eitaa logo
نماز محبوبم 💐
2.7هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
30 فایل
💐 اللهمّ بارِک لِمولانا صاحب الزمان علیه‌السلام و اجعَل صَلاتَنا بِه مَقبولَه 🤲🏻 کانال‌های دیگه‌‌مون: https://eitaa.com/chekaraa https://eitaa.com/maghtal جهت تبادل و بیان نظرات 👈🏻 @M_taeb
مشاهده در ایتا
دانلود
26.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌅 به سرم زده بــــــــــــــــــــاز، منِ سر به هوا... به وساطتِ اشــــــ😭ــــــک برسم به شما❤️‍🔥 🎼 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔭🌕 دکتر هستم. اهل تونس؛ شمال آفریقا🌴 مذهبم اسلام نبود. استاد دانشگاه سوربن فرانسه بودم و در زمینه تطبیق ادیان سه‌گانه توحیدی(اسلام. مسیحیت و یهودیت)تحقیق می‌کردم. نابغه‌ای بودم در زمان خودم. قرآن را در ده سالگی حفظ کرده بودم و در شهرها و کشورهای مختلف سخنرانی داشتم🎙 تا اینکه در سفری به سمت بیروت که با کشتی می‌رفتیم🛳 با یکی از اساتید دانشگاه به نام (مُنعم) که شیعه بود آشنا شدم و گفتگوهایی بین ما انجام شد. با راهنمایی دوستم منعم به نجف اشرف رفتم و با علمایی چون آیت‌الله و مناظره و گفتگوهای فراوانی کردم و بالاخره در سن ۲۴ سالگی شیعه شدم.😎 اولین کتابی که بعد از آن نوشتم این بود: 📗 ثُمَّ اهتَدَیتُ: یعنی آنگاه هدایت شدم🙂 این کتاب به ده‌ها زبان معروف دنیا ترجمه شده، افراد زیادی را شیعه کرده و بارها و بارها تجدید چاپ شده است.💖 البته کتاب‌ها و مقالات دیگری هم دارم مانند: 📚اهل سنت واقعی/ از آگاهان بپرسید/ همراه با راستگویان/ اهل بیت کلید حل مشکلات 🔑 کلید طلایی مسلمان شدنم یک سوال مهم بود که به دنبال جوابش رفتم و همان یک سوال، به لطف خدا مرا به اسلام حقیقی هدایت کرد. 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
چطور دکتر تیجانی شیعه شد. سوال مهم تیجانی چه بود؟🤔👇 https://www.aparat.com/v/VCxAZ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی آنلاین - سیاست و امام رضا - استاد پناهیان.mp3
7.92M
⁉️چرا ورود امام رضا(علیه السلام) به دستگاه سیاست موجب کاهش محبوبیت ایشان نشد؟ 🎙 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
💠 علامه حسن زاده آملی ره: در اثـرات عجـیـب و شـگـفـتـی اسـت کـه حـتــی ذره ای از آن نصیب فردی که خـواب است، نمـی شـود... ✨️🌙 از اذان صبح تا طلوع آفتاب را بین الطلوعین می گویند. 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗*کتابِ آه* 🔥 مقتل امام حسین علیه السلام ادامه داستان به نقل از امام سجاد علیه‌السلام: _آن شب بیمار و رنجور نشسته بودم و عمه‌ام زینب، از من پرستاری می‌کرد. و پدرم تیرها را اصلاح می‌کرد. ناگاه برخواست و به خیمه‌ی دیگری رفت. جَون هم آن‌جا بود (غلام ابوذر غفاری که بعد از شهادت ابوذر، به خانه امام علی برگشت و اکنون با امام حسین علیه السلام به کربلا آمده بود. جَون در تعمیر و تجهیز سلاح مهارت داشت). جون شمشیر پدرم را اصلاح می‌کرد و پدرم این ابیات را می‌‌خواند: _* اُف بر تو روزگار که دوست بدی هستی! چرا از تو شکایت نکنم که شب و روز در کار آنی که حق جویان و دوستان را به خون بغلتانی! البته کار ما واگذار به خداوند است و هر زنده‌ای بالاخره می‌رود بر این راه که من می‌روم* وقتی دو سه بار این ابیات را تکرار کرد، مقصود او را دریافتم. پس بغض گلوی مرا گرفت ولی خودم را کنترل را کردم. سکوت کردم... دانستم که بلا فرود آمده! عمه‌ام زینب نیز، آنچه من شنیدم شنید و رقت قلب شأن زنان است... نتوانست خودداری کند. برجست و دامن کشان رفت تا نزد پدرم. گفت: _وای از این مصیبت! کاش مرگ آمده بود و زندگانی مرا نابود کرده بود! مادرم فاطمه زهرا، پدرم علی مرتضی و برادرم حسن از دنیا رفته‌اند. حسین برادرم! ای جانشین گذشتگان! ای پناه بازماندگان! می‌گفت و می‌گریست... حسین سوی او نگریست و گفت: _خواهرم! شیطان برد باری تو را نبَرَد! و اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: _اگر مرغ قطا را به حال خود واگذارند می‌خوابد(اين یک ضرب المثل عربی است و آن را مثل می‌زنند براى كسی كه بدون اراده و اختيارش، او را بر كارى كه خوشايندش نيست، إكراهاً و إجباراً وادار مى‌كنند و منظور امام این بود که وظیفه امام، هدایت مردم و وظیفه مردم، پیروی و طلب سعادت از راهنمایی اوست و اگر مرا به حال خود می‌گذاشتند و مقدماتش فراهم بود، وارد جنگ نمی‌شدیم...) عمه‌ام گفت: _اینکه تو را به ستم می‌گیرند و می‌کشند، دل مرا بیشتر خسته و آزرده می‌کند. بر جان من سخت دشوار است و گران... ! گریست... و بیهوش افتاد. پدرم فرمود: _ای خواهر! با شکیبایی و صبر به درگاه خدا، قلبت را تسلی ده و بدان که اهل زمین همه می‌میرند. اهل آسمان ها هم همه می‌میرند. هیچ‌کس در زمین نمی‌ماند! هرچیزی فانی شود مگر وَجهُ الله! همان خدایی که مردم را به قدرت خود آفرید و باز آن‌ها را زنده خواهد کرد... جّد من، بهتر از من بود و پدرم بهتر از من و مادرم و برادرم بهتر از من بودند. و همه آن‌ها از این جهان رخت بربستند. ما و هر مسلمانی باید به رسول خدا تأسی بجوییم... پدر با امثال این سخنان عمه‌ام زینب را آرام کرد و به او گفت: _ای خواهر من! تو را سوگند می‌دهم! پس از من بی‌تابی مکن! و برای من زاری و شیون نکن! آن‌گاه عمه را نزد من آورد و نشاند و نزد یارانش رفت. آن شب تا صبح، چون زنبور عسل، رزمندگان در زمزمه بودند از تلاوت قران و دعا و مناجات. و دائم در رکوع و سجود بودند، ایستاده و نشسته... در این میان... سوارانی از سربازان عمر سعد که شبانه اطراف خیمه‌ها پاس می‌دادند، به خیمه امام حسین علیه السلام رسیدند؛ در حالی‌که امام این آیات را تلاوت می‌فرمود: _*( وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ ۚ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا ۚ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ . مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ / کافران فکر نکنند اگر به آن‌ها مهلت می‌دهیم، به نفعشان است؛ بلکه به آن‌ها مهلت می‌دهیم که بار گناهانشان را سنگین‌تر کنند و در آخرت عذابی خِفَّت‌بار را بچشند.خدا بنا دارد که شما را رها نکند تا وقتی که پاک و ناپاکتان را از هم جدا کند* مردی از آن سواران، این آیه را شنید. 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
📗*کتابِ آه* 🔥 مقتل امام حسین علیه السلام ‌ سرباز عمرسعد پس از شنیدن آیات قرآن از زبان مبارک امام حسین علیه‌السلام، گفت‌: _به پروردگار کعبه سوگند که ما انسان‌های پاکیزه و مومنی هستیم و از شما جدا شده‌ایم! او ابوحرب صَبیعی بود! مردی لوده و دلاور... بُرَیر یگی از یاران امام گفت: _تو گمان می‌کنی که خدا تو را از پاکیزگان قرار داده است؟! ابو حرب گفت: _انا لله و انا الیه راجعون! بریر بر من بسیار سخت است که تو هلاک شوی! بریر گفت: _ای اَبا حرب! آیا می‌توانی بعد از آن گناهان بزرگ سوی خدا باز گردی و توبه کنی؟ به خدا قسم که خاندان رسول الله و یاوران او پاکیزه و مومنان حقیقی هستند... در آن شب پس از صحبت و گفتگوی میان آنان، سی و دو تن از لشکر عمر سعد به اصحاب امام حسین پیوستند! چون سحر شد، خوابی سبک امام را گرفت. بیدار شد و فرمود: _می‌دانید اکنون در خواب چه دیدم؟ گفتند: _یابن رسول الله! چه دیدی؟ گفت: _دیدم سگانی به من روی آورده‌اند تا مرا بدرند! و در میان آن‌ها، سگی دورنگ دیدم که از همه نسبت به من وحشی‌تر بود... گمان دارم آنکه از میان این مردم مرا می‌کُشد، مردی پیس(نوعی بیماری پوستی) باشد. و جدّ خود، رسول خدا را دیدم؛ درحالی‌که گروهی از اصحاب با او همراه بودند. می‌فرمود: " پسرم! تو شهید آل محمدی و اهل آسمان‌ها از آمدن تو شادی می‌کنند! امشب افطار، تو نزد من هستی. تاخیر نکن! این فرشته‌ای‌ است که از آسمان فرود آمده تا خون تو را بگیرد و در شیشه‌ی سبزی نگه دارد. " این خوابی‌ است که دیدم... اَجَل نزدیک است و بی‌شک هنگام کوچ کردن از این جهان فرا رسیده است. بامداد، حسین با اصحاب نماز خواند و برای خطبه برخاست. خدای را سپاس گفت و ستایش کرد و به اصحاب خود گفت: _خدای عزوجل اراده فرموده شما و مرا کشته ببیند. بر شما باد به شکیبایی و صبر... حسین اسب رسول خدا را که مرتجز ( ذوالجناح) نام داشت، خواست و بر آن نشست و صفوف اصحاب را برای رزم آماده کرد و آن‌ها را آراست: زهیر را به سمت راست سپاه کوچک خود امر فرمود و حبیب بن مظاهر را به سمت چپ مامور نمود و پرچم را به عباس سپرد. و فرمود آن هیزم‌ها را (که در خندقی که شبانه کنده بودند تا دشمن از پشت خیام نتواند حمله کند) آتش زدند. حسین اسبی داشت به نام لاحِق که پسرش علی‌اکبر را بر آن سوار کرد؛ درحالی‌که با او سی و دو سوار بود و چهل پیاده... ... ‎‌ 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄