eitaa logo
نمکتاب
15.6هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
754 ویدیو
187 فایل
💢نمکتاب: نهضت ملی کتابخوانی💢 『ارتــــباط بــــا نمکتاب🎖』 💌- @p_namaktab 『سفارش کتاب نمکتاب』 🛒 @ketab98_99 『قیمت + موجودی کتب』 『📫- @sefaresh_namaktab 『مشاوره کتاب نمکتاب』 📞 @alonamaktab 『سایت جامع نمکتاب』 🌐- https://namaktab.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📚پویش کتب: 📓روزی که عمه خورشید مرد و 📓جعبه سیاه همراه با ارسال رایگان+۲۰٪تخفیف🤩 🎊 از بین خریداران به قید قرعه: 🎁به نفر اول ۱۰۰ هزارتومان 🎁نفر دوم ۸۰ هزارتومان 🎁و نفر سوم ۵۰ هزارتومان اهدا می‌شود ✨فرصت شرکت تا ۲۱ بهمن ماه خرید از طریق ایتا👇🏻 @ketab98_99 یا سایت نمکتاب👇🏻 http://namaktab.ir/ [@namaktab_ir]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادری از عرش 3 ادیت.mp3
716.3K
✨وقتت رو تلف نکن... ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   🌸 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمکتاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمکتاب
〖`••°✿°••´〗 🌱•• کتاب حاج قاسم۲ 📚••خاطرات کوتاهی از زندگی اسطوره پایداری و صلح... ⚠️••همراه با تلن
ا ❀✿🌺❀✿🌺❀✿ پنج برنده جایزه یک میلیونی پویش حاج قاسم۲ 💸¦ خانم زهرا انبارداران از قم 💸¦ خانم مهسا ابراهیمی نیا از بروجن 💸¦ خانم فاطمه شهرابی از تهران 💸¦ آقای حسین محمدی از بردسکن 💸¦ آقای قمی از قم + هدایای نمکتاب واریز شد🤩 ان شاء الله که برای این عزیزان پربرکت باشه🌱 ❀✿🌺❀✿🌺❀✿ ༺🦋 @namaktab_ir
نمکتاب
📚پویش کتب: 📓روزی که عمه خورشید مرد و 📓جعبه سیاه همراه با ارسال رایگان+۲۰٪تخفیف🤩 🎊 از بین خریداران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• ◹ ◺ ◹ ◺ 「‼️⬛️‼️」◹ ◺ ◹ ◺ • 📹 | ♨️ خاطره و در عین حال تاسف آور از دوران شاه ❌ این کتاب برای افراد زیر ۶۰ سال توصیه نمی‌شود😂 ╭┅──────┅╮ 📚 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادری از عرش 4 ادیت.mp3
825.4K
💥خدایا می‌ترسم... ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   🌸 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧐یادداشت‌های یک رمان اینترنتی خوان رمان اینترنتی 💢 1⃣ 🤓✍ من رمان خوانم. لذتی از ساعات روزم را اگر بخواهم شمارش کنم، خواندن صفحاتی است که لحظه های خالی و پر زندگی‌ام را به خودش مشغول می کند. 😃✍ این حال خوشم را یکی دو هفته نیست که پیدا کرده ام، چند سال است که چشم و دلم را به ذهن نویسنده هایی که توان آن را دارند تا لحظات رؤیایی مرا رنگی کنند، باز کرده ام. 👦✍یادم است اولین بار که بچه‌ها، دورهم از لذت شب بیداری و خواندن رمان می گفتند، گنگ و پراشتیاق نگاهشان می کردم. 🗣✍ اسم شخصیت ها، حرف ها، حس ها، حالات و رفتارهایشان را که تعریف می کردند، گاهی از کیفی که می بردند جیغ می زدند و صورت هایشان پر از لبخند می شد. ❌✍کار سختی نبود که من هم یکی دو تا از رمان ها را دانلود کنم و شبی، کمی از خوابم بزنم و شیرینی لحظه ها تا صبح بیدار نگهم دارد. 📲✍ این لحظه ها برای من تمامی نداشت. شروعی بود که به ذوقش از درسم می زدم، خواب نازنینم را ندیده می گرفتم، غذا را نصفه‌نیمه می‌خوردم، اصرار های خانواده برای مهمانی رفتن و گردش را رد می کردم، تا در تنهایی ها بتوانم حریصانه صفحات موبایل و کامپیوتر را چشم‌چرانی کنم. 😇✍حالا دیگر خواب هایم پر از خیالی بود که دوستشان داشتم و ناخود آگاه لبخند را روی لبم می نشاند. ♦️پ. ن: میدونم که بی صبرانه منتظر ادامه داستان هستید اگر میخواید داستان رو زودتر بخونید، میتونید جزوه رمان اینترنتی رو از آیدی زیر سفارش بدید😉👇🏻 @p_namaktab ◀️ ادامه دارد... ╭┅──────┅╮ 📖 @namaktab_ir ╰┅──────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمکتاب
📚پویش کتب: 📓روزی که عمه خورشید مرد و 📓جعبه سیاه همراه با ارسال رایگان+۲۰٪تخفیف🤩 🎊 از بین خریداران
💧. قطره‌ای‌ازڪتاب ✨عمه‌ خورشید، در گوشه‌ ای از باغ بزرگ خانۀ ما، در حیاط پشتی زندگی می‌ کرد. حیاط او با دری کوچک به باغ متصل می‌‌شد. او خواهر ناتنی پدرم بود و بارها از زبان مادرم و عمه‌ هایم شنیده بودم که مادر او🧕 دختر یک رعیت ساده و بی‌ اصل‌ و نسب بوده است. خانۀ عمه‌ خورشید، خانۀ آرزوهای کودکانه‌ ام بود😍. خانه‌ ای که پرندگان، بدون هیچ ترسی، در آن لانه می‌ کردند و کبوتر بچه‌ ها، روی‌ دست آدم می‌نشستند و او به من یاد می‌ داد، چگونه آن‌ها را نوازش کنم و دوست بدارم. یادم هست، یک روز که تخم کبوترها را از لانه برداشته بودم، با صدایی بغض‌ آلود😓 گفت: «سهراب‌ جان، این‌ ها بچه‌ های کبوترها هستند و اگر مادرشان ببیند که نیستند، گریه می‌ کند.» و آن‌ قدر گفت که رفتم🚶🏻‍♂ و تخم کبوترها را در لانه گذاشتم. ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب 📓 📖 |@namaktab_ir|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••~🔮📖📜~•• 😇] آدمیزاد هیچ وقت از قصه شنیدن سیر نمی‌شه. 📜] ماندگارترین کتاب‌های تاریخ، کتاب‌های داستان بودند‌. خصوصا داستان‌های واقعی و سرگذشت آدم‌ها و ملت‌ها. ✨]وقتی داستان تجربه‌های دیگران برای ما جذابه، حتما ماجراهای زندگی ما هم برای بقیه جالبه. 🌱] خصوصا اون ماجراهایی که امید و سرزندگی رو به دیگران هدیه می‌کنه. 💫منتظر خاطرات امیدبخشتون هستیم💫 💌_@p_namaktab +همراه با هدیه😍 |@namaktab_ir|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ🍂🌱🍂 ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ • . 🏝 . • آفتاب که به سرش زیادی می‌تابید، کمی بد حال می‌شد و این روزها بدحال‌تر.... شبش را هم خراب می‌کرد! کنار درب منتظر دیدن هیچ‌کسی نبود. چشمش که افتاد به او یک لحظه یادش رفت نفس بکشد؛ زبانش چسبید به سقف دهان و نچرخید. نگاهش را در کوچه چرخاند دنبال چه؟ نمی‌دانست... باورش سخت بود، یوسف که نبود، پس چرا او آمده بود؟ - سارا!  واقعا ایستاده بود کنار کوچه. در لباس مشکی بلندش، چه‌قدر متفاوت از اولین دیدارشان شده بود. دنیل هنوز مردد بود چه‌کند که متوجه شد کم کم بقیه هم سر از خانه بیرون آورده‌اند و دارند تماشا می‌کنند. بیشتر از این معطلی را درست ندید و قدم‌هایش را بلند برداشت و مقابلش ایستاد: -شما... شما این‌جا چکار می‌کنید؟ تا این جمله را گفت، تازه چشمان به خون نشستۀ سارا را دید، پف پلک‌ها و صورتی که انگار لاغر شده بود. دیگر نتوانست حرفی بزند. سارا با دیدن دنیل در آن اوضاع جا خورده بود و حالی بهتر از او نداشت. دنیل را چند بار در زندان دیده بود. باور این‌که او را این‌جا، با این افراد و در این وضعیت ببیند، حالش را خراب‌تر کرده بود... یوسف همان‌طور که متفاوت زندگی می‌کرد، متفاوت هم تعریف و تحلیل می‌کرد. 💯 ادامه دارد... 💯 ‼️‼️ کپی ممنوع❌❌ 📚https://eitaa.com/saheleroman 📚
+اگه دلتون می‌خواد یـه رمانِــ📖 متفـاوت و پـر هیجـان رو نوشِ‌ جان ڪنید🍇 تشـریف ببـرید لـبِ ساحـلِ رمـان☺️🏝 🔴⭕️ و البته مواظـب باشیـد ⭕️🔴 از اونجا ڪه این‌رمان هنوز چاپ نشده، خیلی خیلی خیلی داغ و نابه😉🧡♨️ رمانی چاپ نشده از خانم شکوریان‌فرد😍🤩 📔 https://eitaa.com/joinchat/1299841067Cf9aa36c49c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مادری از عرش 5.mp3
2.65M
🤔حضرت زهرا(س) به من چطوری نگاه می‌کنه؟ ╔ ✾" ✾ "✾ ════╗   🌸 @namaktab_ir ╚════ ✾" ✾" ✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نمکتاب
••~🔮📖📜~•• 😇] آدمیزاد هیچ وقت از قصه شنیدن سیر نمی‌شه. 📜] ماندگارترین کتاب‌های تاریخ، کتاب‌های داست
🌱 درست رسیده بودم به آنجا که حس میکنی هیچ چیز در این دنیا نمیتواند جلودار مشکلاتت باشد...هیچ کس به اندازه ی تو درد و رنج این مشکلات را به دوش نکشیده...اصلا کسی را پیدا نمی کنی که برایش بگویی و او درک کند! شده بودم آن دانه ای که با هزار زحمت سر از خاک بیرون زده بود و تشنه ی گرمای خورشید بود اما خود را در میان یخچال های قطب شمال مشاهده کرده🌫❄️ بدی کار این بود روحم مشوش شده بود و به هر دری میزد برای ذره ای تسلا... ساعت ها با دوستان پاساژها را سرزدیم و آرام نشدم!با خانواده بعد از مدتها پیتزا خوردیم و خندیدند و آرام نشدم!و هزار و یک راه حل دیگر.منی که خیلی جسم ضعیفی داشتم و چندین مشکل جسمانی داشتم،حالا می فهمیدم که بیماری جسمی دربرابر روح مریض،سوسول بازی است!!! نمیدانم به چه مناسبت بود که یکی از دوستان وضعیت گذاشته بودند که اگر کسی دوست دارد حزب قران بخواند اعلام کند.ختم قران داریم... با خودم گفتم حزب خیلی کوتاه است راحت خوانده می شود.من هم اعلام کردم.اولین بار بود که قرآن میخواندم و با تمام وجود میفهمیدم که با خدا هم سخن شده ام.با او حرف میزنم و او غم هایم را آرام آرام به آرامش تبدیل میکند... آرامش روح ارزش گرانبهایی است!این را زمانی فهمیدم که در اوج غم و تنهایی به آن رسیدم... آن زمانی که خداوند اذن داد که خورشید بر دانه ی میان یخچال های قطب هم بتابد.🌝 |@namaktab_ir|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا