eitaa logo
نماز امام زمان (عج) و نماز قضا
212 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
51 فایل
💚۳۱۳ نماز امام زمان (عج)💚 در این گروه هر هفته روزهای🔸 جمعه 🔸 خوانده می‌شود 📿 و همچنین هر روز یک نماز قضا بجا می آوریم به نیت فرج @khodayarir
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ عملی در صبح جمعه جهت بخشش گناهان در روایت آمده است کسى که پیش از نماز صبح روز جمعه سه مرتبه (از روى خلوص نیّت) بگوید: 💠 اَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذی لا اِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومِ، وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ گناهانش آمرزیده مى شود، هرچند که بیشتر از کف دریا باشد. 📚 بحارالانوار ج ۸۶ ، صفحه ۳۵۹ حدیث ۳۶ 📚 مفاتیح الجنان انتهای
🌸 در 🌸 سید ابن طاووس روایت کرده و فرموده: ☘ و شب دو رکعت نماز بخوان ☘و در هر رکعت سوره «فاتحه» را قرائت کن ولی آیه «إِیّٰاکَ نَعْبُدُ وَ إِیّٰاکَ نَسْتَعِینُ» را صد مرتبه بگو، سپس حمد را به پایان برسان ☘و دویست مرتبه سوره «توحید» را بخوان، ☘چون سلام دادی هفتاد مرتبه بگو:«لَاحَوْلَ وَ لَاقُوَّةَ إِلّا بِاللّٰهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ؛ ☘، آنگاه به سجده برو و دویست مرتبه بگو: «یَا رَبِّ یَا رَبِّ» ☘پس هر حاجت که داری بخواه، ان‌شاء‌الله برآورده خواهد شد. رآاس همه حاجت ها ظهور آقا عجل‌الله‌فرجه
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷 با ماشین به سمت سوله های اول شهر رفتیم ,همانجایی که نزدیک دوماه پیش من ولیلا اسیربودیم ,انگار که سالها از اسارتم می‌گذشت,یعنی روزگارم چنین دیر می گذشت اما اینک درکنار علی شیرین می گذشت. یک هلی کوپتر بزرگ که نمی‌دانم اسمشان چیست , آنجا بود یک سری وسایل مورد نیاز داعشی هارا آورده بود ,به محض اینکه خالی شد ,عده ای که آماده ی خارج شدن از عراق بودند سوار شدند ,همه جور آدمی داخلشون بود ,اما بیشترشان داعشی و نظامی بودند. مدارک همه را نگاه می‌کردند اما هارون یعنی همون علی خودمان ,مثل اینکه سرشناس بود و باکلی احترام سوارمون کردند,مثل اینکه قرار بود تعدادی را سوریه پیاده کنن وبعد بلافاصله به سمت اسراییل حرکت کنیم. نمی‌دونم چی شد که شب داخل خاک سوریه که تحت سیطره ی داعش بود موندیم و صبح زود حرکت کردیم سمت اسراییل.... یک ساعت بعد داخل فرودگاهی در تل آویو پیاده شدیم, استرس تمام وجودم را گرفته بود,قبلا با علی صحبت کرده بودم و برای پوششم تصمیم گرفتیم فعلا چادر و روبنده را بردارم بایک پیراهن عربی بلند و شال عربی وارد خاک فلسطین اشغالی شدم ,هرم هوای گرم که به صورتم خورد حالم رابهم زد,علی محکم دستم را دستش گرفته بود وبادست دیگه چرخ دستی که چمدان هامون داخلش بود هل میداد. به ساختمان فرودگاه رسیدیم,علی مدارک را نشان داد وچمدان هامون را گرفتند وما را راهنمایی کردن به طرف یه ماشین,مونده بودم این کارا برای چی هست اما می ترسیدم حتی باعلی صحبت کنم,داخل ماشین نگاهی به علی انداختم خیلی ریلکس وفارغ از این دنیا نشسته بود وتا دید نگاهش می‌کنم با دست یه بوسه برام فرستاد,به حالش غبطه می خوردم,واقعا نمی دونستم که این تفاوت جنسییتی هست که علی اینقد آرومه یا واقعا ازکارش مطمینه که اینقدر راحته.... جلوی یک بیمارستان مارا پیاده کردند ومن وعلی را هرکدام به طرفی بردند,از اونچه که می‌دیدم واقعا تعجب می‌کردم ,داخل بیمارستان از ورودی هاش گرفته تا اتاق‌ها و...زنان و مرداش از هم جدا بود...یعنی اینا برای چی حریم مرد و زن را رعایت می کنن,پوشش خانوم ها هم خیلی پوشیده ودو راز برهنگی بود اگه نمی دونستم که الان اسراییل هستیم حتما حدس می‌زدم که داخل یک کشور اسلامی هستیم. من رابه اتاقی راهنمایی کردند,یه خانوم اونجا بود و خبری از علی هم نبود ,دوباره حس ترس تمام وجودم را گرفت...هدفشون ازاین کارا چیه؟ ادامه دارد.... ╭┄┅═✼🍃🌸🍃✼═┅┄╮ @namaz_emam_zaman ╰┄┅═✼🍃🌸🍃✼═┅┄╯
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷 خانومی که لباس سفید بلندی بایه کلاه سفید پوشیده بود ,گویا دکتری ,چیزی بود,اشاره کرد که بنشینم. نشستم وتا دست به سرنگ و...شد,فهمیدم میخواد آزمایش بگیره.خلاصه آزمایش گرفت و دوباره رفتم یه اتاق دیگه و اونجا از کل انگشتان دست و پام انگشت نگاری الکترونیکی کردن وبا خودم می گفتم عجب سفت و سخت می گیرنش ,خوبه کله ام را نذاشتن تو دوربین خخخح که انگار می‌خواستند اونم بزارن واز همه طرف,نیم رخ,تمام رخ و...عکس چهره گرفتند. این کارا چند ساعتی طول کشید وبعداز گرفتن تمام اطلاعات واسکن کل تن ما یه کارت دادن دستمون به عنوان شهروند موقت وگفتند که تا جواب تمام آزمایشات را,بررسی نکنن ,کارت اقامت دائم وشهروندی اسراییل به ما تعلق نمی گیرد. اومدم جلوی محوطه همون به,اصطلاح بیمارستان وقامت رعنای عشقم علی...تمام نگرانی هایم رابه باد داد . دوباره برمون گرداندن به فرودگاه وچمدان هامون را تحویلمان دادند وبه قول علی آزادمان کردند. همین‌طور که کیفم را روی دوشم مرتب می‌کردم گفتم:ع ع نه نه ببخشید, هارون جان تکلیف چیه,تواین شهر غریب چه کنیم؟ علی :نبینم باوجود مرررردت ,از غم غربت بگی هااا الان درستش می کنم. یه تاکسی از فرودگاه گرفت وبه راننده گفت :من و خانوم را ببر یه هتل خوب. این را هم بگم که زبان اصلی اسراییل عبری هست منتها اکثر اسراییلیها زبان عربی را بلدن ,یعنی آموزششون دادند وبرای همین ما برای ارتباط برقرار کردن ,هیچ مشکلی نداشتیم,حتی نام تمام خیابانها و کوچه ها به دو شکل عبری و عربی نوشته شده بود. تاکسی داخل یک خیابان شد که هر چندقدمیش یه جا هتل بود. پیاده شدیم ,علی روکرد به من وگفت:ملکه ی من ,انتخاب فرما تا کجا اطراق نماییم؟ نگاه به اطراف کردم همه تقریبا یه شکل بودند,یکدفعه آخر خیابان یه هتل دیدم که نوشته بود هتل هارون... اشاره کردم طرفش وگفتم:به افتخار مرد زندگیم ,پیش به سوی هارون... علی:عجبببب, بنازم دید چشمانت را که شکاری چون من را از همه جا شناسایی می کند ,حتی نامم را از دور می‌رباید خخخخخ خنده کنان دست در دست هم با شکمی خالی که از گرسنگی درونش جنگ وجدل بود ,پیش به سوی هتل گام برداشتیم. تا چه پیش آید...الله اعلم... ادامه دارد.... ╭┄┅═✼🍃🌸🍃✼═┅┄╮ @namaz_emam_zaman ╰┄┅═✼🍃🌸🍃✼═┅┄╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂گرفته قلبم و آه هم مدد مرا ندهد... برای درد فراقت کسی دوا ندهد... 🍂به‌راه مانده نگاهم بیا گل نرگس... کسی به جز تو پناهی به بینوا ندهد... تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا