eitaa logo
نمکتاب
15.6هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
754 ویدیو
187 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📚فرنگیس: 📚زنی از نسل دلی که ترس به دلش راه ندارد و برای دفاع از خانواده اش همه کاری می‌کند شاید خواندنش به اندازه یک فیلم انگیز جالب باشد اما روایت حماسه های تلخ و شیرینی دارد که دلتان را تکان خواهد داد ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
سلام بانو،سلام مادر.mp3
5.47M
سلام بانو....سلام مادر سلام الله علیها مبااااااارک💕🎁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود ای ایران😍 ابتدایی و انتهایی مراسم دانلود باکیفیت از آپارات شب چراغ👇👇👇👇 https://www.aparat.com/v/CW8tu
میم مثل مادر❤ می گویم؛ مادر و ... نبض زمین میزند! من فکر میکنم؛ قانون عالَم، در " اُمّ اَبیها " نشکست... قانون، آنجا عوض شد؛ که جریانِ نگاهِ " تـو " " تپش " را در رگ های زمین به جریان انداخت! و تو شدی ؛ مادرِ تمامِ فرزندانِ زمین! خدا قوت فرزندان مادر♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسم تو میبارد از نفس باران نور رخت دارد جلوه ی بی پایان 🖇 دانلود با کیفیت از آپارات شب چراغ👇👇👇 https://www.aparat.com/v/4rMyn ▪️ سلام الله علیها 🏴 @omatevahede
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسان های بزرگ شغل های بزرگ دارن سخت ترین شغل عالم چیه؟ #انسان_های_بزرگ #سخت_ترین_شغل_عالم #مادر
📚شاهرخ: دانلود فایل صوتی از اینجا👇👇👇 http://namaktab.ir/کتاب-صوتی-شاهرخ،-حر-انقلاب-اسلامی 📚معرفی: شاهرخ یه بود . حال لات های محله دیگه رو هم گرفته بود، تو کاباره یهودی ها کار می کرد.بعد از حکم اعدامش هم اومد... ✏برشی از کتاب: توی محل شاهرخ را همه می شناختند. خیلی قوی بود. اما برای اینکه جلوی کسی کم نیاره رفت سراغ . ...در مسابقات درخششش خیره کننده بود. جوان تهرانی قهرمان سنگین وزن مسابقات شد. ...همیشه چهار یا پنج نفر بدنبال شاهرخ بودند. همیشه هم او رفقا را مهمان می کرد. صاحب آنجا شخصی به نام ناصر جهود از قدیمی تهران بود. یک روز بعد از اینکه کار ما تمام شد ناصرجهود من را صدا کرد و خیلی آهسته گفت: این جوانی که هیکل درشتی داره اسمش چیه؟! چیکاره است؟!... در پس هیکل درشت و ظاهر خشنی که شاهرخ داشت، باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسیاری از همردیفانش جدامی‌ساخت... ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ۱۷ یه #دانشمندزن و #نخبه😃 تو یه کشور پیشرفته ی اروپایی با یک حقوق نسبتا نجومی😱 و با کلی امکانات و آزادی های مختلف . . . چی میشه که پشت پا میزنه به همه ی دارایی هاش و یه کشور درحال توسعه رو برای زندگی انتخاب می کنه.
سو من سه بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه:۱۴۰۰۰تومان از طریق👇 @sefaresh_namaktab ✏بریده کتاب: این مهدوی از لپ لپ درآمده بود، فرق داشت به موسی قسم، معلم نبود.  اشتباهی آمده بود. همان موقع ها هم همراه موسی از کوه طور آمده بود پایین که به خاطر طول عمر کشیده بود به دوره ما. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
تو رهايم نکن که بيش از همه دلتنگم... به اندازه ي تمام روزهاي نبودنت #زمزمه_های_ظهور
رمان یادگاری : ترسیم خوب فضای کثیف شیطان پرستی، هر چند راه درست نشان داده نشده... نقد کتاب رمان یادگاری این سال ها تب و تاب فرقه ها و ادا و اطوارهایی که لقب نو ظهور گرفته اند خیلی زیاد شده است یکی اش همین #«شیطان_پرستی» است. بشر دو پا حوصله ی خدا را ندارد، طبیعتا باید حوصله هیچ کس دیگر را هم نداشته باشد، کسی که نمکدان بشکند ، دیگر نمکش هم ریخته و کثیف شده است اما این بشر می‌ رسد به شیطان از یک طرف می‌ گوید پرستش نه و از طرف دیگر شیطان را می‌ پرستد. رمان یادگاری ترسیم فضای زندگی دختری است که پدرش رئیس شیطان پرست های ایران است. دختر قربانی عقاید پدرش می‌ شود تا جایی که در تیمارستان هم  بستری می شود. نویسنده فضای کثیف و متعفن و شوم شیطان پرستی را خوب ترسیم کرده است و حتی فضای اینکه کسانی که از خدا و اهل بیت دوری می‌ کنند نه تنها خودشان که اهل و عیالشان را هم به بدبختی می کشانند. ادامه نقد رمان👇👇👇👇👇💥💥💥
ادامه نقد رمان یادگاری👇👇👇👇👇💥💥💥 به هر حال قلم نویسنده خوب است، محتوا هم خوب منتقل شده است، هر چند که نویسنده راه درست را به خواننده نشان نمی‌دهد و علت این همه سردرگمی بشریت را واضح نمی گوید ولی خدا که خالق بشر است می فرماید: هر کس از یاد و نام من دوری کند به سختی می افتد.  جوان های جامعه ما، این روز ها فکر می‌کنند سخت ترین دشمنشان خدا و چهارده معصوم‌اند حتی علنی می‌گویند امامزاده ها نه.  اما همین جوان ها نمی‌گویند که چرا باید فرهنگ غرب باشد؟ چرا سخنان فیلسوفان غربی محترم است اما جملات احادیث نه؟  من رمان های آمریکایی، اروپایی زیاد می‌خوانم آنها سرگشتگی و سختی های خودشان را دارند ترسیم می‌کنند رمان های خانم جوجومویز علناً دارد می‌گوید که آنها با چه سختی دارند در زندگی دست و پا می‌زنند و فساد و بی بندوباری شان، ناامیدی و دلواپسی برایشان آورده اما جوان های ما باز هم خدادوستی و امام‌ دوستی را فروخته اند به شیطان‌دوستی همان شیطانی که در روز قیامت به پیروان نالانش می گوید: به من چه؟ چرا به حرف من گوش دادید؟ من خودم هم اسیر و محتاجم و آن جا دیگر چاره ای نیست... 💠namaktab.ir 🔶naghdbook.blog.ir 🔷 @namaktab.ir
📚چای خوش عطر پیرمرد: ✏بریده کتاب: با صدای تلق و تلوق بلندی در حال حرکت به سمت استامبول بود. مدرس خسته شد. عبا و قبایش را درآورد و سراغ اثاثیه اش در واگن رفت. منقل را برداشت و مقداری زغال در آن ریخت. در گوشه ی واگن منقل را روشن کرد. ها با تعجب کارهای او را نگاه می کردند و حرفی نمیزدند. رییس نگهبان ها به به یکی از سربازهایش گفت:”این ها هم همراه خودشان آورده اند.”... چند پیاله چای ریخت و به امیر خیزی و همراهانش داد. چند پیاله چای هم به نگهبان ها داد. نگهبان ها با تعجب چای را می گرفتند و تشکر می کردند برای خودش هم چای ریخت و شروع به خوردن کرد. خوردن چای که تمام شد رییس آنها به ترکی به یکی از نگهبان ها گفت:”این قهوه چی چه چای خوش عطری دم کرده! تا به حال چنین چایی نخورده بودم! 👇👇👇👇👇
👆👆👆👇👇👇👇 “وقتی به استامبول رسیدند رییس نگهبان ها جلو آمد دست در جیبش کرد و به ترکی به امیر خیزی گفت:”این پول را بگیرید و به قهوه چی بدهید، ما مایل نیستیم که به او ضرری برسد. “امیر خیزی تعجب کرد با خودش فکر کرد: “کدام قهوه چی؟ ما که این جا قهوه چی نداریم.”کمی که فکر کرد، فهمید منظور این نگهبان مدرس است.خنده ای کرد و گفت این آقا که قهوه چی نیست! ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
مجموعه داستان های تخیلی با مفاهیم قرآنی(مسابقه کوفته پزی) *** 7-7تا 9 و تصویرگر:  🐰خلاصه کتاب: موش کوچولو خیلی دلش می خواست در مسابقه آشپزی شرکت کند. تنها شرط این مسابقه این بود که شرکت کنندگان غذا را بدون کمک دیگران آماده کننده. اما او با کمک مادربزرگش این کار را انجام داد. ولی برخلاف دیگران راستش را به داور مسابقه گفت. داور هم... 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
#کتاب و کتابخوانی 👇👇👇 http://namaktab.blog.ir/1397/11/10/
سو من سه بشتابید🏃🏃🏃 قیمت با تخفیف ویژه:۱۴۰۰۰تومان از طریق👇 @sefaresh_namaktab پسرها اگر غلط اضافی می کنند، چون کنار بی عقلیشان یک کمی نترسی هست. اما دخترها که اینطوری بیرحمانه تن و بدن ضریفشان را خط و خش میاندازند چی؟ ادای ما را در میآورند که چه بشود؟ مثلا ما پسرها چه چیزی بیشتر داریم؟ بشوند مثل ما که چه غلطی بکنند؟ اگر روزی ملیحه، وای ملیحه، خودم ملیحه را می کشم اگر بخواهد چنین غلط هایی بکند ◀️ادامه معرفی در 👈🏻 سایت نمکتاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚بشقاب های سفره پشت بام: 📚معرفی: سوال داشت… آمد خدمت امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: آقا چرا شیطان فقط سراغ ما شیعیان می آید وما را گمراه می کند؟ امام فرمودند: “خانه ایی است که دو اتاق دارد یکی پر از جواهرات واتاق دیگر پر از وسایل شکسته وخراب .اگر دزدی بیاید به کدام اتاق میرود؟”  عرض کرد: به اتاق جواهرات فرمودند: شیعیان ما چون جواهراتند، به این دلیل است که  شیطان به سراغ آنها می رود وبا دیگران کاری ندارد. دشمن به دین ما ونسل شیعه طمع کرده است و برای ما حیله های فراوان به کار بسته است. خواندن این کتاب ذهنتان را کمی روشن می کند. در سایه امامتان ا تیرهای شیطان درامان باشید. آمین ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
ی کتاب و هفتاد دقیقه با برکت با کالسکه و دو ساک 👜و کفش های 👞داخل پلاستیک شده داخل حرم شدیم. گوشه ای دنج کالسکه را پارک کردم، اطراف را می پاییدم و افراد بیکار را رصد می کردم. از کیفم کتاب در آوردم و نزدیکش شدم با مهربانی نگاهش کردم و گفتم: «کتاب قشنگیه، داستان های جالبی داره، زمان زیادی نمی گیره، بخون. من اون گوشه کنار کالسکه هستم هر وقت تمام شد، پسم بده .» با لبخند کتاب را گرفت و مشغول شد .  پسرم گرسنه بود، ظرف غذای 🍲او را از کیفم در آوردم، شروع کردم به دادن سیب زمینی به کودکم . دخترم کارهای کلاسش را کامل نکرده بود و مشغول رنگ آمیزی بود.  همچنان به اطراف نگاه می کردم نفر دوم را پیدا کردم، دختری بود که سرگرم موبایلش بود. پسرم را به دخترم سپردم و کتاب فریادرس را برداشتم و او را هم به کتاب خواندن دعوت کردم ، با کمی تعجب گرفت و برگشتم کنار کالسکه . کمی دیگر غذا دادم و مادر و دختری را دیدم که داشتند با هم حرف می زدند. فکر کردم آنها هم شاید دوست داشته باشند کتاب بخوانند. 👇👇👇👇👇👇👇👇 ادامه
☝☝☝☝☝☝ با یک دست بچه را گرفتم و با دست دیگر کتاب را، وقتی درباره داستانهای کتاب حرف زدم با ذوق کتاب را گرفتند و چند لحظه بعد دیدم دختر دبیرستانی برای مادرش کتاب را بلند بلند می خواند. جوری سرشان توی کتاب بود که گویا فردا امتحان دارند و مشغول خواندن هستند.  دو تا کتاب دیگر برایم مانده بود.  بچه ای پر جنب و جوش در فاصله دو متری حواسم را به خودش جلب کرد، مادرش نشسته بود و مادر بزرگش پی بچه بود . فکر کردم کتاب قطره قطره بیشتر مناسب است، جلو رفتم و با سلام و احوال پرسی کتاب را دادم، چند سؤال پرسید و بالاخره کتاب را گرفت وقتی نگاهش می کردم می دیدم با اینکه درگیر بچه شان هستند، اما باز کتاب را می خوانند.  کتاب آخر را هم به یک مادر و دختر مذهبی دادم و آنها هم خوشحال کتاب را خواندند. بچه را می خواستم شیر بدهم، نماز عشاء هم بخوانم نماز استغاثه هم مانده بود. بچه به بغل قصد وضو خانه کردم و کالسکه کتابخانه را به دخترم سپردم و راهی شدم.  وقتی برگشتم نفر اول کتاب را پس آورده بود و تشکر کرده بود به نماز ایستادم و بعد از نماز هنوز صدای دختر را که برای مادرش کتاب می خواند می شنیدم … 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
👏 آنچه نیاز ندارید، از کتاب و کارتن📦 و روزنامه،وزن کنید،تحویل دهید درعوض کتاب نو 📚انتخاب و دریافت کنید😍 📌محل تحویل کتابها:قم/خیابان صدوقی. خیابان مهدیه/پلاک ۴۲ هر سه‌شنبه منتظرتون هستیم😊
📚 گریه های امپراطور: در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلاًبه تو افتاده مسیرم که بمیرم... * یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تنگ در آغوشم بگیر که بمیرم... * خاموش مکن آتش افروخته ام را بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم...   صفحه11 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
ورود به عرصه دختران جامعه ما با آموزه های ناقص نقد کتاب دالان بهشت          زندگی دختر یکی یکدانه ی تاجر بازاری که پسر همسایه شان عاشقانه او را دوست دارد و در سن ۱۷ سالگی از او خواستگاری می کند و در دو سال عقدبستگی شان مهناز با ناشی گری ها و افراط و تفریط های اخلاقی، عاطفی و فرهنگی اش محمد را عاصی می کند، محمد طلاقش می دهد و راهی خارج می شود. مهناز ۸ سال صبر می‌کند، تلاش می‌کند تا خودش را رشد بدهد و پس از ۸ سال دوباره این دو به هم می رسند در حالی که همچنان عاشق همدیگر هستند. کتاب با قلم خوب خانم صفوی است و به روز و متناسب با احساسات و هیجانات نوجوان و جوانان است و مورد استقبال قرارگرفته است.  پرداختن به یک معضل رایج بین جوانان امروز ، ورود به عرصه تربیتی ناقص دختران و پرداختن به آن از نگاه یک پیرزن با تجربه و با تربیت اصیل امری ضروری و شایسته است. ادامه نقد کتاب👇👇👇💥💥💥💥