📗داستان کربلا
❤️🔥 #بازخوانی_کتاب_آه
#قسمت_هفتاد
مرکب خود را خواباند و عُقبه بن سمعان را فرمود پای آن را بست.
سپاهیان عمرسعد به سوی امام تاختند...
مردی شامی که در واقعه حاضر بود و او را کَثیر بن عبدالله شعبی میگفتند،
گفت:
_وقتی بر حسین تاختیم، "زُهَیر بن قین" سوی ما آمد؛ بر اسبی بسیار پرمو سوار بود.
غرق در اسلحه بود.
گفت:
_ بترسید!
بترسید از عذاب خدا!
مسلمان باید نیکخواه برادر مسلمان خودش باشد!
و ما اکنون برادریم و بر یک دین و شریعتیم!
تا میان ما و شما شمشیری کشیده نشده است، به نصحیت و نیکخواهی ما سزاوارید...
اما وقتی شمشیر در کار آمد،
پیوند ما گسسته میشود و ما از هم جدا میشویم...
خدای بزرگ ما را به ذریة و نسل پیغمبرش آزمایش کرده است؛ تا بداند ما و شما چه میکنیم!
ما شما را به یاری ایشان میخوانیم و ترک این گمراهِ گمراه زاده، عبیدالله بن زیاد، که از آنها جز بدی ندیدید و نخواهید دید!
مگر فراموش کردهاید؟ چشمان شما را بیرون میآوردند
دست پای شما را میبریدند
و اعضای شما را از پیکرتان جدا میکردند و بر درختان خرما میآویختند؟!
نیکان و قاریان شما را میکشتند...
او را دشنام دادند و ابن زیاد را ستایش کردند و
گفتند:
_ولله از اینجا نرویم تا حسین را با همراهانش بکشیم؛ یا تسلیم شده و اسیر شده نزد عبیدالله بفرستیم.
زهیر گفت:
_ای بندگان خدا!
دوست داشتن فرزندان فاطمه و یاری کردن آنان سزاوار تر است از اطاعت از فرزند سمیه!
اگر آنان را یاری نمیکنید،
شما را به خدا پناه میدهم از کشتن ایشان...
به جانم سوگند که یزید بی کشتن حسین هم از شما راضی میشود!
شمر تیری سوی زهیر انداخت و گفت:
_خاموش باش!
با سخنان بسیار خود ما را به ستوه آوردهای و خستهمان کردهای!!
زهیر به شمر گفت:
_ای پسر مردی که پیوسته بول میکرد بر پاشنههای پای خود!
تو چهارپای زبان بسته،
فکر نمی کنم دو آیه از کتاب خدا را درست یاد گرفته باشی؛
رسوایی روز قیامت و عذابی دردناک در انتظار توست.
شمر گفت:
_خدا تو و امامت را تا ساعتی دیگر خواهد کشت.
زهیر گفت:
_به مرگ مرا می ترسانی؟
به خدا قسم که مرگ نزد من از جاویدان بودن با شما بهتر است
آنگاه روی به مردم دیگر کرد و بلند گفت:
_ای بندگان خدا!
این مرد درشتهیکلِ بدخوی
و افراد مشابه او شمارا فریب ندهند!
به خدا قسم که به شفاعت محمد نمیرسند آنها که خون اهل بیت او را بریزند و یاوران و مدافعان حریم محمد را بکُشند!
مردی از عقب فریاد زد و به زهیر گفت :
_ابا عبدالله میگوید باز گرد!
همچنان که مؤمن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد، تو نیز مردم را نصیحت کردی و در دعوت ایشان به سوی حق تلاش کردی
اگر سودی داشته باشد...
زهیر اطاعت کرد و برگشت...
#ادامه_دارد ...
#اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🌸⃟🌷🍃📕჻ᭂ࿐✰
✅ کپی با ذکر صلوات هدیه به سیدالشهداء علیه السلام
@namazemahboob
📗*کتابِ آه*
🔥 #بازخوانی مقتل امام حسین علیه السلام
#قسمت_هفتاد
مرکب خود را خواباند و عُقبه بن سمعان را فرمود پای آن را بست.
سپاهیان عمرسعد به سوی امام تاختند...
مردی شامی که در واقعه حاضر بود و او را کَثیر بن عبدالله شعبی میگفتند،
گفت:
_وقتی بر حسین تاختیم، "زُهَیر بن قین" سوی ما آمد؛ بر اسبی بسیار پرمو سوار بود.
غرق در اسلحه بود.
گفت:
_ بترسید!
بترسید از عذاب خدا!
مسلمان باید نیکخواه برادر مسلمان خودش باشد!
و ما اکنون برادریم و بر یک دین و شریعتیم!
تا میان ما و شما شمشیری کشیده نشده است، به نصحیت و نیکخواهی ما سزاوارید...
اما وقتی شمشیر در کار آمد،
پیوند ما گسسته میشود و ما از هم جدا میشویم...
خدای بزرگ ما را به ذریة و نسل پیغمبرش آزمایش کرده است؛ تا بداند ما و شما چه میکنیم!
ما شما را به یاری ایشان میخوانیم و ترک این گمراهِ گمراه زاده، عبیدالله بن زیاد، که از آنها جز بدی ندیدید و نخواهید دید!
مگر فراموش کردهاید؟ چشمان شما را بیرون میآوردند
دست پای شما را میبریدند
و اعضای شما را از پیکرتان جدا میکردند و بر درختان خرما میآویختند؟!
نیکان و قاریان شما را میکشتند...
او را دشنام دادند و ابن زیاد را ستایش کردند و
گفتند:
_ولله از اینجا نرویم تا حسین را با همراهانش بکشیم؛ یا تسلیم شده و اسیر شده نزد عبیدالله بفرستیم.
زهیر گفت:
_ای بندگان خدا!
دوست داشتن فرزندان فاطمه و یاری کردن آنان سزاوار تر است از اطاعت از فرزند سمیه!
اگر آنان را یاری نمیکنید،
شما را به خدا پناه میدهم از کشتن ایشان...
به جانم سوگند که یزید بی کشتن حسین هم از شما راضی میشود!
شمر تیری سوی زهیر انداخت و گفت:
_خاموش باش!
با سخنان بسیار خود ما را به ستوه آوردهای و خستهمان کردهای!!
زهیر به شمر گفت:
_ای پسر مردی که پیوسته بول می کرد بر پاشنههای پای خود!
تو چهارپای زبان بسته،
فکر نمی کنم دو آیه از کتاب خدا را درست یاد گرفته باشی؛
رسوایی روز قیامت و عذابی دردناک در انتظار توست.
شمر گفت:
_خدا تو و امامت را تا ساعتی دیگر خواهد کشت.
زهیر گفت:
_به مرگ مرا می ترسانی؟
به خدا قسم که مرگ نزد من از جاویدان بودن با شما بهتر است
آنگاه روی به مردم دیگر کرد و بلند گفت:
_ای بندگان خدا!
این مرد درشتهیکلِ بدخوی
و افراد مشابه او شما را فریب ندهند!
به خدا قسم که به شفاعت محمد نمیرسند آنها که خون اهل بیت او را بریزند و یاوران و مدافعان حریم محمد را بکُشند!
مردی از عقب فریاد زد و به زهیر گفت :
_ابا عبدالله میگویند باز گرد!
همچنان که مؤمن آل فرعون قوم خود را نصیحت کرد، تو نیز مردم را نصیحت کردی و در دعوت ایشان به سوی حق تلاش نمودی
اگر سودی داشته باشد...
زهیر اطاعت کرد و برگشت...
🎁 @namazemahboob
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄