eitaa logo
مدرسه تبیین(مبلغات شبکه ساز)
1.5هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
837 ویدیو
974 فایل
باتوجه به اهمیت جهاد تبیین این‌ کانال‌ در‌ راستای‌ حمایت‌ از‌ نقش‌ محوری‌ مبلغات‌ و‌‌ فعالان فرهنگی‌ در جهاد تبیین (نهضت‌تبیین‌بانوان) جهت اطلاع رسانی برنامه ها و ارائه‌ محتوای مورد نیاز توسط تیم نظام تبیین ایجاد شده است جهت ارتباط @madresetabiin_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
روحت شاد شهید حیا و غیرت 🌹شهید حمیدرضا الداغی🌹 اثری از مجموعه حامی ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽️ | کریدور شمال_جنوب | با بهره‌برداری از کریدور شمال_جنوب توانایی کسب ۵.۷ میلیارد دلار درآمد برای ایران وجود خواهد داشت. ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خواهش میکنم غم مارا بیشتر از این نکنید، راه حمید راه عزت بود اولین گفت‌وگو با همسر و دختر حمیدرضا الداغی: 🔹به همسر خودم افتخار می‌کنم و از خدا تشکر می‌کنم که این عزت را به او داد. 🔹هیچکس هیچ جوری نمی‌تواند راهی که حمید رفت را به چیز دیگری بچسباند، راه حمید راه غیرت و جوان مردی بود. 🔹اگر می‌خواهید چیزی یاد بگیرید و حقیقت را ببینید فیلم ضربه خوردن حمید را بارها و بارها نگاه کنید. ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
⛔️نیمه عریان در خیابان ها راه رفتن با دستمزد ساعتی سه دلار ، توسط کارمند یک شرکت آمریکایی! 😳 عجیب اما واقعی... ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
بسم الله الرحمن قسمت بیست و ششم 🌷سه دقیقه در قیامت🌷 🔹️مدافع حرم 🔹️ 🔷️دیگر یقین داشتم که ماجرای شهادت همکاران من واقعی است. در روزگاری که خبری از شهادت ،نبود چطور باید این حرف را ثابت میکردم برای همین چیزی نگفتم اما هر روز که برخی همکارانم را در اداره می،دیدم یقین داشتم یک شهید را که تا مدتی بعد به محبوب خود خواهد رسید ملاقات میکنماما چطور این اتفاق میافتد. آیا جنگی در راه است!؟ چهار ماه بعد از عمل جراحی و اوایل مهرماه ۱۳۹۴ بود که در اداره اعلام شد کسانی که علاقمند به حضور در صف مدافعان حرم هستند میتوانند ثبت نام کنند 🔹️جنب و جوشی در میان همکاران افتاد آنها که فکرش را میکردم همگی ثبت نام کردند من هم با پیگیری بسیار توفیق یافتمتا همراه آنها پس از دوره آموزش تکمیلی راهی سوریه شوم. آخرین شهر مهم در شمال سوریه یعنی شهر حلب و مناطق مهم اطراف آن باید آزاد میشد نیروهای ما در منطقه مستقر شدند و کار آغاز شد. چند مرحله عملیات انجام شد و ارتباط تروریستها با ترکیه قطع شد. محاصره شهر حلب کامل شد. 🔷️مرتب از خدا میخواستم که همراه با مدافعان حرم به کاروان شهدا ملحق شوم دیگر هیچ علاقه ای به حضور در دنیا نداشتم. 🔷️مگر اینکه بخواهم برای رضای خدا کاری انجام دهم. من دیده بودم که شهدا در آن سوی هستی چه جایگاهی دارند لذا آرزو داشتم همراه با آنها باشم کارهایم را انجام دادم وصیتنامه و مسائلی که فکر میکردم باید جبران کنم انجام شد آماده رفتن شدم 🔷️به یاد دارم که قبل از اعزام خیلی مشکل داشتم با رفتن من موافقت نمیشد و... اما با یاری خدا تمام کارها حل شد. ناگفته نماند که بعد از ماجراهایی که در اتاق عمل برای من پیش آمد کل رفتار و اخلاق من تغییر کرد یعنی خیلی مراقبت از اعمالم انجام میدادم تا خدای نکرده دل کسی را نرنجانم حق الناس بر گردنم نماند دیگر از آن شوخیها و سر کار گذاشتنها و ... خبری نبود. 🔷️یکی دو شب قبل از عملیات رفقای صمیمی بنده که سالها با هم همکار بودیم دور هم جمع شدیم یکی از آنها گفت شنیدم که شما در اتاق عمل حالتی شبیه مرگ پیدا کردید و.... خلاصه خیلی اصرار کردند که برایشان تعریف کنم. اما قبول نکردم من برای یکی دو نفر خیلی سر بسته حرف زده بودم و آنهاباور نکردند. لذا تصمیم داشتم که دیگر برای کسی حرفی نزنم. جواد محمدی، سید یحیی ،براتی سجاد مرادی عبدالمهدی کاظمی، برادر مرتضی زارع و علی شاهسنایی و.... مرا به یکی از اتاقهای مقر بردند و اصرار کردند که باید تعریف کنی من هم کمی از ماجرا را ،گفتم رفقای من خیلی منقلب شدند.خصوصا در مسئله حق الناس و مقام شهادت فردای آن روز در یکی از عملیاتها به عنوان خط شکن حضور داشتم در حین عملیات مجروح شدم و افتادم جراحت من سطحی بود اما درست در تیررس دشمن افتاده بودم هیچ حرکتی نمیتوانستم انجام دهم کسی هم نمی توانست به من نزدیک شود شهادتین را گفتم در این لحظات 🔷️منتظر بودم با یک گلوله از سوی تک تیرانداز تکفیری به شهادت برسم. در این شرایط بحرانی عبدالمهدی کاظمی و جواد محمدی خودشان را به خطر انداختند و جلو آمدند آنها خیلی سریع مرا به سنگر منتقل کردند خیلی از این کار ناراحت شدم گفتم برای چی این کار رو کردید ممکن بود همه ما رو بزنند جواد محمدی گفت: 🔷️تو باید بمانی و بگویی که در آن سوی هستی چه دیدی چند روز بعد باز این افراد در جلسهای خصوصی از من خواستند که برایشان از برزخ بگویم نگاهی به چهره تک تک آنها کردم گفتم چند نفری از شما فردا شهید میشوید 🔷️سکوتی عجیب در آن جلسه حاکم شد. با نگاههای خود التماس می کردند که من سکوت نکنم حال آن رفقا در آن جلسه قابل توصیف نبود من تمام آنچه دیده بودم را گفتم از طرفی برای خودم نگران بودم.نکند.من درجمع اینها .نباشم اما نه ان شاء الله که .هستم . 🔷️جواد با اصرار از من سؤال میکرد و من جواب میدادم در آخر :گفت چه چیزی بیش از همه در آن طرف به درد ما می خورد؟ گفتم بعد از اهمیت به نماز با نیت الهی و خالصانه، هر چه می توانید برای خدا و بندگان خدا کار کنید. روز بعد یادم هست که یکی از مسئولین جمهوری اسلامی در مورد مسائل نظامی اظهار نظری کرده بود که برای غربیها خوراک خوبی ایجاد شد خیلی از رزمندگان مدافع حرم از این صحبت ناراحت بودند. 🔷️جواد محمدی مطلب همان مسئول را به من نشان داد و :گفت میبینی پس فردا همین مسئولی که اینطور خون بچه ها را پایمال می،کند از دنیا میرود و میگویند شهید شد خیلی آرام گفتم آقا جواد من مرگ این آقا را دیدم. او در همین سالها طوری از دنیا می رود که هیچ کاری نمیتوانند برایش انجام دهند! حتی 🔷️مرگش هم نشان خواهد داد که از راه و رسم امام و شهدا فاصله داشته چند روز بعد آماده عملیات شدیم نیمه های شب جیره جنگی نیمههای را گرفتیم و تجهیزات را بستیم خودم را حسابی برای شهادت آماده .کردم من آرپی جی برداشتم و در کنار رفقایی که مطمئن بودم شهید میشوند
قرار گرفتم گفتم اگر پیش اینها باشم بهتره. احتمالاً با تمام این افراد همگی با هم شهید میشویم هنوز ستون نیروها حرکت نکرده بود که جواد محمدی خودش را به من رساند. 🔷️او کارها را پیگیری میکرد سریع پیش من آمد و گفت: الان داریم میریم برا عملیات و خیلی حساسیت منطقه بالاست. او به گونه ای میخواست من را از همراهی با نیروها منصرف کند بعد کمی برایم از سختی کار .گفت من هم به او گفتم چند نفر از این بچه ها فردا شهید میشوند از جمله دوستانی که با هم بودیم من هم میخواهم با آنها باشم بلکه به خاطر آنها، ما هم توفیق داشته باشیم. 🔷️دوباره تأکید کردم تمام کسانی که آن شب با هم بودیم شهید می شوند ان شاء الله آن طرف با هم خواهیم بود 🔷️دستور حرکت صادر شد جواد محمدی را میدیدم که از دور حواسش به من هست نمیدانستم چه در فکرش میگذرد نیروها حرکت کردند. من از ساعتها قبل آماده بودم سرستون ایستاده بودم و با آمادگی کامل میخواستم اولین نفر باشم که پرواز میکند. 🔷️هنوز چند قدمی نرفته بودیم که جواد محمدی با موتور جلو آمد و مرا صدا کرد خیلی جدی :گفت سوار شو که باید از یک طرف دیگه خط شکن محور باشی باید حرفش را قبول میکردم من هم خوشحال، سوار موتور جواد شدم. ده دقیقه ای رفتیم تا به یک تپه رسیدیم به من :گفت پیاده شو. زود باش 🔷️بعد جواد داد زد سید یحیی بیا سید یحیی سریع خودش را رساند و سوار موتور شد. من به جواد گفتم اینجا کجاست خط کجاست؟ نیروها کجایند؟ جواد هم :گفت این آرپی جی رو بگیر و برو بالای تپه اونجا بچه ها تو رو توجیه میکنن رفتم بالای تپه و جواد با موتور برگشت این منطقه خیلی آروم بود تعجب کردم از چند نفری که در سنگر حضور داشتم پرسیدم باید چیکار کنیم خط دشمن کجاست؟ 🔷️ یکی از آنها گفت: بگیر .بشین اینجا خط پدافندی است باید فقط مراقب حرکات دشمن باشیم تازه فهمیدم که جواد محمدی چیکار کرده روز بعد که عملیات تمام شد وقتی جواد محمدی را دیدم گفتم خدا بگم چیکارت بکنه برا چی من رو بردی پشت خط ؟! 🔷️او هم لبخندی زد و گفت تو فعلاً نباید شهید بشی. باید برای مردم بگویی که آن طرف چه خبر است مردم معاد رو فراموش کرده اند. برای همین جایی بردمت که از خط دور باشی اما رفقای ما آن شب به خط دشمن زدند سجاد مرادی و سید یحیی براتی که سرستون قرار گرفتند اولین شهدا بودند بعد مرتضی زارع بعد شاهسنایی و عبدالمهدی و... 🔷️در طی مدت کوتاهی تمام رفقای ما که با هم بودیم همگی پرکشیدند و رفتند. درست همانطور که قبلا دیده بودم جواد محمدی هم سال بعد به آنها ملحق شد بچه های اصفهان را به ایران منتقل کردند من هم با دست خالی از میان مدافعان حرم به ایران برگشتم با حسرتی که هنوز اعماق وجودم را آزار میداد 🖇...‌.....‌‌✏...‌‌‌‌.......ادامه دارد تهیه و تنظیم:فاطمه رضایی ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
🔴یک ماه از صدور فتوای رهبر گذشت... ⏪قضاوت تاریخ درباره ما چیست وقتی.... ‌ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️شاه بیت جلسه چالشی مدیر اجرایی با نمایندگان کنگره این جمله است: "حزب کمونیست چین می‌تواند با جمع‌آوری اطلاعات، ذهن آمریکایی‌ها را دستکاری کند!" 📍ببینید چقدر شبکه‌های اجتماعی در عصر موثر و خطرناک‌اند؛ حال خدا می‌داند تلگرام و اینستاگرام چه بسیار مغزهای ایرانی را به سقوط کشیدند! 🖌محمد جوانی 🧠⚔ ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
بسم الله الرحمن الرحیم قسمت بیست و هفتم سه دقیقه در قیامت🌷 🔹️مدافع وطن🔹️ 🔷️مدتی از ماجرای بیمارستان گذشت. پس از شهادت دوستان مدافع حرم حال و روز من خیلی خراب بود من تا نزدیکی شهادت رفتم اما خودم میدانستم که چرا شهادت را از دست دادم 🔷️به من گفته بودند که هر نگاه حرام حداقل شش ماه شهادت آنان به من که عاشق شهادت هستند را عقب میاندازد 🔷️روزی که عازم سوریه بودیم پرواز ما با پرواز آنتالیا همزمان بود چند دختر جوان با لباسهایی بسیار زننده در مقابل من قرار گرفتند و ناخواسته نگاه من به آنها افتاد بلند شدم و جای خودم را تغییر دادم هر چه می خواستم حواس خودم را پرت کنم انگار نمیشد اما دیگر دوستان من، در جایی قرار گرفتند که هیچ نامحرمی در کنارشان نباشد. این دختران دوباره در مقابلم قرار گرفتند. 🔷️نمیدانم شاید فکر کرده بودند من هم مسافر آنتالیا هستم هر چه بود گویی ایمان و اعتقاد من آزمایش شد گویی شیطان و یارانش آمده بود تا به من ثابت کند هنوز آماده نیستی با اینکه در مقابل عشوه های آنان هیچ حرف و هیچ عکس العملی انجام ندادم اما متأسفانه نمره قبولی از این آزمون نگرفتم. 🔷️ در میان دوستانی که با هم در سوریه بودیم، چند نفر دیگر را می شناختم که آنها را جزو شهدا دیده بودم می دانستم آنها نیز شهید خواهند شد. یکی از آنها علی خادم بود علی پسر ساده و دوست داشتنی 🔷️سپاه بود آرام بود و با اخلاص توی فرودگاه در جایی نشست که هیچ کسی در مقابلش نباشد تا یک وقت آلوده به نگاه حرام نشود. 🔷️در جریان شهادت رفقای ما، علی هم مجروح شد، اما همراه با مابه ایران برگشت من با خودم فکر میکردم که علی به زودی شهید خواهد شد اما چگونه و کجا؟! 🔷️یکی دیگر از رفقای ما که او را در جمع شهدا دیده بودم، اسماعیل کرمی بود. او در ایران بود و حتی در جمع مدافعان حرم حضور نداشت اما من او را در جمع شهدایی که بدون حساب و کتاب راهی بهشت می شدند مشاهده کردم 🔷️ من و اسماعیل خیلی با هم دوست بودیم. یکی از روزهای سال ۹۷ به دیدنم آمد یک ساعتی با هم صحبت کردیم. اسماعیل خداحافظی کرد و گفت: قرار است برای مأموریت به مناطق مرزی اعزام شود 🔷️رفقای ما عازم سیستان شدند مسائل امنیتی در آن منطقه به گونه ای است که دوستان پاسدار برای مأموریت به آنجا اعزام میشدند. 🔷️فردای آن روز سراغ علی خادم را گرفتم ، گفتند رفته سیستان یکباره با خودم گفتم نکند باب شهادت از سیستان برای او باز شود!؟ سریع با فرماندهی مکاتبه کردم و با اصرار تقاضای حضور در مرزهای شرقی را داشتم اما مجوز حضور ما در سیستان صادر نشد. 🔷️مدتی گذشت. با رفقا در ارتباط بودم اما نتوانستم آنها را همراهی کنم در یکی از روزهای بهمن ۹۷ خبری پخش شد. خبر خیلی کوتاه بود اما شوک بزرگی به من و تمام رفقا وارد کرد. 🔷️یک انتحاری وهابی خودش را به اتوبوس سپاه میزند و ده ها رزمنده را که مأموریتشان به پایان رسیده بود به شهادت می رساند. سراغ رفقا را گرفتم. روز بعد لیست شهدا ارسال شد. علی خادم و اسماعیل کرمی هر دو در میان شهدا بودند. البته بعد از شهادت دوستانم راهی مرزهای شرقی شدم. 🔷️مدتی را در پاسگاه های مرزی حضور داشتم اما خبری از شهادت نشد یک روز دو پاسدار را دیدم که به مقر ما آمدند با دیدن آنها حالم تغییر کرد! من هر دوی آنها را دیده بودم که بدون حساب و در زمره ی شهدا و با سرهای بریده شده راهی بهشت بودند. 🔷️برای اینکه مطمئن شوم به آنها گفتم: نام هر دوی شما محمد است، درسته؟ آنها تأیید کردند و منتظر بودند که من حرف خود را ادامه دهم اما بحث را عوض کردم و چیزی نگفتم 🔷️من در اداره مشغول به کار بودم با حسرتی که غیر قابل باور است. یک روز در نمازخانه اداره دو جوان را دیدم که در کنار هم نشسته بودند. جلو رفتم و سلام کردم خیلی چهره آنها برایم آشنا بود به نفر اول گفتم: من نمیدانم شما را کجا دیدم. ولی خیلی برای من آشنا هستید میتونم فامیلی شما را بپرسم؟ نفر اول خودش را معرفی کرد تا نام ایشان را شنیدم رنگ از چهره ام پرید یاد خاطرات اتاق عمل و ... برایم تداعی شد 🔷️بلافاصله به دوست کناری او گفتم: نام شما هم باید حسین آقا باشه درسته؟ او هم تأیید کرد و منتظر شد تا من بگویم که از کجا آنها را میشناسم اما من که حال منقلبی داشتم بلند شدم و خداحافظی کردم خوب به یاد داشتم که این دو جوان پاسدار را با هم دیدم که وارد برزخ شدند و بدون حسابرسی اعمال راهی بهشت شدند هر دو با هم شهید شدند در حالی که در زمان شهادت مسئولیت داشتند! 🔷️ باز به ذهن خودم مراجعه کردم چند نفر دیگر از نیروها برای من آشنا بودند. پنج نفر دیگر از بچه های اداره را مشاهده کردم که الان از هم جدا و در واحدهای مختلف مشغول هستند اما عروج آنها را هم دیده بودم آن پنج نفر با هم به شهادت میرسند 🔷️چند نفری را در خارج اداره دیدم که آنها هم ... هر چند ماجرای سه دقیقه حضور من در آن
سوی هستی و بررسی 🔷️اعمال من خیلی سخت بود و آن لحظات را فراموش نمی کنم، اما خیلی از موارد را سالها پس از آن ،واقعه در شرایط مختلف به یاد می آورم. 🔷️چند روز قبل در محل کار نشسته بودم چاپ اول کتاب انجام شده بود یکی از مسئولین از تهران برای بازرسی به اداره ی ما آمد که وارد اتاق ما شد سلام کرد و پشت میز آمد و مشغول همین روبوسی شدیم مرا به اسم صدا کرد و گفت چطوری؟ من که هنوز او را به خاطر نیاورده بودم گفتم الحمد لله گفت: ظاهراً مرا به جا نیاوردی؟ ده سال قبل در فلان اداره برای مدت کوتاهی با شما همکار بودم من کتاب سه دقیقه در قیامت را که خواندم حدس زدم که ماجرای شما باشد، درسته؟ 🔷️گفتم: بله و کمی صحبت کردیم ایشان گفت: یکی از بستگان من با خواندن این کتاب خیلی متحول شده و چند میلیون رد مظالم داده و به عنوان بازگشت حق الناس و بیت المال کلی پول پرداخت کرده بعد از صحبتهای معمول ایشان رفت و من مشغول فکر بودم که او را کجا دیدم یکباره یادم آمد او هم جزو کسانی بود که از کنار من عبور کرد و بی حساب وارد بهشت شد. او هم شهید میشود دیدن هر روزه این دوستان بر حسرت من می افزاید خدایا نکند مرگ ما شهادت نباشد 🔷️ به قول برادر علیرضا قزوه: وقتی که غزل نیست شفای دل خسته دیگر چه نشینیم به پشت در بسته؟ رفتند چه دلگیر و گذشتند چه جانسوز آن سینه زنان حرمش دسته به دسته میگویم و میدانم از این کوچه تاریک راهی است به سرمنزل دلهای شکسته در روز جزا جرئت برخواستنش نیست پایی که به آن زخم عبوری ننشسته قسمت نشود روی مزارم بگذارند سنگی که گل لاله به آن نقش نبسته 🔹️آخرین قسمت کتاب سه دقیقه درقیامت تهیه و تنظیم:فاطمه رضایی ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 مدت: ۴ دقیقه چرا حجاب داری؟ 🤦‍♂ پیرسینگ درد داره خداییش!😕 سهم من از پورن نگاری مردان هرزه!!❌ توی این پادکست توضیح دادیم که فرق دیدگاه محجبه ها و غیر محجبه ها چیه؟ دوست داری تو کدوم دسته باشی؟ ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬مغز فندقی ها 🖊بعضیام هستن هر اتفاق خوبی میفته با هزار بهونه الکی می‌خوان زشت نشونش بدن... فقط کافیه حرفهای ناامیدکننده بزنی تا حسابی مشتریت بشن!!! ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
🔴 شیخ رجب علی خیاط و زنی آتشین! ✍️ فـرزند شیخ رجبعلی خیاط می‌گوید پدرم چیزهایی می‌دید که دیگران نمی‌دیدند. 🔸یکی از دوستان پدرم نقل می‌کرد. یـک روز بـا جـنـاب شـیـخ بـه جـایـی می‌رفتیم کـه دیـدم جـنـاب شـیـخ بـا تعجب و حیرت بـه زنی کـه موی بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه می‌کنـد. از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می‌ گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه می‌کند! نگاهی به من کرد و فرمـود: تو هم میخواهی ببینی من چی می‌بینم؟ ببین! نگاه کردم دیـدم همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته، آتش و سرب مذاب به زمین می‌ریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند. 🔹شیـخ رجبعلی فرمـود این زن راه می‌رود و روحـش یقـه مرا گـرفته او راه می‌رود و مـردم را هـمـینـطـور با خـودش به آتش جهنـم می‌بَرَد. 📚 کتاب بوستان حجاب ص ۱۰ ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
نمایش بزرگ میدانی "جهان‌بانو" روایتی از زنان تاریخ ساز از 17 اردیبهشت‌ماه ساعت 19:30 بوستان ولایت تهیه بلیت رایگان از سایت www.namaticket.ir ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
سلام امروز ۲۱ شوال سالروز فتح آندلس بدست مسلمانان است ولی چه مسلمانان مسلمانانی که اسلامشان اُمَویست ونه علوی بخاطر همین مسئله خیلی زود شکست خوردند وسالهاست میخواهند کشور ماراکه اسلامش علویست مثل آندلس نابود کنند با بی حجابی و بی حیایی و با نبود آزادی بین زن ومرد وبا جملاتی مانند حجاب اجباری و غیره.... و با شعاری مثل زن زندگی آزادی به اهداف خود برسند ولی این راه امام حسین است که نگذاشته دشمن به هدفش برسد نوجوانان و جوانانی مانند شهید فهمیده هاو حججی ها را تربیت کرده تا دربرابر دشمن واهدافشان ایستادگی کنندکه این همان راه سرخ است و از این راه سرخ که مقدمه راه سبز که ظهور شما میشود برسیم امیدمان این بود که این جمعه راه سبز راآغاز میکنیم ولی افسوس و دوصد حسرت بر ما که در هشتمین ۰۸ جمعه سال هم مانند ۵۷۸۹۷ جمعه های دیگر به غروب رسید و خبری از نوای «أنا بقیة الله» شما و دیدار رویتان نشد ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
🎤🌺گردهمایی خانوادهای با شکوه تهرانی 👈خانواده های دارای۴ فرزند وبیشتر 👌همراه باقرعه کشی سفر زیارتی سوم خرداد ساعت ۱۸ تالار سوره حوزه هنری جهت ثبت نام جهت شرکت در همایش از طریق طریق لینک زیر 👇 WWW.B2N.IR/SHokoH نشر حداکثری -جوان بمان
انسان شناسی ۲۴۶.mp3
10.57M
۲۴۶ امام، منبع رحمت است! امام، منبع عاطفه است! امام، منبع مهربانی است! اما؛ همین امام، با همین حجم از عاطفه، صراحتاً اعلام میکند که در یک حالت، شیعه‌اش را نفرین میکند!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️‌ ️ دیوار آزاد و جنجالی این روزهای نمایشگاه کتاب 🔹‌ یکی از حاشیه‌های جذاب نمایشگاه کتاب امسال دیوارهای آزاد هست که بحث‌های جالبی رو درباره حجاب بین بازدیدکنندگان ایجاد کرده! 📣فعالیت یکی از کارشناس های دوره طلایه داران عفاف پای دیوار آزاد در نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
*۴ کتابی که امروز رهبر انقلاب از نشر معارف خریداری کردند* 🔹کتاب‌های «قاره سبز» نوشتهٔ مریم نقاشان، «ستاره‌ها چیدنی نیستند» که برگرفته از زندگی یک دختر آمریکایی است به قلم محمدعلی حبیب‌اللهیان، «سواد مطالبه» نوشتهٔ محسن مهدیان‌ و «داعشی‌های کراواتی» نوشتهٔ سیدهاشم میرلوحی کتاب‌هایی بودند که رهبر انقلاب صبح امروز خریداری کردند. 👆احمد نادری، عضو هیات رئیسه مجلس شواری اسلامی ــــــــــــــــــــــــ 🌐 مبلغات‌ شبکه ساز @nahzattabeen
اکسپو سرزمین فرصت‌هاست. فرصت‌های طلایی و نابی که ویژه ارتباط و جذب سرمایه‌گذار و توسعه نشان تجاری است. می‌توان یک تعبیر را برای این نمایشگاه بکار برد و آن، بازی برد‌-برد تولیدکننده، صادرکننده و فعال اقتصادی ایرانی در کنار یکدیگر است.
قربانیان زمستان سخت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش سهراب ام‌جی و مهراد هیدن به عضویت خانواده هیچ‌کس در سازمان مجاهدین خلق
_حاج آقا مسائلة؟! _ دل آدم رو لرزوندن چه حکمی داره؟! از اونجایی که سال‌هاست با جوون‌ها در ارتباطم با نگاه به سر و وضعش فهمیدم چرا این سوال رو پرسیده. _ گفتم مشکلی پیش اومده؟ _ از اول نمایشگاه یه سره دارن بهم تذکر میدن (پیام بازرگانی: این یعنی تذکر آسانی موثره) دست و پام داره می‌لرزه، قلبم اومده تو دهنم گفتم خب قانون رو رعایت کنید که تذکر نگیرید، هم دست و پاتون نلرزه _ آخه من این قانون رو قبول ندارم _ یعنی چی قبول ندارم، قانون قانونه تا وقتی هست همه باید رعایتش کنند بعد لحن صحبتم رو آروم‌تر کردم و گفتم اگر قرار باشه هرکس یه قسمت از قانون رو قبول نداشته باشه و بهش عمل نکنه که سنگ روی سنگ بند نمیشه _ آخه پس انسانیت و حق آزادی چی میشه؟ _ بزرگوار ما در چارچوب قانون آزادیم گفت: اگر یه روزی این قانون عوض شد چی، اون موقع شماها رعایت می‌کنید؟ گفتم زمان رضاشاه چادر سر کردن ممنوع شد و بی‌حجابی قانون شد، خیلی از مذهبی‌ها سال‌ها تو خونه موندند و بیرون نیومدند تا هم دینش رو حفظ کنند و هم قانون حکومت رو رعایت کنند. آرو‌م‌تر شده بود بهش گفتم: خواهر بزرگوار این‌هایی که به شما تذکر دادند بهتون توهین کردن؟ _ نه ولی با هر بار تذکر دلم لرزید _ گفتم اون‌ها هم با دیدن کسانی مثل شما که قانون رو رعایت نمی‌کنید تن و بدنشون می‌لرزه، پس لطفا قانون رو رعایت کن تا نه دل تو بلرزه نه دل کسایی که بهت تذکر میدن. موقع بیرون رفتن از غرفه روسری‌اش رو سرش کرد... نتیجه اخلاقی اینکه تذکر لسانی همراه با محبت و اطلاعات تاریخی اثرش بیشتره و تأثیر مثبت داره ــــــــــــــــــــــــ @nahzattabeen