eitaa logo
مُـبلِـغِ مَجـٰازے
485 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
135 فایل
بصیرتی، تربیتی، فرهنگی،مذهبی،تاریخی و سیاسی
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 داستان یک شیشه وُدکا و فحش به مادر هویدا شاید تا به امروز نام را نشنیده باشید. وکیل دادگستری و نماینده مجلس در دوره پهلوی، در این قسمت سه مهم او را مورد بررسی و بازنگری قرار میدهم به این دلیل که ارزش تاریخی دارند. اما علت رجوع به او رفاقت صمیمی و طولانی با اگر بخواهیم پنج نزدیک به هویدا را چه در ایام تحصیل در و یا در ایام نخست وزریری نام ببریم قطعا یکی از آنهاست. آقایان می‌گوید: "حتی در دوره نخست وزیری هر هفته دو نوبت با هویدا منظما ملاقات داشتم و همیشه با او صحبت می‌کردم. دو سه سال آخر نخست وزیری که اوضاع اقتصادی بهم خورده بود از هویدا خواستم دهد. هویدا گفت: در مملکت ما استعفا مقابل شاه ندارد مگر اینکه مرا اخراج کند! هرچند شاه دوست دارد خودش باشد. منظور هویدا این بود که شاه شخصا می‌خواهد همه امورات کشور را پیش ببرد و ما کاره ای نیستیم. اما دو بخش خاطرات اهمیت خاصی دارند. در سال ۵۷ پیش از انقلاب وقتی قرار شد و سایر وزرا دستگیر شوند تا به این بهانه خشم مردم فروکش کند را در هواپیما دیدم. به او گفتم اوضاع چطور خواهد شد؟ اردشیر زاهدی فحشی به مادر داد و گفت دیشب تا نیمه شب پیش شاه بودم و بالاخره او را راضی کردم تا هویدا و سایر وزرا و افرادی که در این سالها در ناراضیتی مردم نقش داشتند را بازداشت کنند، شاه هم بعد از اصرار زیاد قبول کرد چون شاه معتقد بود هویدا یعنی بازداشت خودش! شاهین آقایان می‌گوید: اما گفته بود او را به حبس خانگی ببرید و حتما روزی یک روزانه امیرعباس را بدهند. بررسی خاطرات سیاسی ما را با شخصیت و عملکرد افراد آشنا می‌سازد. هویدا مخالفان زیادی در لایه های سیاسی داشت و اصرار به کردن و اعدام او پیش از انقلاب داشتند. در خاطرات مفصلا به این روابط پرداخته شده است. 📚مصاحبه با پروژه تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد آمریکا. https://eitaa.com/namazi_ir
🍃 | حق ندارم به خانم امر کنم 🔸زهرا مصطفوی روایت می‌کند: من ندیدم در طول زندگی، امام به خانم‌شان بگویند در را ببندید. بارها و بارها می‌دیدم‌‎ ‌‏که خانم می‌آمدند و کنار آقا می‌نشستند، ولی امام خودشان بلند می‌شدند و در را‌‎ ‌‏می‌بستند و حتی وقتی پا می‌شدند به من هم نمی‌گفتند که در را ببندم. یک روزی من به‌‎ ‌‏آقا گفتم خانم که داخل اتاق می‌آیند همان موقع به ایشان بگویید در را ببندند. گفتند: «من‌‎ ‌‏حق ندارم به ایشان امر کنم». حتی به صورت خواهش هم از ایشان چیزی را‌‎ ‌‏نمی‌خواستند. 📚 برداشت‌هایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۱، صفحه ۷۸ 🆔 eitaa.com/namazi_ir