eitaa logo
نمکتاب
15.6هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
754 ویدیو
187 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
#سفارش از طریق👇 @sefaresh_namaktab
نقد کتاب حال سگ نوشته ی: ❌❌❌❌❌❗❗❗ زیاد شنیده بودم که در بعضی زندگی ها چنان گره می افتد که تا آخر عمر، با دست که هیچ، با دندان هم باز نمی شود.  رمان “حال سگ”، دقیقا از این دست رمان هایی است که سراسرش، روایت سردرگمی آدم ها دردنیاست.  سختی و رنج شخصیت اول داستان، فرای طاقت است و تمامی ندارد؛ تا جایی که او را در ورطه ی هلاک کردن خودش می اندازد. در این رمان یک شخصیت مثبت و خوب به زحمت پیدا می شود و پس از خواندنش دچار خستگی روحی خاصی می شوی. اما بعد…  👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🖌پیام اصلی داستان: هر که از خدا روی گرداند، زندگی اش در سختی می افتد. ” وَ مَن اَعرَض عَن ذِکری فَاِنَّ لَهُ مَعیشتاً ضَنکا” و واقعا هم همینطور است. “حال سگ” حال انسان هایی است که در تمام زوایای زندگی شان همه کس را راه می دهند، همه چیزرا تدبیر می کنند، اما تنها کسی که نمی بینند و نمی خواهنش “خدا” است وخب سختی هم محصول خواستن و نخواستن انسان است و البته بی خدا، این رنج ها تو را تا ناکجا آباد می برد و نابود می کند. 📕پیام های فرعی داستان: مثل نتیجه دوستِ بد، جز خواری و زاری نیست.  گول پسرها را نخورید، آن قدرنامردند که تو را بی پناه رها می کنند و می روند.  دنیا، دنیاست، چه در آلمان کنار مامی و شویش زندگی کنی، چه در ایران. اگر اهل ایمان نباشی همیشه حالت خراب است و زندگی ات گره دار.  گاهی نعمت و موقعیت خوبی داری، اما قدرش را نمی دانی.  وقتی دوزاریت می افتد که دیر شده و … شخصیت اول داستان، دختری به نام “جلاله” است که برادرش “ایوب”، پسری به نام  “بیژن” را می کشد. جلاله مجبور می شود با “بهمن” برادر بیژن ازدواج کند تا جلوی به دارآویخته شدن ایوب را بگیرد. جلاله، بهمن را دوست ندارد و بهمن عاشق جلاله است. جلاله دختری معمولی است با هیچ ایده ای و هیچ برتری خاصی الّا زیبایی صورت.  همین هیچ بودن او باعث می شود که نتواند زندگی اجباری اش را خوب اداره کند. بهمن با اصرار مادر و خواهرش می رود سراغ دختری دیگر و جلاله از ایران فرار می کند و اسیر مردی دیو صفت می شود. این رمان ها فقط جهت پر کردن فرصت ها خوبند و چندان بار فکری و معنوی ندارند.  به هر حال، واقعا حالِ غیرخدایی بدی در کل رمان جریان دارد. 💠namaktab.ir 🔶naghdbook.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚حرمان هور : اول تا اخر زندگی نفر اول کنکور پزشکی که وصل به بی نهایت می شود… نشر 📚معرفی: اگر به تو بگویند که این کتاب خاطرات و دست نوشته های نفر اول کنکور پزشکی است که خیلی تیزهوش، خیلی پراحساس، خیلی ریزبین و عاشق پیشه بوده است دلت می آید که نخوانی و مسیر بی نهایتی که او طی کرده را ندانی. شاید تو هم بخواهی مثل او بی نهایت شوی. ✏بریده کتاب: این کیست که امشب اینگونه آرام به چشمان خیس شما قدم می گذارد؟ لحظه ای می نشیند مکثی می کند و می رود. این کیست که بعد از مدت ها احساست را به ضیافت می خواند و پرواز خیالت را به سوی شمع وجود خویش می کشاند؟ کمی تامل می کنی که این کیست که باز هم خانه خلوت تو را دق الباب می کند …چمران می گفت که ارزش انسان و شخصیت انسان به ناگفتنی هایش است و من می دانم که تو ناگفته هایت بیش از آن بود که بشود باور کرد. با تمام این حرف ها گاهی اوقات انسان دوست دارد درد دل کند. دوست دارد با کسی از ته قلب حدیث نفس کند. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
ستون خانه را… «محکم ترین» جزء خانه می سازند.. تا هر کجا خواست فرو بریزد… به ستون تکیه کند.. و بایستد.. هرجا خواستی بشکنی.. یاد «پدرت» بیفت.. که سالها قبل از توآمده است.. تا پناه سختی های روزگارت باشد.. واین کتاب.. حکایت «پدرانه هاست».. تا تکیه کنی.. تا بایستی... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ✨۲۷ روز تا عید بزرگ از طریق👇 @sefaresh_namaktab
تق...تق... 🏠صدای در خونه بود.. . همسایه بود... 🍲دم در نذری آورده بودن،یه کاسه ی بزگ شله زرد.... کاسه رو گرفتم و آوردم تا بشورمش... شستم و خواستم که برم دم در تا کاسه رو پس بدم،یهو به فکرم رسید که کاسه رو خالی پس ندم...🤔 📚 خیلی زود رفتم سمت کتابخانه ام... إإإإ...بذار ببینم... آهان.. 📘کتاب اون رو گذاشتم داخل کاسه و رفتم دم در و کاسه رو پس دادم همسایه مون انقدر از این هدیه ی زیبا خوشش اومده بود که کلی تشکر کرد...🌹 **** امام رضا (علیه السلام): خدایا...(در زمینه ی خدمت و یاری رسانی به امام زمان)،شخص دیگری را جایگزین ما نکن،که این تبدیل هرچند بر تو آسان است ولی بر ما بسی گران خواهد بود. 💓اللهم عجل لولیک الفرج💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من عادت کرده ام برکت روزی ام را از یک خوب بگیریم یک وقت هایی هست یک جاهایی دلت نمیخواهد زمان بگذرد حتی دلت نمیخواهد قدم برداری یا اگر مجبور هستی بروی قدمهایت را کوتاه برمیداری دوست داری پاهایت به همین نقطه از زمین بچسبد و تو مجبور شوی بمانی ساعتها باید بیاید و برود اما تو همین جا که هستی بمانی تمام ایران را که بگردی و از همه سیوال کنی کجا این حال و هوا را دارد میگویند: حرم امام رضا السلام علیک یا امام رئوف
نشر کتاب برای خواب بهتر : کاوشی در آداب خوابیدن از نگاه اهل بیت(ع) معرفی: خوابیدن به معنای معالجه شدن است. کمبود خواب مقاومت بدن را در برابر انواع سموم، هجوم میکروب ها، اختلالات آب و هوایی کاهش می دهد. گروهی از بیماری های جسمی مستقیماً به بی خوابی مربوط می شود. برخی از بیماری های قلبی، گوارشی، پوستی، کبدی، ناراحتی ها گردش خون و بسیاری از بیماریهای عصبی. کسی که خوب نخوابیده است، انرژی بسیار بیشتری از دیگران درطول روز مصرف می کند و این مقدار حداقل ۲۵ درصد بیشتر است. خواب بهترین داروی ضد چین و چروک است. بریده کتاب(۱): مردی مضطرب و نگران خدمت پدر علامه مجلسی رسید و گفت: شب گذشته خواب دیدم شیر سفیدی که یک مار سیاه دور گردن او حلقه زده بود به من حمله کرد و می خواست مرا بکشد. آن عالم بزرگ در پاسخ فرمود: شاید دیشب پنیر و رب انار خورده ای. مرد گفت: آری شب گذشته پنیر و رب انار خوردم. پدر علامه فرمود: آنچه در خواب دیده ای تصویری از غذاهای مضری بوده که دیشب خورده ای. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
نقد رمان جک جنگلی 📝 ✅✅✅ 📚 نوشته ی🖊: 🔺🔻🔺🔻🔺🔻 جک جوانی ست که زندگی حیوانی و پر از و و تجمل هم نوعان غربی خودش را نمی پسندد و فرار کرده و به جنگل پناه می برد. آنها متهم هستند به وحشی گری. در حالیکه مردم داخل شهرها خوی حیوانی دارند و به انسان ها و کوچک و بزرگ رحم نمی کنند و با این که همه جور امکانات دارند باز هم به جان هم می افتند. اما جک و دوستانشان، نه تنها وحشی نیستند بلکه از همین مردم شهرها هستند که از بی عدالتی ها خسته شده اند، انسانیت دارند و دور از ظلم زندگی می کنند. به هر حال از زبان خود غربی ها، آینده ی زندگی به سبک اروپا و زشتی هایش را خواندن لطف دیگری دارد. 💠namaktab.ir 🔷namaktab.blog.ir 🔶 @namaktab_ir
کتاب گل سنگ: داستان جوانی که متفاوت از هم سن و سال هایش دست به کارهای سخت و هیجان آور می زند… نوشته ی🖊: نشر معرفی: نوجوانی و جوانی یعنی شور و هیجان، نوجوانها و جوانها دوست دارند متفاوت از دیگران خودی نشان بدهند. این رمان داستان جوانی است که متفاوت از هم سن و سالهایش دست به کارهای سخت و هیجان آورمی زند... 📜خلاصه کتاب: داستان جوانی است که در بازار تهران همراه بازاریان با شاه مبارزه میکند. ساواک یکی از نیروهایش را به داخل بازار نفوذ میدهد تا آنها را شناسایی کند و اتفاقات جالبی که برای پیدا کردن آنها میافتد... ✂️بریده کتاب📖: مرد ویلون زن🎻 همراه یک زن که لباس مردانه به تن داشت روی سکوظاهرشد. مرد می نواخت و زن می رقصید و می خواند. برات به شانه نبی زد و با لب های روغنی خندید و گفت: نگاه کن فیض ببر. رنگ نبی سرخ و کبود می شد. به اداواطوار زن نگاه می کرد و چشم هایش سیاهی می رفت. برات ازاینکه نبی مطیع بود، راضی به نظرمی رسید. روبه نبی گفت: بستنی می خوری یا فالوده یاهردو؟ نبی با نهایت غضب به برات نگاه می کرد. برات هم چشم درچشم اوشدوبه پیشخدمت گفت:دوتابستنی، دوتافالوده. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
اگر بابا بمیرد 📚 نوشته ی🖊: نشر  اگه یه مشکل سخت برات پیش بیاد چیکارمی کنی ؟چجوری حلش می کنی؟  میخوای بدونی اسماعیل چیکارکرد؟ با اینکه فکر میکرد کاری ازش برنمیاد اما.... بخون تا کیف کنی. 📜خلاصه کتاب: داستان پسر نوجوانی که در روستایی زندگی می کند کی خیلی برف باریده و راه های ارتباطی بسته شده و پدرش هم به شدت مریض است او فقط برای خوب شده پدرش دعا می کند تا اینکه می فهمد دعای خالی نتیجه ندارد و باید برای حل مشکل تلاش هم کرد. ✂️برشی از کتاب📖 : سوز سردی می وزید.قرچ قرچ فشرده شدن برف ها زیر پایمان و هن و هن نفس نفس های مشهدی  قاسم, تنها صدایی بود که به گوش می رسید. ناگهان زوزه بلندی سکوت شب راشکست و به دنبالش چند زوزه دیگر.... سر جایمان میخکوب شدیم.وحشت سرتاپایمان را گرفت. مغزمان فلج شد. چندلحظه مثل مجسمه های  سنگی ایستادیم وگوش دادیم. مشهدی قاسم با لحنی که آهنگ گریه داشت گفت: تمام شد! ازچیزی که می ترسیدم به سرمان آمد,گله گرگ ها! ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
دل خسته را می‌گویم که همه‌ی زار و نزار دنیا را ریخته دور و حالا دل، می‌خواهد، یک کسی را داشته باشد که نورانی باشد؛ سرعت نور حضورش و قدرت تابش وجودش، وجود را روشن کند، ذهن را آرام کند، تپش قلب را منظم کند، اشک چشم را راه بیندازید و… 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ✨ ۲۲ روز تا عید بزرگ ✨ 🌹کسی که عید غدیر را گرامی بدارد خداوند خطاهای کوچک و بزرگ او را می بخشد و اگر از دنیا برود در زمره شهدا خواهد بود.‌‌.. (امام رضا علیه السلام) 🔖در عید غدیرخم به نیت فرج میخواییم کتاب نذری بدیم:😍 شماره کارت ۶۱۰۴۳۳۷۸۷۰۵۳۰۰۲۷ از طریق👇 @sefaresh_namaktab
نقد کتاب آبنبات هل‌دار ❌❌❌ 📚 نوشته ی🖊: نشر رمان طنز گونه که خنده را به لب ها می نشاند و علامت سوال❓ زیادی را در ذهن ایجاد می کند. شاید باید مثل اسمش آب نبات🍭 می بود یعنی شیرین و خوشمزه😋 و مناسب برای سوغات. اما هر چه که بیشتر جلو می روی تلخی یک چیز آزارت می دهد🚫 و آن هم ترسیمی از فرهنگ پایین مردم❗️ در خلال داستان… این رمان بیان زندگی مردم از زبان نوجوانی ۱۱،۱۰ ساله است که از دیدگاه خودش همه چیز را صادقانه و درست تعریف می کند درباره: پدر، مادر، خواهر، برادر، مادر بزرگ، فامیل ها، همسایه ها، دوستان، معلم و مدیر، مغازه دار و … کتاب آب نبات هل دار داستان نوجوانی است که تنبل😖 و دروغگو و بد دهن😵 است. پدر و مادر بزرگش انسان های عوام پول دوستی💰 هستند. مادربزرگ علاوه برخصلت پول دوستی بدبین است و البته کمی هم بد جنس😠 و … 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️ هر چه شخصیت از کوچک و بزرگ و پیر و جوان هست غالبا از لحاظ فرهنگی ضعیف❌ است الا: برادرش محمد که او هم به قول داستان سرش پایین است و الا او هم بله… خلاصه این که به زبان طنز به وضعیت اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مردم منطقه ای از ایران می پردازد و منصف هم باشیم طنز را شیرین جلو می برد. نویسنده در ۵۰،۴۰ صفحه ی آخر تلاش می کند که همه چیز را به صلاح برساند✅ و به خواننده بگوید که با تلاش فراوان، نوجوان داستان شاگرد دوم شد و مودب و مهربان و خلاصه همه چیز به خوبی و خوشی تمام شد. تنها دلیلی که باعث شده است این کتاب را انتشاراتی مثل سوره مهر چاپ و خندوانه آن را معرفی کند، قالب طنز آن است و الا ۵۰ صفحه ی آخر هم، ذهن را از بی شعوری عامه ی مردم پاک نمی کند. به هر حال برای یکبار خواندن هم توصیه نمی شود. ❌❌❌ 💠namaktab.ir 🔷namaktab.blog.ir 🔶 @namaktab_ir
📚 تن های تنها: طلاق عاطفی نوشته ی🖊: نشر: (ره) معرفی: ازدواج کرده ایم که دیگر تنها نباشیم اما پس از زمان اندکی تنهاتر از هر موقعی هستیم راستی چه کنیم تا اینگونه نشود؟ یا اگر بین ما جدایی افتاده، دوباره درست شود. 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📚میرزا کوچک خان: نوشته ی🖊: 👦👧 ۹تا۱۱سال 📜 دربارۀ کتاب: ما در مسیر زندگی پرپیچ و خم خود، نیاز به «سرمشق» داریم تا این مسیر را راحت تر طی کنیم! مجموعه «قطره و دریا» ما را با سرگذشت انسان های بزرگی چون میرزا کوچک خان جنگلی آشنا می کند. ✂️برشی از کتاب📖: آن روز میزرا کوچک خان جنگلی سوار بر اسبش، تنهای تنها در میان جنگل های شمال پیش می رفت. باد سردی می وزید و برگ های زرد درختان را بر زمین می ریخت. سربازان دشمن به دنبال میرزا بودند.... 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
دفاع از حریم کوچک و بزرگ نمی شناسد…
📚ساکنان ملک اعظم: خاطرات آدم هایی آسمانی که دل از زمین خاکی کنده اند. نوشته ی🖊: نشر: 📜معرفی: ما ساکن زمینیم و چشممان دنبال ماشین وخانه و مدل لباس و مو و آخرین فیلم و….اینها است اما بعضی ها همه ی دنیای ما مثل یک آدامس است برایشان. کمی می جوند شیرینی اش که تمام شد با بی خیالی دورش می اندازند. اصلاً هم غصه نمی خورند چون ساکن آسمانند. اگر می خواهی مثل آنها آزاده زندگی کنی خاطراتشان را بخوان و فکر کن. ✂️بریده کتاب📖: دختر یک آدم طاغوتی بود یک روز آمد در مغازه، یادم نیست چی می خواست، ولی می دانم محمود چیزی نفروخت به اش. دخترعصبانی شد تهدید هم کرد حتی شبی با پدرش آمد دم خانه مان. نه برد ونه آورد، محکم زد تو گوش محمود، محمود خواست جوابش را بدهد بابام نگذاشت می دانست پدرش توی دم ودستگاه رژیم برو بیایی دارد هرجور بود قضیه را فیصله داد. ضد انقلاب برای سربعضی هزار تومان جایزه می گذاشت، خیلی که ارزش طرف شان می رفت بالا، سرش را سه هزار تومان هم می خریدند. محمود که آمد، به یکی دوهفته نکشید؛ رفت توی لیست سه هزارتومانی ها. دو،سه هفته بعد محمود باخنده گفت: خبرجدید رو شنیدی؟ گفتم: چی؟ گفت: قیمت سرم زیاد شده. گفتم:چقدر؟ گفت:بیست هزار تومن. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
📖 خاطره: … آنقدر از خوندن کتاب لذت بردم که دلم نمی اومد کلش رو یک جا بخونم، ریز ریز می خوندم و از خوندنش لذت می بردم. اما آخر کتاب رو گذاشتم تو حرم بخونم. نشستم رو به روی ضریح، حس و حال کتاب انگار با حس زیارت گره خورده بود،  می خوندم و اشک می ریختم،  صورتم خیس خیس شده بود و زمان از دستم در رفته بود… نزدیک اذان بود… خیلی دوست داشتم کسان دیگری رو هم تو این حس زیبا شریک کنم، کاش می شد خیلی ها این کتاب رو می خوندن… رفتم دارالحجه، رواق شیخ طوسی،  اونجایی که یه عالمه زوج جوان میرن برای اینکه نزدیک امامشون عهد زیبایی با هم ببندند، و با هم به خدا برسن… اتاق عقد… کتابی که تیکه ای از قلبم شده بود و خیلی دوستش داشتم رو با خودم برده بودم،  اول کتاب نوشتم: ”یادمان باشد گاهی برای رسیدن به معشوق ابدی و ازلی باید از همه چیز گذشت… پیوندتان مباااااارک ۴/۱۳ حرم رضوی/ اتاق عقد” یه عروس و داماد رو نشون کردم و به طرف عروس رفتم و سر صحبت رو باهاش باز کردم، بهش تبریک گفتم و کتاب رو بهشون هدیه دادم…. کتاب “یادت باشد”… 💠namaktab.ir 🔷namaktab.blog.ir 🔶 @namaktab_ir
📚آسمانی ترین مهربانی: روایاتی از زندگی کریم ترین بخشنده زمین، امام جواد(ع). نوشته ی🖊: نشر: علیه السلام 📜معرفی: می خواستم تو را خورشید بنامم از روشنایی منتشرت، دیدم که خورشید، سکه صدقه ای است که تو هر صبح از جیب شرقی ات درمی آوری، دور سر عالم می چرخانی و درصندوق مغرب می اندازی. و بدین سان استواری جهان را تضمین می کنی. می خواستم تو را ابر بنامم؛ از شدت کرامتت، دیدم که نسیم، فقط بازدم توست که در فضای قدسی فرشتگان تنفس می کنی. به اینجا رسیدم که: زیباترین و زیبنده ترین نام، همان است که خدا برای تو برگزیده است، ای کریم ترین بخشنده ی روی زمین، ای جواد! ✂️بریده کتاب📖: پیش از خداحافظی از امام پرسیدم: چرا در تمام این یک سال به سراغ من نیامدید؟ در حالی که من شما را بسیار طلب کرده بودم. امام در قالب این سوال پاسخ فرمود: تو کی ما را به اخلاص طلب کردی؟ دیدم که جز همان شب آخر در تمام یک سال گذشته، هرگز امام را به اخلاص طلب نکرده بودم. امام را می خواندم اما چشم امیدم به دوستانی بود که در دربار مامون داشتم ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 💠namaktab.ir 🔶namaktab.blog.ir 🔷 @namaktab_ir
چه اشتراک زیبایی؛ هر دو در کودکی به امامت رسیدند. اما چه وجه تمایز دردناکی! یکی در جوانی جام زهر نوشید و دیگری ۱۱۸۰ سال است که منتظر یاری شیعیانش است. اللهم عجل لولیک الفرج❤ ◾یا جوادالائمه ادرکنی◾