نور خونه رو کم میکنم و فقط میزارم هالوژنا روشن بمونن. غذا رو گازه و هود کمه؛ کمی عطر غذا تو خونه پیچیده. تلوزیون الکی روشنه و با صدای کم برنامه ها پخش میشن. پتوی نرممو اوردم و رو مبل لَم دادم و کتابمو میخونم. هر از چند گاهی چشمم میخوره به گلام که تازه تمیز و بوجی موجیشون کردم و لبخند به لبم میاد. همچی اینجا آروم و قشنگه؛ همچی جز قلبم ...|
بعد از تقریبا دوسال reading slump مسخره، بالاخره به روند عادی کتابخونیم بازگشتم D= ✨ !
تو ۴ روز فرجهی امتحانم خوندمش، یعنی اینجوری بود که اصلا دلم نمیومد کتابو بزارم زمین. جز محدود کتابایی جناییایه که خوندم و واقعا برام هیجان داشت. کلی هایلایت کردم و بنظرم ازون دسته از کتاباییه که شمارو از شر ریدینگ اسلامپ خلاص میکنه
اگه جنایی نمیخونید این کتاب میتونه یه سوپرایز خفن براتون باشه ! 🧷-
اسممو برای دیدار دانشجویان با رهبری نوشته بودم. ولی قسمت نشد و الان ناراحتم ...