص داشتند!
🔹️پیرمرد پیش من آمد وتقاضا کرد حلالش کنم. اما آنقدر اوضاع او مشکل داشت که بارضایت من چیزی تغییر نمی کرد.من هم قبول نکردم.در اینجا بود که جوان پشت میز به من گفت: این هایی که می بینی.این کسانی که از شما حلالیت می طلبند یا شما از آنها حلا لیت می طلبی.کسانی هستند که از دنیا رفته اند.حساب آنها که هنوز دردنیا هستند.مانده.زمانی که انها هم به برزخ وارد شوند حساب وکتاب شما با آنها که زنده اند.بعد از مرگشان انجام میشود.بع دوباره در زمینه حق الناس بامن صحبت کرد وگفت: وای به حال افرادی که سالها عبادت کر ده اند اما حق الناس را مراعات نکردند.اما این را هم بدان. اگر کسی در زمینه حق الناس به شما بدهکار بود واورا در دنیا ببخشی.ده برابر آن در نامه ی عملت ثبت می شود.اما اگر به برزخ کشیده شود.همان مقدار خواهد بور.
🔹️اما یکی از موارد که مردم نسبتاََ به آن دقت کمتری دارند.حق الله است . می گویند دست خداست وانشاءالله خداوند از تقصیرات ما می گذرد .حق الناس هم که مشخص است اما در مورد حق النفس یعنی حق بدن تقریباََ حساسیتی بین مردم دیده نمیشود!، گویی حق بدن را هم خدا(حق النفس) بخیشد.امادر آن لحظات مواردی رادر پرونده ام دیدم در روز گاری جوانی . بارفقا وبچه های محل. برای تفریح به یکی از باغهای اطراف شهر رفتیم کسی که مارا دعوت کرده بود قلیان را آماده کرد وبا یک بسته سیگار به سمت ما آمد. سیگارها یک یکی روشن کرد.ودست رفقا میداد.من هم خانه ای بزرگ شده بودم که پدرم سیگاری بود.اما از سیگار نفرت داشتم .
آن روز با وجود کراهت.اما برای اینکه انگشت نما نشوم سیگار را از دست آن اقا گرفتم و شروع به کشیدن کردم! حالم خیلی بد شد.خیلی،سرفه کردم.انگار تنگی نفس گرفته بودم..
🔹️بعداز آن.هیچ وقت دیگر سراغ قلیان وسیگار نرفتم .امادر ان وانفسا این صحنه را به من نشان دادند وگفتند: تو که می دانستی سیگار ،ضرر دارد چرا همان یک بار را کشیدی؟ تو حق النفس را رعایت نکردی وباید جواب بدهی.همین باعث گرفتاری ام شد! در آنجا برخی از افراد را دیدم که انسانها ی مذهبی وخوبی بودند...بسیاری ازاحکام دین را رعایت کرده اند اما به حق النفس اهمیت نداده بودندانها به خاطر سیگار وقلیان به بیماری ومرگ زود رسد چار شده بودندو در آن شرایط.به خاطر ضرر به بدن گر فتار بو دند.
🖇........✏..........ادامه دارد
تهیه و تنظیم:فاطمه رضایی
#نظام_تبیین #جهاد_تبیین #سیر_مطالعاتی #تبینگری
ــــــــــــــــــــــــ
#لبیک_یا_زینب
🌐 مبلغات شبکه ساز
@nahzattabeen
به این قشنگی که تو شهید شدهای
ما حتی نمیتوانیم بخوابیم ....
🕊شهید احمد عسگری
💚ثواب نشرباهزارااان صلوات هدیه به شهداومومنین به نیت ظهورحضرت #حجت سلام الله علیه
#شهدا_شرمندهایم
ــــــــــــــــــــــــ
#لبیک_یا_زینب
🌐 مبلغات شبکه ساز
@nahzattabeen
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت بیست و دوم
🌷سه دقیقه در قیامت🌷
🔹️تشکیل خانواده و صله رحم🔹️
🔹️در مورد اهمیت تشکیل خانواده شاید لازم به هیچ گونه تذکری نباشد. درست است که قبول بار خانواده کار سخت و سنگینی است اما در روایات ،ما ،ازدواج سنت پیامبر اسلام معرفی شده و تکامل نیمی از دین انسان منوط به ازدواج و تشکیل خانواده است. وقتی هم که فرزندی متولد شود خیرات و برکات بر اهل خانه نازل می شود.
🔹️خداوند در آیه ۳۱ سوره اسراء در مورد رزق و روزی خانواده می فرماید: «... ما آنها و شما را روزی میدهیم.» در آیه، روزی همسر و فرزندان قبل از انسان بیان شده به تعبیری باید :گفت بسیاری از برکات و روزیها به خاطر وجود اولاد به سوی انسان نازل میشود. البته این را هم باید اشاره کرد که تمام امور دنیا، بخصوص همین تشکیل خانواده با سختی و گرفتاری همراه است. چرا که خداوند در آیه ۴ سوره بلد میفرماید "بدرستی که ما انسان را همواره در سختی و رنج آفریده ایم". یعنی حال دنیا این گونه است که با سختی ها و مشکلات آمیخته شده. اما در آن سوی هستی مشاهده کردم که هر بار انسان در کنار خانواده و همسر خود قرار میگیرد خیرات و برکات الهی بر او نازل می گردد.همین است که پیامبر اسلام فرمودند: در پیشگاه خداوند تعالی نشستن مرد در کنار همسر خود از اعتکاف در مسجد من ، درمدینه محبوب تر است. از طرفی بسیاری از خیرات ،انسان توسط فرزند برای او ارسال می.شود. شاید هیچ باقیات الصالحاتی بهتر از فرزند صالح برای انسان
نباشد.
🔹️برای همین است که امام رضا (ع) میفرماید: وقتی خداوند خیر
بنده اش را بخواهد وی را نمی میراند تا فرزندش را ببیند. بنده از نوجوانی یاد گرفتم که هر کار خوبی انجام میدهم یا اگر صدقه ای میدهم ثواب آن را به روح تمام کسانی که به گردن من حق دارند، از آدم تا خاتم و تمام اموات شیعه و پدران و مادرانم نثار کنم. در آن سوی هستی پدر بزرگم را همراه با جمعی که در کنارش بودند مشاهده کردم. آنها مرتب از من تشکر می کردند و می گفتند: ما به وجود اولادی مثل تو افتخار می کنیم. خیرات و برکاتی که از سوی تو برای ما ارسال شده بسیار مهم و کارگشا بود ما همیشه برایت دعا می کنیم تا خداوند
بر توفیقات تو بیفزاید.
🔹️در میان بستگان ما خیلی از افراد در فامیل ازدواج میکنند من هم با دختر دایی خودم ازدواج کردم
🔹️از طرفی من در میان فامیل معروف هستم که خیلی اهل صله رحم هستم. زیاد به فامیل سر میزنم و تلاش می کنم که تا جایی که امکان دارد مشکلات بستگان را برطرف نمایم عمه ای دارم که مادر شهید است همان که پسرش در اتاق عمل بالای سرم بود. تمام فامیل به من میگویند که تو پسر این عمه هستی از بس که به
عمه سر میزنم و تلاش در راه حل مشکلات ایشان دارم خاله ام نیز همسر شهید است فرزندش خیلی کم می تواند به او سر بزند، لذا بیشتر مواقع به دنبال حل مشکلات آنها .هستم دیگر بستگان نیز به همین صورت تا جایی که در توانم هست برای حل مشکل فامیل اقدام میکنم برکت این مطلب را هم در زندگی خود دیده ام. دعای خیر اهل فامیل همواره مشکل گشای گرفتاری هایم بوده
🔹️حتی به من نشان دادند که در برخی موارد حوادث سختی که شاید منجر به مرگ میشد با دعای فامیل و والدین من برطرف شد چرا که امام صادق(ع) الان میفرماید صله ارحام اخلاق را نیکو را با سخاوت دل و جان را پاک و روزی را زیاد می کند ومرگ را به تأخیر می اندازد.
🔹️در جای دیگری پیامبر اکرم (ص) فرمودند کسی که با جان و مالش به دنبال صله رحم باشد خداوند متعال اجر صد شهید را به او عطا میکند.
🖇........✏..........ادامه دارد
تهیه و تنظیم: فاطمه رضایی
#سیر_مطالعاتی #تبینگری #جهاد_تبیین #نظام_تبیین
ــــــــــــــــــــــــ
#لبیک_یا_زینب
🌐 مبلغات شبکه ساز
@nahzattabeen
آغاز ثبت نام دومین مهرواره هوای نو
برگزیدگان سال هیأت و تشکل های دینی جمهوری اسلامی ایران تا پایان اردیبهشت اعلام شد.
🔹این مهرواره در مواجهه با هیأتهای مذهبی، نقش حمایتی داشته و بخشی از کمکهای سازمان هیأت و تشکلهای دینی به هیئات مذهبی از طریق هوای نو انجام میشود. همچنین به برگزیدگان هر رشته، ۵۰ میلیون تومان و به شایستگان تقدیر، ۳۰ میلیون تومان جایزه تعلق خواهد گرفت.
📝برای ثبت نام در دومین مهرواره هوای نو به وبگاه havayenoo.ir مراجعه نمایید.
ــــــــــــــــــــــــ
#لبیک_یا_زینب
🌐 مبلغات شبکه ساز
@nahzattabeen
مدرسه تبیین(مبلغات شبکه ساز)
آغاز ثبت نام دومین مهرواره هوای نو برگزیدگان سال هیأت و تشکل های دینی جمهوری اسلامی ایران تا پایان
سلام و احترام
امسال در بخش بانوان مهرواره ی هوای نو
اتفاقا خوبی از جمله سخنرانی هم برای بانوان ایجاد شده
شما دوستان عزیز می توانید با ارسال آثار خوب خود یکی از برگزیدگان
این مهرواره باشید انشاالله
مدرسه تبیین(مبلغات شبکه ساز)
سلام و احترام امسال در بخش بانوان مهرواره ی هوای نو اتفاقا خوبی از جمله سخنرانی هم برای بانوان ایج
سلام وادب
باتوجه به تمدید فراخوان بزرگترین رویدادملی هیأت ها، سریعتر درمهرواره هوای نو ثبت نام کنید.
Havayenoo.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اینجا تهران نیست که ورود پلیس به دانشگاه ممنوع باشد اینجا آمریکاست و پلیس در کلاس درس در حال دستگیری یک دانشجو ی دختر در دانشگاه است!
🔹خشونت پلیس و بی تفاوتی سایر دانشجویان هم دیدنی است!
🔸بی تفاوتی رسانه ها و افکار عمومی آمریکایی ها هم قابل تامل است.
🔹براستی اگر چنین اتفاقی در یک دانشگاه دورافتاده ایران می افتاد چه اتفاقی میافتاد!؟
اقتدار پلیس ایران رو احیا کنید
#حرف_آورد
ــــــــــــــــــــــــ
#لبیک_یا_زینب
🌐 مبلغات شبکه ساز
@nahzattabeen
بسم الله الرحمن الرحیم
قسمت بیست و سوم
🌷سه دقیقه در قیامت🌷
🔷️ یا زهرا 🔷️
🔷خیلی سخت بود. حساب و کتاب خیلی دقیق ادامه داشت. ثانیه به ثانیه را حساب می کردند.
زمانهایی که باید در محل کار حضور داشته باشم را خیلی بادقت بررسی می کردند که به بیت المال خسارت زده ام یا نه!؟ خدا را شکر این مراحل به خوبی گذشت. زمانهایی را که در مسجد و هیئت حضور داشتم محاسبه کردند و گفتند عمرت را اینگونه گذراندی که جزو عمرت محاسبه نمی کنیم. یعنی بازخواستی ندارد و میتوانی به راحتی از این دو سال بگذری
🔷 در آنجا برخی دوستان همکارم و حتی برخی آشنایان را میدیدم، بدن مثالی آنهایی را در آنجا میدیدم که هنوز در دنیا بودند! می توانستم مشکلات روحی و اخلاقی آنها را ببینم عجیب بود که برخی از دوستان همکارم را دیدم که به عنوان شهید راهی برزخ میشدند و بدون حساب و بررسی اعمال به سوی بهشت برزخی میرفتند چهره خیلی از آنها را به خاطر سپرد
🔷️جوانی که پشت میز بود دوستانت، شهادت را نوشته اند به شرطی که خودشان با اعمال ،اشتباه توفیق شهادت را از بین نبرند به جوان پشت میز اشاره کردم و :گفتم چکار می توانم بکنم که من هم توفیق شهادت داشته باشم.
🔷️او هم اشاره کرد و گفت در زمان غیبت امام عصر (عج) زعامت و رهبری شیعه با ولی فقیه است. پرچم اسلام به دست اوست. همان لحظه تصویری از ایشان را .دیدم عجیب اینکه افراد بسیاری که آنها را میشناختم در اطراف رهبر بودند و تلاش می کردند تا به ایشان صدمه بزنند اما نمی توانستند من اتفاقات زیادی را در همان لحظات دیدم و متوجه آنها شدم اتفاقاتی که هنوز در دنیا رخ نداده بود!
🔷️خیلی ها را دیدم که به شدت گرفتار هستند. حق الناس میلیونها انسان به گردن داشتند و از همه کمک میخواستند اما هیچ کس به آنها توجه نمی کرد. مسئولینی که روزگاری برای خودشان، کسی بودند و با خدم و حشم فراوان مشغول گذران زندگی بودند، حالا غرق در گرفتاری بودند و به همه التماس می کردند.
🔷️بعد سؤالاتی را از جوان پشت میز پرسیدم و او جواب داد مثلاً درمورد امام عصر (عج) و زمان ظهور پرسیدم ایشان :گفت باید مردم از خدا بخواهند تا ظهور مولایشان زودتر اتفاق بیفتد تا گرفتاری دنیا و آخرتشان برطرف شود اما بیشتر مردم با وجود مشکلات امام زمان (عج) را نمیخواهند اگر هم بخواهند برای حل گرفتاری دنیایی به ایشان مراجعه میکنند بعد مثالی زد و گفت مدتی پیش مسابقه فوتبال بود بسیاری از مردم در مکانهای
مقدس امام زمان (عج) را برای نتیجه این بازی قسم میدادند! من از نشانه های ظهور سؤال کردم. از اینکه اسراییل و آمریکا مشغول دسیسه چینی در کشورهای اسلامی هستند و برخی کشورهای به ظاهر اسلامی با آنان همکاری میکنند و...
🔷️جوان پشت میز لبخندی زد و :گفت نگران نباش اینها کفی بر روی آب هستند نیست و نابود میشوند شما نباید سست شوید نباید ایمان خود را از دست دهید. مگر به آیه ی ۱۳۹ سوره آل عمران دقت نکرده ای: «وَلا تَهنُوا وَلا تَحزَنوا و انتم الاعلون إِن كُنتُم مُؤْمِنِين»
🔷️در این آیه خداوند متعال می فرماید سُست نشوید و غمگین نباشید، شما اگر ایمان داشته باشید برترین گروه انسانها هستیدنکته دیگری که آنجا شاهد بودم انبوه کسانی انبوه کسانی بود زندگی دنیایی خود را تباه کرده بودند آن
هم فقط به خاطر دوری از انجام دستورات !
🔷️ جوان گفت آنچه حضرت حق از طریق معصومین برای شما فرستاده ،است در درجه اول زندگی دنیایی شما را آباد میکند و بعد آخرت را میسازد. مثلاً به من :گفتند اگر آن رابطه پیامکی با نامحرم را ادامه میدادی گناه بزرگی در نامه عملت ثبت میشد و زندگی دنیایی تو را تحت الشعاع قرار میداد
🔷️در همین حین متوجه شدم که یک خانم با شخصیت و نورانی پشت سر من البته کمی با فاصله ایستاده اند از احترامی که بقیه به ایشان گذاشتند متوجه شدم که مادر ما حضرت فاطمه زهرا هستند. وقتی صفحات آخر کتاب اعمال من بررسی میشد و خطا و اشتباهی در آن مشاهده میشد خانم روی خودش را بر میگرداند. اما وقتی به عمل خوبی میرسیدیم با لبخند رضایت ایشان همراه بود. تمام توجه من به مادرم حضرت زهرا بود. من در دنیا ارادت ویژه ای به بانوی دو عالم داشتم مرتب در ایام فاطمیه روضه خوانی داشتیم و سعی میکردم که همواره به یاد ایشان باشم
🔷️ ناگفته نماند که جد مادری ما از علما و سادات بوده و ما نیز از اولاد حضرت زهرا یا به حساب میآمدیم حالا ایشان در کنار من حضور داشت و شاهد اعمال من بود نه فقط ایشان که تمام معصومین را در آنجا مشاهده کردم برای یک شیعه خیلی سخت است که در زمان بررسی اعمال امامان معصوم االسلام در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش باشند. از اینکه برخی اعمال من معصومین را ناراحت میکرد میخواستم از خجالت آب شوم.
🔷️خیلی ناراحت بودم بسیاری از اعمال خوب من از بین رفته بود چیز زیادی در کتاب اعمالم نمانده بود برای یک لحظه نگاهم به دنیا و به منزل خودمان
افتاد همسرم که ماه چهارم بارداری را میگذراند بر سر سجاده نشسته بود و با چشمانی ،گریان خدا را به حق سرت زهرا قسم میداد که من بمانم نگاهم به سمت دیگری رفت داخل یک خانه در محله خود ما دو کودک یتیم خدا را قسم میدادند که من برگردم
🔷️ آنها به خداگفتند خدایا ما نمی خواهیم دوباره یتیم شویم این را بگویم که خدا توفیق داد که هزینه های این دو کودک یتیم را می دادم و سعی میکردم برای آنها پدری کنم آنها از ماجرای عمل خبر داشتند و همینطور با گریه از خدا میخواستند که من زنده بمانم. به جوانی که پشت میز بود گفتم دستم خالی است. نمیشود
کاری کنی که من برگردم؟ نمیشود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی که مرا شفاعت کند
شاید اجازه دهند تا من برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم جوابش منفی بود اما باز اصرار کردم گفتم از مادرمان حضرت زهرا بخواه که مرا شفاعت کنند
🔷️لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت به خاطر اشکهای این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسرت و دختری که در راه داری و دع
ای پدر و مادرت حضرت زهرا الا شما را شفاعت نمود تا برگردی به محض اینکه به من گفته شد: «برگرد» یکباره دیدم که زیر پای من خالی !شد تلویزیونهای سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش میشد حالت خاصی داشت چند لحظه طول میکشید تا تصویر محو شود مثل همان حالت پیش آمد و من یکباره رها شدم ...
🖇........✏..........ادامه دارد
تهیه ووتنظیم:فاطمه رضایی
#تبینگری #سیر_مطالعاتی #جهاد_تبیین #نظام_تبیین
ــــــــــــــــــــــــ
#لبیک_یا_زینب
🌐 مبلغات شبکه ساز
@nahzattabeen
👆احمد نادری، عضو هیات رئیسه مجلس شواری اسلامی
ــــــــــــــــــــــــ
#لبیک_یا_زینب
🌐 مبلغات شبکه ساز
@nahzattabeen
💣 *فراخوان جذب نیرو - ۱۴۰۲*
🔻 مجموعهای فرهنگی و انقلابی، جهت تکمیل کادر اطلاعرسانی نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران نیاز به نیرو با شرایط ذیل دارد:
〰 فعال فرهنگی و مذهبی
〰 سن بین ۱۶ تا ۳۲ سال
〰 تعهد کاری ۱۴ روزه (۸ صبح تا ۲۱)
〰 برخورداری از حقوق مناسب 😊
〰 ساکن تهران
⏳ *مهلت ثبت نام* یکشنبه ۱۰ اردیبهشت ماه
🔺 *ثبت نام*
ketabika.com/registerform
*📞 ۰۹۱۲۶۶۴۸۸۰۲ *
#جهاد_تبیین
#کتاب_خوب
بسم الله الرحمن
قسمت بیست و سوم
🌷سه دقیقه درقیامت🌷
🔹️بازگشت🔹
🔹️کمتراز لحظه ای دیدم روری تخت بیمارستان خوابیده ام ان وتیم پزشکی مشغول زدن شوک یزقی به من. هستند. دستگاه شوک را چندبار به بدن من وصل کردند وبه قول خودشان.بیمار احیا شد.روح به جسم برگشته بود. حالت خاصی داشتم.هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافته ام وهم ناراحت بودم که ازآن وادی نور. دوباره به این دنیا فانی برگشته ام.پزشکان بعد مدتی کار خودشان را تمام کردند.درواقع غده خارج شده بود ودر مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه
دجار ایست قلبی شدم بعد هم باایجاد شوک.مرا احیا کردند.
🔹️من درتمام آن لحظات.شاهد کارهایشان بودم پس از اتمام کارمرا به اتاق مجا ور جهت ریکاوری انتقال داده وپس،از ساعتی.کم کم اثر بی هوشی رفت ودردورنج دوباره به بدنم برگشت.حالم بهتر شد وتوانستم چشم راستم را باز کنم .اما نمی خواستم حتی برای لحظه ای از آن لحظات زیبا دور شوم.من دراین ساعات.تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی داشتم .را با خودم مرور می کردم.چقدرسخت بود. چه شرایطی سخیتی را طی کردم من بهشت برزخی را باتمام نعمت هایش دیدم.من افزاد گرفتار را دیدم من تاچند قدمی بهشت رفتم.من مادرم حضرت زهرا(س)را باکمی فاصله مشاهده کردم من یقین کردم که درآن سوی هستی.مادر ما چه مقامی دارد. برایم تحمل دنیا واقعَا سخت بود.
🔹️دقایقی بعد.پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل کنند آنها می خواستتد تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند .همین که از دورآمدند مشاهده چهری یکی از،آنان واقعَاََ وحشت کردم.من اورامانند یک گرگ میدیدم که به من نزدیک میشد! مرا به بخش منتقل کردند.برادروبرخی از دوستانم بالای سرم بودند.یکی دو نفری ازبستگان ما می خداستند به دیدنم بیایند.آنها از منزل خارج شده وبه سمت بیمارستان در راه بودند من این را به خوبی متوجه شدم! یکباره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت کردم.بدنم لرزید به یکی از همراهانم گفتم: تماس بگیر وبگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم.احساس می کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است.باطن اعمال ورفتارو...
🔹️به غذایی که برایم می آورند نگاه نمی کردم.می ترسیدم باطن غذا را ببینم اما از زور گرسنگی مجبور بودم بخورم.دوست نداشتم هیچکس رانگاه کنم. برخی از ازدوستان آمده بودند.تا من تنها نباشم.اما نمی دانستند که وجود انها مرا بیشتر تنها می کرد! بعد ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانممی خواستم هیچ کس را نبینم.اما یکباره باچیزی مواجع شدم که رنگ از چهره ام پرید.من صدای تسبیح خدا را از در ودیوار می شنیدم.دو سه نفری که همراه من بودند.به توصیه پزشک اصرارمی کردند که من چشمانم را باز کنم.اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم وبرای َهمین چشمانم را باز نمی کنم.آن روز در بیمارستان.بادعا والتماس از خدا خواستم که این حالت بر داشته شود. من نمی توانستم اینگونه ادامه دهم بااین وضعیت.حتی با برخی نز،دیکان خودم نمی توانستم صحبت کرده وارتباط بگیرم!
🔹️خدارا شکر این حالت برداشته شد وروال زندگی من به حالت عادی بازگشت.امادوست داشتم تنها باشمدوست داشتم در خلوت خودم.آنچه را درمورد حسابرسی اعمال دیده بودم مرورکنم.تنهایی را دوست داشتم.در تنهایی تمام اتفاقاتی که شاهد بودم را مرور می کردم.چقدر لحظات زیبایی بود. آنجا زمان مطرح نبود.آنجا احتیاج به کلام نبود بایک نگاه آنچه می خواستیم متتقل می شد.آنجا از اولین تا آخرین را میشد مشاهده کرد.من حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود.حتی در آن زمان برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست.من در آخرین لحظات حضور درآن وادی.برخی دوستان وهمکارانم را مشاهده کردم که شهید شده بودند می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه ؟!از همان بیمارستان توسط یکی از بستگان تماس گرفتم وپیگیری کردم وجویای سلامتی انها شدم چند تایی را اسم بردم.
🔹️گفتند: نه.همه رفقای شما سالم هستند.تعجب کردم.پس منظور از این ماجرا چه بود؟ من آنها را در حالی که باشهادت وارد بززخ می شدند مشاهده کردم.چند روزی بعد عملوقتی حالم کمی بهتر شد مرخص شدمامافکرم.به شدت مشغول بود.چرا من برخی دوستانم که الان مشغول کار ر اداره هستند را درلباس شهادت دیدم؟ یک روز برای اینکه حال وهوایم عوض شود باخانم وبچه ها برای خرید به بیرون رفتیم.به محض اینکه وارد بازار شدم.پسر یکی از دوستان را دیدم که از کنار ما ردشد وسلام کرد.رنگم پرید!به همسرم گفتم: این مگه فلانی نبود؟!همسرم که متوجه نگرانی من شده بودگفت: چی،شده آره خودش،بود ! این جوان اعتیاد داشت ودائم دنبال کارهای خلاف بود.برای به دست اوردن پول موادهمه کاری میکرد
🔹️گفتم: این مگر نمرده؟ من خودم دیدمش که اضاع واحوالش خیلی خراب بود مرتب به ملائک خدا التماس می کرد حتی من علت مرگش را هم می دانم خانم من با لبخند گفت: مطمئن هستی که اشتباه ندیدی؟