😍¦ اینم بخش دیگهای از کتابهای خوبی که شما دوستان، اهدا کردید
🤩¦ نوبتی هم که باشه، نوبت اعلام برنده این چالشه
.
.
.
🎁¦ خانم زهرا جوانمرد(البته نفر اول جایزه اش رو اهدا کرد به نفر بعدی)
#چالش
#کتاب_ریزون
⌈🌿° @namaktab_ir ○°.⌋
نمکتاب
اینجا هر دفعه قرعه کشی داریم برای #چالش_دعوت😍 پس حداقل ده نفر از دوستات رو همین حالا به نمکتاب دعوت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستای باکلاس و با فرهنگ کتابخوان سلام
از امشب با یک بریده از کتاب جذاب....⁉️همراهتون هستیم
✨ منتظرتون هستیم تا همین که یه قسمت از متن رو بذاریم، کلی پیام از شماها برسه که اسم کتاب رو گفته باشید😉👇
#چالش
🔰 @p_namaktab
#برشی_از_کتاب📖
#قسمت_اول1⃣
بلندگوی سالن فرودگاه📣 دائما در حال داد و فریاد است. دهانم خشک شده😐 و گلویم می سوزد.
😭مادرم به پهنای صورت اشک می ریزد.
بغلش می کنم و سرش را روی سینه ام می گذارد.
😔حالا با رفتن ما تنهاتر از قبل می شود.
👩چند متر دورتر از ما، صنم خواهرش آیدا را بغل کرده و هردو شانه شان تکان می خورد.
😭صورت هردو خیس شده و آرایش صنم بهم ریخته.
✋از همه خداحافظی میکنیم.
👀 پله برقی بالاتر می رود و من آخرین نگاه ها و آخرین دست هایی را که در هوا تکان می خورد، می بینم.
از بازرسی رد می شویم و از اتوبوس پا روی باند فرودگاه می گذاریم.
🌪باد خنکی بلند می شود و روسری صنم روی شانه اش می افتد.
_صنم، روسریت.
😒صنم بدون توجه به مأموران حراست، با بی میلی روسری اش را تا نصفه روی موهایش می اندازد و زیر لب چیزی می گوید.
✈️سوار می شویم و بعداز لحظاتی، هواپیمای ایرباس با سرعت زیادی از زمین جدا می شود.
😰 یک ماه گذشته برایم روزهای خاصی بود. روزهای پراز تشویش و استرس. باید خانه را تحویل می دادیم و ماشین و وسایل منزل را می فروختیم.
فرقی هم نداشت که جارو و خاک انداز است یا گلدان کریستال گران قیمت.
🧐نمی دانم این همه عجله برای چیست.
از پنجره هواپیما، برج میلاد معلوم می شود. حس می کنم چقدر این برج را🗼 که مثل منار بلند و بدترکیبی، سیخ تا دل آسمان بالا رفته، دوست دارم.
😰صنم سرش را از روی صندلی بلند می کند و به بیرون زل می زند. همانطور که از پنجره کوچک هواپیما، تهران را نگاه می کند، یک دفعه با صدای بلند می زند زیر گریه.
🔖••بازم فال براتون آوردیم😍
🔍••یکی از این جمله های پایین رو انتخاب کن و ببین فال تو چیه🧐😃
••👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻••
🤫••گاهــــــی فـــقـــــــط ســـکـــــــــــــوت...!
🔍••هــمـــــــــه جــــــــا گــــــشــــــــتـــــــم...
🌱••نیــــــســـــت نشـــــــان زنــدگـــــــــــی...
✨••همــــه جا یه نشونـــی از مـحبتــت داره!
💔••مـا بـــــــی تــــــــو خــــســـتـــــــــهایــــم!
🎈••هــــشــمـــــــچـــــــــــــــــون انـــــــار....(:
🥀••در آرزویــــــــــــــــــــ آن کــــــــــــــــــه ....
☕️••کـــه جــام شرک و خود بینـــی شکستــم!
💫••اشتیاقــــی که بـه دیدار تو در دل مـــن...
🦋••از هـمانـجـا کـه رسـد همـانـجــاسـت دوا...
🚶🏻♀••هم از سـکوت گریزان هـم از صـدا بیزار...
🍁••جـانِ ناقابلام به چــــــه کــار آیــــد...!؟(:
💎••عــــطــــــــر یــار مــــــن اســـــتـــــــــــ ...
🌾••گــــــــفــــــــتـــــــــــــــــــــی بــــیــــــــا...
❗️••تـــــــــــــــــــــــــــرس جــــــــــــــــــــای...
💛••عشـــــــق واقعــــــــــی اینــجـوریــــــــه.!
🌿••امـــیـــــــــــــــد وصـــــــل تــــــــــو ...♡
⁉️•••چـــــــــــــــــــه کــــــــــــــــــردهام!؟!؟!؟؟
👀••به هــــــــر کجــــــا نگــاه میکنــــــــــــــم...
🎨••تا که از جانب معشوقه نباشد کششــی...
🙃••افسردگی به خستهدلی از زمانه نیست!...
🕊••جا برای مـــــنِ گنجــشــک زیاد اســـــت...
|@namaktab_ir|
abd1.mp3
954.3K
•°🌱❢ 🌸ꦿ ◁ ❚❚▷ ↻🌸 ꦿ⇆
عبد 1⃣
•
•
•
+امید که در خانه قدم بگذارد...
شور و نشاط هم میآید✨
🎧| #کتاب_صوتی
📗| #عبدالمهدی
🌿| داستان اول
⌈🌿° @namaktab_ir ○°.⌋