⭕ماشينم ورودي كوچه تو گل گير كرد
حرف مردم- «م» نوشته: بخدا صبح ماشينم ورودي كوچه تو گل گير كرد صبح يه جفت كفش گلي ميكنيم عصر يه جفت تمام لباس و كفش و حياط و ماشينمون پر از گله.
سر كار ميرم بايد كفشامو تو ماشين عوض كنم كه محيط كارم گلي نشه.
ما ١٧ ساله ساكنه اين كوچه ايم. از زماني كه٢ تا خونه بود بهمون گفتن اون طرف كوچه يه خونه هم بسازن ميايم اسفالت ميكنيم. تا الاني كه فقط ٣ تا خونه ديگه مونده بسازن. اخه اين چه وضعيتيه. مامانم از بس حياط جارو زد و شست بيچاره كمر درد گرفت. روزاي عادي ام گرد و خاك كوچه خونمونو به گند ميكشه.
بلوار وليعصر كوچه قائم، كوچه سوره. تو همين كوچه در ورودي مسجد الزهرا هست كه همه واسه مسجد رفتنم به مشكل ميخورن.
🎯👈نجف آباد نیوز را درآی گپ و ایتا دنبال کنید:
🆔http://igap.net/tnajafabadnews
🆔https://eitaa.com/najafabadnewsi
هدایت شده از Saheleasayesh
پدر شهید شاهسنایی: بعد از شهادت فرزندم، سردار جعفری(فرمانده سپاه) و جمعی از فرماندهان ارشد سپاه در مراسم گرامیداشت آقا سجاد حضور یافتند؛ سردار جعفری در کنار من نشسته بود، به او گفتم خواستهای از شما دارم و آن این است که سلام مرا به حضرت آقا برسانید.
فردای آن روز در مراسم هفتم شهید که بازهم سردار جعفری حضور داشت دخترم(خواهر شهید) به فرمانده سپاه گفته بود که در صورت امکان یک قرار ملاقات با رهبر معظم انقلاب برای خانواده شهید شاهسنایی فراهم کنید، که البته من از این موضوع خبر نداشتم.
فردای آن روز تماس گرفته شد که خانواده شهید(به تعداد 5 نفر) برای دیدار با رهبر انقلاب آماده باشیم، من و مادر شهید به همراه همسر و دو پسرش باید برای دیدار آماده شدیم.
بالاخره سعادت دیدار ایشان نصیبمان شد، بعد از نماز ظهر همه مهمانان شامل فرماندهان سپاه دور رهبر انقلاب جمع شدند و ایشان هم با هر کدام سلام احوالپرسی میکردند؛ نوبت به من که رسید که عکس سجاد را به ایشان دادم و خواستم که روی آن برایمان چیزی بنویسند، ایشان به محض این که عکس سجاد را دیدند، فرمودند من نمونه همین عکس را در اتاقم دارم، بیایید تا نشانتان بدهم.
ایشان با صمیمت خاصی من و خانوادهام را به اتاق شخصی خود دعوت کردند، آنجا یک صندلی بود، روی آن نشستند و من هم روبهروی ایشان روی زمین نشستم که ایشان بلافاصله فرمودند بیایید در کنار من روی صندلی بنشینید.
فارس: از حال و هوای آن لحظات بگویید، در آن لحظه چه حسی از چنین ملاقات صمیمی با رهبر انقلاب داشتید؟
پدر شهید شاهسنایی: راستش در ابتدای ورود از ذوق دیدار تپش قلب داشتم که چگونه با ایشان روبه رو شوم اما آنقدر صمیمی از ما استقبال کردند که دیگر آن استرس را فراموش کردم؛ کنارشان که نشستم حس کردم کنار پدرم نشستهام که البته ایشان برایم از پدرم بالاتر بودند، برایشان از تاریخچه محله خود گفتم و از این که این محلهمان در دوران دفاع مقدس شهدای زیادی داشته است.
از این که در زمان جنگ از هر خانه حداقل یک نفر در منطقه بوده است، ما از حادثه منا و شهدای حج و شهدای مدافع حرم یک شهید داریم و آخرین شهید محله ما هم پسرم بوده است.
فارس: از رهبر انقلاب خواستهای نداشتید؟
پدر شهید شاهسنایی: بعد از نماز یکی از فرماندهان چفیه ایشان را گرفته بود، به حضرت آقا گفتم اگر چفیه یا انگشتری به عنوان تبرک بدهید خیلی خوشحال میشوم، ایشان هم بلافاصله انگشترشان را از انگشت خود درآوردند و به من هدیه دادند و پس از آن به همه اعضای خانواده نیز و حتی دو فرزند خردسال شهید انگشتر هدیه کردند که من همه آنها ابتدا در انگشتان آقا گذاشتم تا متبرک شوند و دوباره از ایشان گرفتم.
ایشان هم روی عکس شهید و هم روی دو جلد کلامالله مجید دستخطی به یادگار گذاشتند که یکی از آنها در خانه من و دیگری در خانه همسر شهید سجاد است.
هدایت شده از انتشارات مهر زهرا
⭕️بيايي زير گلِ و خِشت
كلاس سوم يا چهارم ابتدايي بودم كه سال تحصيلي تمام و تعطيلات تابستان شروع شد. پدرم گفت دوست داري بيايي زير گلِ و خِشت يا كه به مكتب ميروي؟
خيلي بنايي كرده بودم و چندان مايل به تكرارش نبودم، مكتب را انتخاب كردم. يك روز صبح به همراه پدرم به مكتبخانه رفتم، مكتب در كوچه رياضي جنوبي، كوچه كفاشها و در انتهاي آن بود. از راهروي باريك و تاريكي عبور كرديم تا به فضاي مكتب رسيديم. پدرم با ملاعبداله و مكتبدار سلام و عليك گرمي كردند، گفت ملا عبداله اين بچه را آوردم سه ماه تابستان مهمانت باشد. ميخواهم ديندار بارش بياوري، لاابالي و گاتوري از آب در نياد، در آينده ريشش را نتراشد و ايستاده ادرار نكند، خوب مراقبش باش.
- بخشی از کتاب «مقدمه ای بر تاریخ و فرهنگ مردم نجف آباد» به قلم «فضل الله خلیلی»، اثری از انتشارات مهر زهرا (س)
🎯👈حسابهای رسمی انتشارات مهر زهرا (س) در پیامرسانهای سروش و ایتا:
🆔http://sapp.ir/mehrezahra.nashr
🆔http://eitaa.com/joinchat/507510787C85449fd923
هدایت شده از انتشارات مهر زهرا
⭕️الصاق آستین به برگه امتحان
مسئولان جلسه امتحان نهایی، متوجه تقلب یکی از دانش آموزان می شوند. بعد از امتحان او را جلوی سالن روی صندلی می نشانند، آستین او را بازرسی کرده و نوشته هایش را به او نشان می دهند. تیغ و قیچی آورده و آستین پیراهن را از بالای تنه اش جدا کرده و صحیح و سالم ضمیمه ورقه امتحانی می کنند.
ورقه امتحانی را به حوزه امتحانات خرم آباد می فرستند و دانش آموز متقلب، به یکی دو نوبت محرومیت از شرکت در امتحانات نهایی محکوم می شود.
- بخشی از کتاب «گذری به دیار آل گودرز» به قلم «فضل الله خلیلی»، کاری از انتشارات مهر زهرا (س)
🎯👈حسابهای رسمی انتشارات مهر زهرا (س) در پیامرسانهای آی گپ، سروش و ایتا:
🆔http://igap.net/mehrezahra
🆔http://sapp.ir/mehrezahra.nashr
🆔http://eitaa.com/mehrezahrai
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ | سخنان مادر گرامی رهبرانقلاب درباره روش تربیت فرزندانشان
نجف آباد نیوز
درگذشت حاج سیدحسن حقانیان نجف آبادی
پدر سردار وحیدحقانیان معاون امور ویژه دفتر مقام معظم رهبری ساعاتی پیش به دیار باقی شتافت ادامه خبر در yon.ir/VCGir