eitaa logo
نمکتاب
16.3هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
785 ویدیو
188 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
شما هم دعوتید👇 https://digipostal.ir/c23cr7 هرکس که در این عالم هستی، معشوقی چون او دارد، بیاید! هرکس که دلتنگ حضور اوست، و البته ساکن قم، بیاید...اما تنها نه😭❤️ 🌷ویژه خواهران🌷 🌺@namaktab_ir🌺
کیا هنوز عیدی‌شون رو نگرفتن؟😱 یادتونه که، از امروز تا عید غدیر، کتاب صوتی پدر رو با ۲۵ درصد تخفیف می‌تونید تهیه کنید!🤩 🎊🎁و توی قرعه کشی پلاک طلا شرکت داده بشید🎁🎊 از طریق سایت👇🏻 💎https://b2n.ir/g33076 یا ایتا👇🏻 💎@p_namaktab اینم از عیدی نمکتاب به شما😍 ◇•@namaktab_ir•◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمکتاب
◇••{🌱✨}••◇ ✨پویش بزرگ کتابخوانی نمکتاب✨ با جوایز ارزنده برای کتاب «میر و علمدار» کمک هزینه کربل
❇️سوالات شما: نحوه شرکت در قرعه کشی چطوره؟ سوال از کتاب می‌دید؟ ✅پاسخ: دوست عزیز، صفحه آخر کتاب جدیدی که از نمکتاب تهیه کنید، بارکدی وجود داره که بعد از خراشیدنش، کد موجود رو برای آیدی زیر می‌فرستید☺️👇🏻 @p_namaktab و تمام! به همین راحتی در قرعه کشی شرکت داده می‌شید😁 @namaktab_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب‌های پدر دارن آماده می‌شن که روز عید غدیر از قفسه کتاب‌های خونمون جدا بشن و عیدی داده بشن😍 پ.ن: شما برامون فرستادید🤩😌 یه کتابخون، هدیه‌اش هم متفاوته✌️🏻 @namaktab_ir
نمکتاب
◇••{🌱✨}••◇ ✨پویش بزرگ کتابخوانی نمکتاب✨ با جوایز ارزنده برای کتاب «میر و علمدار» کمک هزینه کربل
❇️سوالات شما: شبتون بخیر کتاب میر و علمدار و مهمانی باغ سیب پی دی اف هم داره؟؟ ✅پاسخ: سلام بله، ولی برای شرکت در قرعه کشی، فقط فرستادن بارکد آخر کتاب به آیدی زیر، نیازه، در نتیجه با پی‌دی‌اف امکان پذیر نیست🙂🙃 @p_namaktab @namaktab_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╲\╭┓ ╭❤️🍃 ┗╯\╲ از پیرمردی اشارتی، از جوانی به سر دویدن. جوان اما به هوای نان و نوا سفر آغاز کرد! غافل از آنکه حقیقتی که ارزش دویدن داشته باشد باید جان تو را گداخته کند نه سکه‌هایت را! ✂️بریده‌ای از کتاب: خانه را از پشت آن پنجره ورنداز کرد. انگار گردی از زمان بر آن نشسته است. دوباره یاد حرف های نورا افتاد. با خودش زمزمه کرد: “چقدر این دختر داناست!” چشمش افتاد به حوضی که آبش از فرط ماندگی رو به سیاهی می‌رفت. نتوانست نیروی درونی‌اش را قانع کند که نشسته و منتظر سرنوشتش باشد. دامنش را بالا زد و از کنج حیاط ظرف کهنه مسی را برداشت و افتاد به جان حوض. 🛍خرید از طریق سایت نمکتاب🛍 ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب @namaktab_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از الو نمکتاب