eitaa logo
کانال نماز خوب
1.6هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
12 فایل
✅ کانال اول ما @ahkaamcanonical 🔴 جهت پیشنهاد و انتقاد،پاسخگویی #سئوالات_شرعی، #ازدواج، و #دیگر_مسائل به این آیدی می توانید رجوع بفرمایید.👇👇👇 @fatematozahrastmadaram 🔵 ادمین تبادل و تبلیغ:👇👇 @fadaypedar79 کپی_آزاد ۹۹/۲/۱۷ ♥از صبوری شما متشکریم
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 ✍یکی از فواید نماز جماعت 🔰اگر چندین چراغ در یک جا روشن باشد و یکی از آن¬ها خاموش شود، آن¬جا تاریک نمی¬شود و چراغ دیگر را نیز می¬توان با آن¬ها روشن کرد. ولی اگر هر یک از چراغ¬ها در یک اتاق دربسته روشن باشد نور کمی در آن¬جا وجود دارد و اگر آن چراغ خاموش شود آن اتاق تاریک می¬شود. انسان¬ها نیز همین گونه¬اند. در کنار یکدیگر که هستند از انرژی مثبت جمعیت استفاده می-کنند، شاداب هستند و از آرامش خاصی برخوردار می¬شوند و شاید خداوند به خاطر حضور افراد پاک و شایسته که همچون چراغ فروزان هستند ما را نیز مشمول رحمت خاصه¬ی خودش گردانید. (در روایات آمده است که الصلاةُ نورٌ ، نماز نور است و روح انسان را از ظلمت بیرون می آورد) 📚کتاب زیر باران ؛ نکته 236) کانال ⭕️ @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
💥💥 🔰👌 ﻭﻗﺘﻲ ﻧﺎﻧﻮﺍ ﺧﻤﯿﺮ ﻧﺎﻥ ﺳﻨﮕﮏ ﺭﺍ ﭘﻬﻦﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺗﻨﻮﺭ🔥 ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻱ ﻛﻪ ﭼﻪ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ؟ ⚜ !! ﺧﻤﯿﺮ ﺑﻪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﻣﯽ ﭼﺴﺒﺪ! ﺍﻣﺎ ﻧﺎﻥ ﻫﺮﭼﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺍﺯ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺟﺪﺍ ﻣﯽﺷﻮﺩ ... ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﺳﺨﺘﯿﻬﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ🌍ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺗﻨﻮﺭ ﺍﺳﺖ و ﺍﯾﻦ ﻫﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺨﺘﻪ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺳﻨﮓ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﺑﺨﻮﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ. ﺳﻨﮕﻬﺎﺗﻌﻠﻘﺎﺕ ﺩﻧﯿﺎﯾﯽﻫﺴﺘﻨد... ↜ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻦ ↜ﺧﺎﻧﻪ ی ﻣﻦ ↜ﻣﻦ ... ↜ﻣﻦ .... ﺁﻧﻮﻗﺖ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻨﻮﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﮐﻨﻨﺪ ﺳﻨﮕﻬﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﻥ ✅ ﺧﻮﺷﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﮑﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﭘﺨﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺳﻨﮕﯽ ﻧﻤﯽ ﭼﺴﺒﺪ❌ ✅ﻣﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ﺍیم⁉️ ﺳﻨﮓ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺳﺖ 🌹🍃🌹🍃 کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
کانال نماز خوب
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 3⃣4⃣ چند روز مى گذرد، فاطمه (س) به ياد روز
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 4⃣4⃣ او در كنار قبر پدر بى هوش مى شود. زنان مدينه به سوى او مى دوند، آب مى آورند و بر صورتش مى ريزند تا به هوش آيد. 190 همه از خود اين سؤل را دارند: «چرا بايد يگانه دختر پيامبر اين گونه گريه كند؟ ». زنان مدينه با شوهران خود سخن مى گويند: «آخر چرا بايد حقّ فاطمه را غصب كنند؟ آخر چرا كسى فاطمه را يارى نمى كند؟ » بچّه ها، بزرگ ترها، زنان و مردان، همه با شنيدن گريه فاطمه مى فهمند كه ظلم بزرگى به او شده است. اين گريه، دل هر كس را به درد مى آورد. بايد هر طور هست صداى گريه فاطمه را خاموش كنيم. اين گريه براى حكومت از هر چيزى خطرناك تر است. چگونه مى توان فاطمه را آرام كرد. بايد نقشه اى كشيد. * * * چند نفر از همسايگان نزد على (ع) آمده اند و دارند با او سخن مى گويند. يا على! ما براى فاطمه احترام قائل هستيم، امّا شما مى دانيد كه ما نياز به آرامش داريم. منظور شما از اين سخن چيست؟ فاطمه هم شب گريه مى كند هم روز، ما از تو مى خواهيم سلام ما را به او برسانى و به او بگويى كه يا شب گريه كند و روز آرام باشد تا ما بتوانيم استراحت كنيم، يا روز گريه كند و شب آرام باشد، ما نياز به آرامش داريم. باشد، من به فاطمه مى گويم. 191 على (ع) به سوى خانه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌(صفحه88) خود حركت مى كند و در گوشه اى مى نشيند. او با خود فكر مى كند چگونه سخن همسايه‌ها را به فاطمه (س) بگويد. فاطمه (س) به او نگاه مى كند و مى فهمد كه او حرفى براى گفتن دارد، امّا خجالت مى كشد بگويد. على جان! تو سخنى با من دارى؟ فاطمه جان! همسايه‌ها به من گفته اند كه به تو بگويم يا روز گريه كنى يا شب. على جان! من به زودى از بين اين مردم مى روم و به پيش خداى خود مى روم! 192 آرى، اين گونه است كه فاطمه (س) را از گريه كردن منع مى كنند، او ديگر نبايد به كنار قبر پيامبر بيايد و گريه كند. صداى گريه او، مردم را آزار مى دهد. او اوّلِ صبح، از خانه بيرون مى رود. او با اين بيمارى كجا مى رود؟ نگاه كن! او به سوى قبرستان بقيع مى رود. حسن و حسين (ع) نيز همراه او هستند. او در گوشه اى از قبرستان مى نشيند و شروع به گريه مى كند. خورشيد، بالا مى آيد، آفتاب داغ مدينه بر فاطمه (س) مى تابد. فاطمه (س) از جاى خود بلند مى شود، او به دنبال سايه مى گردد. آنجا درخت كوچكى هست، فاطمه (س) زير سايه درخت مى نشيند و به گريه خود ادامه مى دهد. غروب آفتاب مى شود، على (ع) به دنبال فاطمه (س) مى آيد و او را به خانه مى برد. 193 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال نماز خوب
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 4⃣4⃣ او در كنار قبر پدر بى هوش مى شود. زنا
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 5⃣4⃣ شب درگوشه اى از مدينه جلسه اى تشكيل مى شود. فاطمه براى گريه كردن به بقيع رفته است، اين براى ما خطر دارد. آرى، تا ديروز فاطمه در خانه خود گريه مى كرد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ، امّا امروز به بقيع رفته است، اگر مردم بفهمند چه خواهد شد؟ به راستى چه بايد كنيم؟ ما بايد درختى كه فاطمه زير سايه اش مى نشيند قطع كنيم تا آفتاب او را اذيّت كند و مجبور شود به خانه برگردد. چند نفر با تبر به سوى بقيع مى روند و آن درخت را قطع مى كنند. فردا صبح، فاطمه (س) با حسن و حسين (ع) به سوى بقيع مى آيد. آفتاب بالا آمده است، امّا اينجا ديگر درختى نيست تا فاطمه (س) زير سايه اش بنشيند. آنجا را نگاه كن! على (ع) براى ديدن فاطمه (س) آمده است. او مى بيند كه فاطمه (س) در آفتاب نشسته است. على (ع) آستين خود را بالا مى زند: مى خواهى چه كار كنى، مولاى من؟ مى خواهم براى فاطمه سايه بانى بسازم. بيا من و تو هم مولاى خود را كمك كنيم، بيا برويم ساقه درخت خرما بياوريم... خسته نباشى! اين گونه است كه بَيتُ الاَحزان (خانه غم ها) ساخته مى شود. سايبانى كوچك براى گريه كردن فاطمه (س). فاطمه جان! بيا در زير اين سايه بان بنشين. روزها و شب‌ها مى گذرد... * * * خبرى در شهر مى پيچد: «بيمارى فاطمه (س) شديد شده است، او ديگر نمى تواند از خانه بيرون بيايد». عدّه اى از زنان مدينه به عيادت او مى آيند. آنها در كنار فاطمه (س) مى نشينند و حال او را مى پرسند. فاطمه (س) رو به آنان مى كند و مى گويد: «بدانيد كه من از شوهرانِ شما ناراضى هستم، زيرا آنها ما را تنها گذاشتند و به دنبال هوس هاى خود رفتند. عذاب بسيار سختى در انتظار آنها مى باشد، واى بر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌كسانى كه دشمن ما را يارى كردند ». زنان مدينه با شنيدن سخنان فاطمه (س) به گريه مى افتند. آنها نزد شوهران خود مى روند و به آنها مى گويند كه فاطمه (س) از دست شما ناراضى است. شما كه از پيامبر شنيده ايد كه فرمود: «فاطمه، پاره تن من است، هر كس او را اذيّت و آزار دهد مرا آزرده است»، شما بايد برويد و فاطمه را راضى و خوشنود سازيد. مردان مدينه چاره اى ندارند، بايد به سخنان زنان گوش دهند. نگاه كن! بزرگان اين شهر به سوى خانه فاطمه (س) مى آيند. آنها مى خواهند از فاطمه (س) عذر خواهى كنند. درِ خانه به صدا در مى آيد، على (ع) در را باز مى كند. گروهى از مردم مدينه به عيادت فاطمه (س) آمده اند. آنها وقتى با فاطمه (س) روبرو مى شوند چنين مى گويند: «اى سرور زنان! اگر على زودتر از بقيّه به سقيفه مى آمد ما با او بيعت مى كرديم ولى ما چه كنيم؟ على به سقيفه نيامد و ما ناچار شديم با ابوبكر بيعت كنيم». آرى، آنها مى خواهند گناه همه كارهاى خود را به گردن على (ع) بياندازند، مقصّر خودِ على (ع) است كه به سقيفه نيامد. امّا همه مى دانند كه على (ع) در آن لحظه، مشغول غسل دادن بدن پيامبر بود، آيا درست بود كه على (ع) بدن پيامبر را رها كند و به سقيفه برود؟ مگر اين مردم در غدير با على (ع) بيعت نكرده بودند، پس چه شد كه پيمان خود را شكستند؟ تاريخ به ياد دارد كه فاطمه (س) و على (ع) به درِ خانه مردم رفته، از آنها طلب يارى كردند ولى چرا كسى جواب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آنها را نداد؟ اين مردم مى خواهند براى بى وفايىِ خود عذر بياورند، امّا خودشان هم مى دانند اين عذر بدتر از گناه است. فاطمه (س) رو به آنها مى كند و مى گويد: «از پيش من برويد، من نمى خواهم شما را ببينم، آيا بهانه ديگرى هم داريد كه بگوييد؟ شما مقصّر هستيد كه در حقّ ما كوتاهى كرديد». همه، سرهاى خود را پايين مى اندازند. 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️عجیب و کمتر شنیده شده ... #,دنیا میخوای آخرت میخوای 💍💕اگر زوجه صالحه و زوج صالح میخوای .. بسیار تاثیرگذار حتماً ببینید و با دوستانتان به اشتراک بگذارید👌🙏 دعا🤲 کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
کانال نماز خوب
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 5⃣4⃣ شب درگوشه اى از مدينه جلسه اى تشكيل م
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 6⃣4⃣ اكنون، حالِ فاطمه (س) روز به روز بدتر مى شود. همه مى دانند كه همين روزهاست كه روح فاطمه (س) از قفس تنگ دنيا پر بكشد و به اوج آسمان‌ها پرواز كند. همه مردم مى دانند كه فاطمه (س) از خليفه ناراضى است و براى همين بايد فكرى كرد. به خليفه خبر مى دهند كه روزهاى پايانىِ زندگى فاطمه (س) فرا رسيده است. از ماجراى هجوم به خانه فاطمه (س) بيش از پنجاه روز گذشته است. خليفه تصميم مى گيرد تا به عيادت فاطمه (س) برود، شايد بتوان او را راضى كرد. درِ خانه زده مى شود. فضّه، خدمتكار فاطمه (س)، در را باز مى كند. ابوبكر و عُمَر را مى بيند: ما آمده ايم تا از فاطمه عيادت كنيم. صبر كنيد تا من به او خبر بدهم. فضّه به داخل خانه مى رود، خليفه بسيار خوشحال است، او با خود مى گويد الآن مى روم و با سخنان خود فاطمه را راضى مى كنم. فضّه برمى گردد و مى گويد: «فاطمه اجازه نداد شما داخل شويد». آنها خيال مى كنند كه شايد امروز فاطمه (س) كار خاصى داشته است. براى همين مى روند و فردا باز مى گردند، امّا اين بار هم فاطمه (س) به آنها اجازه نمى دهد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آنها براى بار سوم مى آيند و نااميد مى شوند:حالا چه كنيم؟ بايد از على بخواهيم تا از فاطمه براى ما اجازه بگيرد. آيا على (ع) اين كار را خواهد كرد؟ نگاه كن، خليفه دارد با على (ع) سخن مى گويد. اى على! تا كى مى خواهى با ما دشمنى كنى؟مگر چه شده است؟ ما مى دانيم كه تو به فاطمه گفته اى كه ما را به خانه راه ندهد، آيا ما حق نداريم به عيادت دختر پيامبر خود برويم، تو بايد فاطمه (س) را راضى كنى. باشد، من با فاطمه سخن مى گويم. به راستى، آيا فاطمه (س) اجازه خواهد داد كه خليفه به عيادت او بيايد؟ نگاه كن! على (ع) كنار بستر فاطمه (س) نشسته است، او نگاهى به صورت پژمرده همسرش مى كند، از فاطمه (س) جز مشتى استخوان، چيزى نمانده است. فاطمه چشمان (س) خود را باز مى كند، على (ع) را در كنار خود مى بيند. او على (ع) را به خوبى مى شناسد، مى داند اين طور نگاه كردن على (ع) معناى خاصى دارد: على جان! آيا چيزى مى خواهى به من بگويى؟ ابوبكر و عُمَر به ديدار تو آمده اند، امّا تو به آنها اجازه نداده اى. آرى، من هرگز به آنها اجازه نمى دهم كه به ديدن من بيايند، على جان! من هرگز با آن دو نفر سخن نمى گويم. امّا من به آنها قول داده‌ام تا تو را راضى كنم كه آنها به اينجا بيايند. على جان! من سؤلى از تو دارم. چه سؤلى؟ آيا تو مى خواهى آنها به اينجا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بيايند؟ من راضى به اين كار نيستم، امّا صلاح مى بينم كه آنان به اينجا بيايند. على جان! اين خانه، خانه خودت است من هم كنيز تو هستم، من روى حرف تو حرفى نمى زنم، آنها مى توانند به ديدنم بيايند. ببين، چگونه فاطمه (س) براى شاد نمودن شوهرش، از حرف خود مى گذرد. به خدا قسم! دنيا عشقى زيباتر از عشق فاطمه (س) به على (ع) نديده است. 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال نماز خوب
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 6⃣4⃣ اكنون، حالِ فاطمه (س) روز به روز بدت
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 7⃣4⃣ على (ع) به خليفه خبر مى دهد كه آنها مى توانند به خانه او بيايند. ابوبكر و عُمَر وارد خانه على (ع) مى شوند. سلام مى كنند و مى نشينند. فاطمه (س) به آرامى، جواب سلام آنها را مى دهد ولى روى خود را برمى گرداند. عُمَر نگاهى به ابوبكر مى كند و از او مى خواهد تا سخن خود را آغاز كند. ابوبكر چنين مى گويد: اى فاطمه! اى عزيز دل پيامبر، تو مى دانى كه من تو را بيش از دخترم، عايشه دوست دارم. امّا فاطمه (س) جوابى نمى دهد. آنها برمى خيزند، به راستى آنها كجا مى خواهند بروند؟ آنها جايى نمى خواهند بروند، مى روند آن طرف بنشينند تا روبروى فاطمه (س) باشند. فاطمه (س)، اين بار هم صورت خود را از آنها برمى گرداند، ابوبكر سخن خود را ادامه مى دهد: «اى دختر پيامبر! آيا مى شود ما را ببخشى؟ من براى به دست آوردن رضايت شما، از خانه، ثروت، زن و بچّه و هستى خود دست كشيده ام! ». به راستى آيا ابوبكر راست مى گويد؟ اگر اين خاندان اين قدر پيش او احترام دارند پس چرا دستور حمله به اين خانه و اهل اين خانه را داد؟ فاطمه (س) ‌‌‌همان طور كه روى خود را به ديوار كرده است به او مى گويد: «آيا تو حرمت ما را نگاه داشتى تا من تو را ببخشم؟ » ابوبكر سر خود را پايين مى اندازد، هيچ جوابى ندارد كه بگويد. اكنون موقع آن است كه فاطمه (س) از آنها سؤل خود را بكند: شما اينجا آمده ايد چه كنيد؟ ما آمده ايم به خطاى خود اعتراف كنيم و از تو بخواهيم كه ما را ببخشى. من سؤالى از شما مى كنم اگر راستش را بگوييد مى فهمم كه واقعا براى عذر خواهى آمده ايد. هر چه مى خواهى بپرس كه ما راستش را به تو خواهيم گفت. آيا شما از پيامبر شنيديد كه فرمود: «فاطمه، پاره تن من است و من از او هستم، هر كس او را آزار دهد مرا آزار داده است و هر كس مرا آزار دهد خدا را آزرده است؟ » آرى، اى دختر پيامبر! ما اين حديث را از پيامبر شنيديم. شكر خدا كه شما به اين سخن اعتراف كرديد. نگاه كن! فاطمه (س) دست هاى ناتوان خود رابه سوى آسمان مى گيرد و روى خود را به سوى آسمان مى كند و از سوز دل چنين مى گويد: «بار خدايا! تو شاهد باش، اين دو نفر مرا آزار دادند و من از آنها راضى نيستم ». آنگاه رو به آنها مى كند و مى گويد: «به خدا قسم! هرگز از شما راضى نمى شوم، من منتظر هستم تا به ديدار پدرم بروم و شكايت شما را به او بكنم ». اينجاست كه ابوبكر با صداى بلند گريه مى كند: «واى بر من، من از ‌‌‌‌‌‌‌غضب تو به خدا پناه مى برم، امان از عذاب خدا، اى كاش، به دنيا نيامده بودم و چنين روزى را نمى ديدم! ». عُمَر نگاهى به ابوبكر مى كند و مى گويد: «آرام باش، من تعجّب مى كنم كه چگونه مردم تو را به عنوان خليفه انتخاب كردند، چرا با خشم يك زن، بى قرار مى شوى؟ مگر چه شده است؟ تو يك زن را از خود رنجانده اى، دنيا كه تمام نشده است». 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
👌چرا هر چه ایمان افزایش می یابد، انسان شادتر وآرام تر می شود؟ 💕داشتن خدا یعنی داشتن حداقل بخشی از قدرت واسماءخدا 🦋اینکه در روایات آمده، هر چه ایمان افزایش یابد، شخص شادتر وآرام تر می شود،به این دلیل است که وقتی ایمان هست،الله هست وجایی که الله باشد،رحمت،رحمانیت ومغفرت نیز همراه آن است. 👌تا به حال به این موضوع فکر کردی که چقدر رحیم هستی؟ 🌺ویا چقدر ستار و پوشش دهنده عیوب دیگران ؟ 💕ویا چقدر بخشنده ومهربان هستی؟...... ✴️ویا به عبارتی دیگه 💕چقدر شبیه خدا شدی؟💕 👤استادمحمدشجاعی کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
✍استاد پناهیان : 💠برای علاقه مند شدن به خدا چه کنیم؟ برای اینکه بتوانیم دل را از علاقه به خدا پر کنیم؛ اول باید دل را از علاقه به خیلی چیزا خالی کنیم. دل کندن از دنیا سخت است، ولی پس از آن دل بستن به خدا خیلی آسان است... تا دل بریدن از دنیا را شروع کنی ؛ خدا هم دلبری را آغاز می کند ... کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
کانال نماز خوب
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 7⃣4⃣ على (ع) به خليفه خبر مى دهد كه آنها م
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 8⃣4⃣ ابوبكر با شنيدن سخن عُمَر، مقدارى آرام مى شود. فاطمه (س)، سخن عُمَر را مى شنود، براى همين مى گويد: «من بعد از هر نماز شما را نفرين مى كنم». بار ديگر صداى گريه ابوبكر بلند مى شود. عُمَر از جاى خود بلند مى شود، ابوبكر هم برمى خيزد و آنها خانه را ترك مى كنند. آيا به راستى ابوبكر از نفرين فاطمه (س) ترسيد؟ آن طور كه من مى دانم ابوبكر بسيار زيرك است، هدف او از اين سخنان، چيز ديگرى بود. اگر او واقعاً از كردار خود پشيمان شده بود، چرا اين قدر زود از سخن خود دست كشيد؟ معلوم مى شود كه او اين سخنان را از روى واقعيّت نگفت. * * * على (ع)، كنار فاطمه (س) نشسته است، فاطمه (س) خوشحال است كه درس خوبى به خليفه داده است. فاطمه (س) نگاهى به على (ع) مى كند و مى گويد: على جان! تو از من خواستى كه آنها را به خانه راه دهم، آيا آنچه را از من خواستى انجام دادم؟ آرى. حالا من اگر از تو يك چيز بخواهم قبول مى كنى؟ آرى، فاطمه جانم! من از تو مى خواهم كه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وقتى من از اين دنيا رفتم نگذارى اين دو نفر بر جنازه‌ام نماز بخوانند. آرى! فاطمه (س) به فكر اين است كه براى هميشه تاريخ، پيام مهمّى بگذارد. هر كس كه تاريخ را بخواند از خود سؤل خواهد كرد كه چرا ابوبكر بر پيكر دخترِ پيامبر نماز نخواند. * * * خليفه به سوى مسجد مى رود، امّا هنوز دارد گريه مى كند. او با خود فكر مى كند آيا رياست چند روزه دنيا، ارزش آن را داشت كه من فاطمه (س) را از خود برنجانم؟ مردم وقتى گريه خليفه را مى بينند، تعجّب مى كنند، نزد او مى آيند و چنين مى گويند: چه شده است اى خليفه! چرا گريه مى كنى؟ آيا درست است كه هر كدام از شما در كمال آرامش باشيد و مرا به حال خود رها كرده باشيد؟ من به اين بيعت شما نياز ندارم، من ديگر نمى خواهم خليفه شما باشم. مردم تعجّب مى كنند، مگر فاطمه (س) به خليفه چه گفته است كه او اين قدر عوض شده است؟ آرى، ابوبكر از نفرين فاطمه (س)، خيلى ترسيده است. اگر چه فاطمه (س) در بستر بيمارى است، امّا تا جان دارد از حق، دفاع مى كند. مردم نمى دانند چه كنند، چگونه خليفه خود را آرام كنند. سرانجام تصميم گرفته مى شود تا عدّه اى نزد خليفه بروند و به او چنين بگويند: «اى خليفه، اگر تو از مقام خود، كناره گيرى كنى اسلام نابود خواهد شد، امروز بقاى اسلام به خلافت توست، هيچ كس نمى تواند جاى تو را بگيرد». و اين گونه است كه خليفه آرام مى شود. * * * اكنون ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فاطمه (س) لحظه به لحظه بدتر مى شود، او گاهى از هوش مى رود و گاهى به هوش مى آيد. او ديگر براى پرواز به سوى آسمان‌ها آماده است، او مى خواهد به ديدار پدر مهربان خود برود، امشب شب سيزدهم ماه «جَمادى الاولى» است. در اين مدّت، فاطمه (س) چقدر بلا و سختى كشيده است. آيا امشب با من به عيادت فاطمه (س) مى آيى؟ خداى من! گويا امشب در اين خانه خبرهايى است! فاطمه (س) در بستر بيمارى است، نگاه على (ع) به چهره همسرش، خيره شده است. فاطمه (س) چشمان خود را باز مى كند، على (ع) را در كنار خود مى بيند، رو به او مى كند و مى گويد: على جان! من الآن، خوابى ديدم. در خواب چه ديده اى، اى عزيز دلم؟ در خواب، پدرم را ديدم، او در قصر سفيدى نشسته بود، وقتى با او روبرو شدم به من گفت: «دخترم، نزد من بيا كه من مشتاق تو هستم». تو در جواب چه گفتى؟ من به او گفتم: «به خدا قسم، من نيز مشتاق ديدار تو هستم». و پيامبر چه گفت؟ او به من چنين گفت: «تو به زودى مهمان من خواهى بود». 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال نماز خوب
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 8⃣4⃣ ابوبكر با شنيدن سخن عُمَر، مقدارى آرا
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 9⃣4⃣ اشك در چشمان على (ع) حلقه مى زند، او باور نمى كند كه امشب، آخرين شبِ زندگى فاطمه (س) باشد. نگاه على (ع) به صورت فاطمه (س) دوخته شده است. ناگهان فاطمه (س) اين چنين مى گويد: «عليكُم السّلام». على (ع) به خود مى آيد، آيا كسى وارد اتاق شده است؟ تو هر چه نگاه مى كنى كسى را نمى بينى. پس فاطمه (س) به ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه كسى سلام كرد؟ فاطمه (س) رو به على (ع) مى كند و مى گويد: «پسر عمو، نگاه كن، جبرئيل به ديدن من آمده است، الآن او به من سلام كرد و من جواب او را دادم، او به من خبر داد كه امشب، شب آخر زندگى من است و من فردا به اوج آسمان‌ها پرواز مى كنم». آرى، سفر فاطمه (س) قطعى شده است، در آسمان‌ها غوغايى به پا شده است، همه خود را براى مراسم استقبال از فاطمه (س) آماده مى كنند. * * * اكنون، فرصت خوبى است تا فاطمه (س) حرف هاى خود را با على (ع) بزند. على (ع) سر فاطمه (س) را به سينه گرفته است و به شدّت گريه مى كند. قطرات اشك على (ع) بر صورت فاطمه (س) مى ريزد. فاطمه (س) اين چنين سخن مى گويد: على جان! تو بايد در مرگ من صبر داشته باشى، يادت هست در روز آخر زندگى پدرم، او به من وعده داد كه من زودتر از همه به او ملحق خواهم شد، اكنون موقع وعده پيامبر است. على جان! اگر در زندگى از من كوتاهى ديدى ببخش و مرا حلال كن. اى فاطمه! تو نهايت عشق و محبّت را به من ارزانى داشتى، تو با سختى هاى زندگى من ساختى، تو هيچ كوتاهى در حقّ من نكردى. على جان! از تو مى خواهم كه بعد از من با فرزندانم، مهربانى بيشترى داشته باشى، بعد از من با دختر خواهرم، اَمامه، ازدواج كن، زيرا او با فرزندان من مهربان است. فاطمه جان! تو به ‌‌‌‌‌‌‌‌‌زودى حالت خوب مى شود و شفا مى يابى. نه، من به زودى نزد پدر خود مى روم، على جان! من وصيّت ديگرى هم دارم. چه وصيتّى ؟ 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🌹 ؛ غم زدا🥰😌 👇👇👇👇👇 امام صادق عليه السلام : ما يَمْنَعُ اَحَدَكُمْ اِذا دَخَل عَلَيْهِ غَمٌّ مِنْ غُمُومِ الدُّنْيا اَنْ يَتَوَضَّاَ ثُمَّ يَدْخُلَ مَسْجِدَهُ وَ يَرْكَعَ رَكْعَتَينِ فَيَدْعُوَ اللّه َ فيهِما؟ اَما سَمِعْتَ اللّه َ يَقُولُ: «وَاسْتَعينوابِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»؟ 🌞🌞🌞🌞🌞 ترجمه🇮🇷 چه چيز مانع مى شود كه هر گاه بر يكى از شما غم و اندوه دنيايى رسيد، وضو بگيرد وبه سجده گاه خود رود و دو ركعت نماز گزارد و در آن دعا كند؟ مگر نشنيده اى كه خداوندمى فرمايد: «از صبر و نماز مدد بگيريد»؟ 🌼🌼🌼🌼🌼 کانال ⭕️ @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
چرا زیبایی زنان را میپوشانید؟.mp3
1.87M
چرا زیبایی خدادادی زنان را می‌پوشونید؟! کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال نماز خوب
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 9⃣4⃣ اشك در چشمان على (ع) حلقه مى زند، او
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 0⃣5⃣ بدنم را شب غسل بده، شب به خاك بسپار، تو را به خدا قسم مى دهم مبادا بگذارى آنهايى كه بر من ظلم كردند بر سر جنازه من حاضر شوند، آنهايى كه مرا با تازيانه زدند ؛ محسن (ع) مرا كشتند نبايد بر پيكر من نماز بخوانند. چشم، فاطمه جان! من قول مى دهم نگذارم آنها بر پيكر تو نماز بخوانند. على جان! من مى خواهم قبرم مخفى باشد. چشم، فاطمه جان! على جان! از تو مى خواهم كه خودت مرا غسل دهى و كفن نمايى و در قبر بگذارى، على جان! بعد از آن كه مرا دفن كردى، بالاى قبرم بنشين و قرآن و دعا بخوان، تو كه مى دانى من سخت مشتاق تو هستم و چقدر شيداى صداى دلنشين تو هستم! على جان! به سر قبرم بيا، چرا كه دل من به تو انس دارد. فاطمه جان! من وصيّت هاى تو را انجام مى دهم، ولى من هم چند خواسته از تو دارم. چه خواسته اى؟ اگر من در حقّ تو كوتاهى كردم مرا حلال كنى و ببخشى، ديگر اين كه وقتى نزد پيامبر رفتى سلام مرا به او برسانى. اشك در چشمان على (ع) حلقه مى زند، بغض راه گلوى على (ع) را مى بندد، فاطمه (س) منتظر است تا على (ع) سخن خود را تمام كند. مى دانم كه تو هم منتظر هستى ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ، به راستى على (ع) چه مى خواهد بگويد؟ فاطمه جان! وقتى نزد پدر خود رفتى مبادا از من پيش او شكايت كنى. 218 خدايا، منظور على (ع) از اين سخن چيست؟ آرى، او بغضى نهفته در گلو دارد، او اشك مى ريزد و نمى تواند سخن بگويد... على (ع) فقط گريه مى كند، سر فاطمه (س) بر سينه اوست، فاطمه (س)، امانت خدا در دست او بود، فاطمه (س)، تمام عشق على (ع) بود، امّا دشمنان با عشق على (ع) چه كردند؟ در مقابل چشم على (ع)، او را تازيانه زدند، سيلى به صورتش زدند، پهلويش را شكستند و او براى حفظ اسلام صبر كرد، پيامبر از او خواسته بود كه در همه اين بلاها صبر كند. او به پيامبر قول داده بود، بايد بر سر قول خود باقى مى ماند. على (ع) نگاهى به صورت فاطمه (س) مى كند، مى بيند كه فاطمه (س) گريه مى كند، به راستى چرا فاطمه (س) گريه مى كند؟ او كه به زودى به آرزويش كه رهايى از قفس دنيا بود مى رسد، پس چرا اشكش جارى شده است؟ على (ع) رو به او مى كند و مى گويد: فاطمه جان! چرا گريه مى كنى؟ من براى غربت و مظلوميّت تو گريه مى كنم، مى دانم كه بعد از من با سختى‌ها و بلاهاى زيادى روبرو خواهى شد. فاطمه جان! گريه نكن، من در راه خدا بر همه آن سختى‌ها صبر خواهم نمود... 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 1⃣5⃣ على جان! از نگاه تو بوى غم مى آيد، گريه مكن كه گريه تو دل مرا مى سوزاند! على جان! من فاطمه تو هستم، مگر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نمى گفتى هر گاه دلم مى گيرد، با نگاه به چهره فاطمه آرام مى گيرم؟ پس چرا به من نگاه نمى كنى؟ چرا سر خود را به زير افكنده اى؟ نكند از سرخىِ چشم و كبودى صورت من غمگين شده اى؟ جانِ فاطمه، سرت را بالا بگير، جانِ من به فداى تو! فاطمه تو، فدايىِ توست: روُحى لَكَ الفِداء... على جان! من بار سفر بسته‌ام و به زودى از پيش تو مى روم، امّا بدان كه تو هميشه در قلب من هستى، پيوند من و تو، هرگز از هم گسسته نمى شود. على جان! با من سخن بگو، غم دل خود را برايم بازگو كن! مى دانم كه وقتى من رفتم، تو هيچ كسى را نخواهى داشت تا با او درددل كنى، تو به بيابان پناه خواهى برد و با چاه سخن خواهى گفت... على جان! وقتى اشك چشم يتيمان مرا ببينى، وقتى نگاه كنى و ببينى حسن و حسين من، زانوىِ غم در بغل گرفته اند، چه خواهى كرد؟ * * * امروز سيزدهم ماه جمادى الاُولى است، هفتاد و پنج روز از وفات پيامبر گذشته است. گروهى از مردم مى خواهند به عيادت فاطمه (س) بيايند، امّا فاطمه (س) گفته است كه به هيچ كس، اجازه ملاقات ندهند. او مى خواهد در اين روز آخر زندگى به حال خودش باشد. سَلمى در كنار فاطمه (س) است. نمى دانم اين خانم را مى شناسى يا نه. او همسرِ ابى رافع است. اين خانم و شوهرش همواره به خاندانِ پيامبر عشق مى ورزند. سَلمى در زمان پيامبر در خانه آن حضرت خدمت مى كرد، و اكنون، اين افتخار نصيب او شده كه پرستار حضرت فاطمه (س) باشد. على (ع) هم در كنار فاطمه (س) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نشسته است، گاهى فاطمه (س) از هوش مى رود و گاه به هوش مى آيد. فرزندان فاطمه (س) در كنار مادر نشسته اند و آخرين نگاه هاى خود را به او مى كنند. نزديك اذان ظهر است، على (ع) با فاطمه (س) خداحافظى مى كند و به سوى مسجد حركت مى كند. فاطمه (س)، سَلمى را صدا مى زند و با كمك او برمى خيزد، وضو گرفته و لباسى نو به تن نموده و خود را خوشبو مى كند. فاطمه (س) مى خواهد به ديدار خدا برود. او از سَلمى مى خواهد تا چادر نماز او را بياورد. سَلمى، چادر نماز فاطمه (س) را مى آورد و به او مى دهد. هنوز تا اذان ظهر فرصت باقى است. او روى خود را به سوى قبله مى كند و چنين مى گويد: «سلام من بر جبرئيل! سلام من بر رسول خدا! بار خدايا من به سوى پيامبر تو مى آيم، من به سوى رحمت تو مى آيم ». 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
⚠️ حاج‌ آقا علوی‌ تهرانی‌ می‌گفتند 10 دقیقه‌ بری عطاری بویِ‌ عطر‌ می‌گیری ! 10‌ دقیقه‌ هم‌ بری‌ قصابی‌ بویِ‌ گوشت‌ می‌گیری ! 10 ساله‌ اومدی هیئت بویِ‌ خدا‌ گرفتی..؟! بویِ حسین علیه‌السلام گرفتی..؟! اگر‌ امام‌ حسین‌ علیه‌السلام شده‌ سرگرمےمون باختیمااا اخلاقت‌، دیدگاهت‌، رفتارت‌ رو‌ حسینی‌ ڪن! شهدابا حُسِین‌‌"علیہ‌السلام‌"شہیدشدن💔 اینجا.گناه.ممنوع📗🖇 برای ترک گناه، هنوز 💥 کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
کانال نماز خوب
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 1⃣5⃣ على جان! از نگاه تو بوى غم مى آيد، گر
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 2⃣5⃣ فاطمه (س) رو به قبله مى خوابد و چادر خود را به سر مى كشد و به سَلمى_مى گويد: «مرا تنها بگذار و بعد از لحظاتى مرا صدا بزن، اگر جواب تو را ندادم بدان كه من نزد پدر خويش رفته ام». فاطمه (س) دست خود را زير گونه خود مى گذارد و چادر خود را بر سر مى كشد. سَلمى از اتاق بيرون مى رود. صدايى به گوش فاطمه (س) مى رسد، كسى او را صدا مى كند: «دخترم! فاطمه جانم! نزد من بيا كه منتظرت هستم... ». اللّه أكبر، اللّه أكبر. اين صداى اذان ظهر است كه مى آيد، خوب است بروم و فاطمه (س) را براى نماز بيدار كنم. سَلمى مى آيد و فاطمه (س) را صدا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مى زند، امّا جوابى نمى شنود. اى دختر پيامبر! باز هم جوابى نمى آيد. نزديك مى آيد، چادر را از روى صورت فاطمه (س) كنار مى زند. واى بر من! فاطمه (س) از دنيا رفته است. او صورت فاطمه (س) را مى بوسد و مى گويد: «سلام مرا به پيامبر برسان». سَلمى شروع به گريه كردن مى كند. در اين هنگام، حسن و حسين (ع) از راه مى رسند. آنها سراغ مادر را مى گيرند. سَلمى جوابى نمى دهد، آنها به سوى مادر مى روند. آنها هر چه مادر را صدا مى زنند جوابى نمى شنوند. حسن (ع) كنار مادر مى آيد و مى گويد: «مادر، با من سخن بگو قبل از اين كه جان بدهم». او روى مادر را مى بوسد، امّا مادر جوابى نمى دهد. حسين (ع) جلو مى آيد و مادر را مى بوسد و مى گويد: «مادر! من پسرت حسين هستم با من سخن بگو». سَلمى، حسن و حسين (ع) را دلدارى مى دهد و از آنها مى خواهد تا به مسجد بروند و به پدر خبر بدهند. آنها در حالى كه گريه مى كنند به سوى مسجد مى دوند. همه صداى گريه حسن و حسين (ع) را مى شنوند، خدايا چه خبر شده است؟ آنها نزد پدر مى آيند و خبر شهادت مادر را به پدر مى دهند. وقتى على (ع) اين خبر را مى شنود، بى قرار مى شود و از هوش مى رود. آرى، داغ فاطمه (س) بر على (ع) بسيار سخت است. عدّه اى بر صورت على (ع) آب مى ريزند. على (ع) به هوش مى آيد و مى گويد: «اى دختر پيامبر، بعد از تو چه كسى مايه آرامش من خواهد بود؟ » 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال نماز خوب
🍃🌷 ﷽ 📚 #فریاد_مهتاب خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 2⃣5⃣ فاطمه (س) رو به قبله مى خوابد و چادر خ
🍃🌷 ﷽ 📚 خاطرات مظلومانه ی مادر مدینه قسمت 3⃣5⃣ على (ع) همراه با فرزندان خود به سوى خانه حركت مى كند. مردم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خبردار مى شوند، غوغايى در شهر به پا مى شود. زنان مدينه همه با هم ناله و زارى مى كنند، گويى كه از صداى شيون آنها، شهر به لرزه در آمده است. آن زن كيست كه به اين سو مى آيد؟ آيا او را مى شناسى؟ او عايشه، همسر پيامبر است، او مى خواهد وارد خانه على (ع) شود، امّا سَلمى، مانع او مى شود: تو نمى توانى وارد اين خانه شوى. براى چه؟ فاطمه (س) وصيّت كرده است كه بعد از مرگ، ما به هيچ كس اجازه ندهيم كنار پيكر او بيايد. آرى، عايشه همان كسى است كه حديث دروغ از پيامبر نقل كرد كه به فاطمه (س)، هيچ ارثى نمى رسد، اكنون او نبايد به كنار پيكر فاطمه (س) بيايد. عايشه خيلى ناراحت مى شود و برمى گردد. نگاه كن! مردم به سوى خانه على (ع) مى آيند. على (ع) از خانه بيرون مى آيد، حسن و حسين (ع) هم همراه او هستند، آنها گريه مى كنند. مردم با ديدن گريه حسن و حسين (ع) به گريه مى افتند. قيامتى بر پا مى شود! همه منتظر هستند تا على (ع)، پيكر فاطمه (س) را به مسجد ببرد تا آنها بر او نماز بخوانند و در تشييع جنازه او شركت كنند. بعضى‌ها مى گويند: «الآن هوا تاريك مى شود، بايد هر چه زودتر مراسم تشييع جنازه را شروع كرد». در اين ميان، على (ع) سخنى به ابوذر مى گويد و از او مى خواهد تا براى همه بگويد. ابوذر رو به مردم مى كند و با صداى بلند مى گويد: «اى مردم، تشييع جنازه فاطمه (س) به تأخير افتاده است، خواهش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌مى كنم به خانه هاى خود برويد». مردم با شنيدن سخن ابوذر متفرّق مى شوند. آنها خيال مى كنند چون غروب نزديك است، على (ع) مى خواهد فردا مراسم با شكوهى براى فاطمه (س) بگيرد و براى همين، تشييع پيكر فاطمه (س) را به تأخير انداخته است. * * * هوا تاريك شده است و مردم مدينه در خواب هستند، امّا امشب در خانه على (ع)، همه بيدار هستند، على (ع) و سَلمى و فضه و يتيمان فاطمه (س). على (ع) دارد بدن فاطمه (س) را غسل مى دهد، بقيّه كمك مى كنند. فاطمه (س) وصيّت كرده است كه على (ع) او را با پيراهن غسل دهد. على (ع) مى خواهد فاطمه (س) را در پارچه بهشتى كه پيامبر به او دادن است، كفن نمايد. او دارد بندهاى كفن را مى بندد. ناگهان چشمش به فرزندانش مى افتد. آنها دوست دارند براى آخرين بار مادر خود را ببينند. على (ع) آنها را صدا مى زند و مى گويد: «عزيزانم! بياييد و براى آخرين بار، مادر خود را ببينيد». 👈 .... 📚🖊نویسنده دکتر مهدی خدامیان آرانی 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
هدایت شده از  کانال نماز خوب
🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🍃🌺🍃 🌺 : تلاوت سوره واقعه در شب جمعه سفارش شده است. امام صادق (ع) فرمودند: هر كس در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند، خداوند وی را دوست بدارد و نیز دوستی او را در دل همه مردم اندازد و در طول عمرش در این دنیا بدبختی و تنگدستی نبیند و آسیبی از آسیب‌های دنیا به او نرسد و از همدمان امیرالمؤمنین (ع) باشد و این سوره خصوصیتی نسبت به امیرالمؤمنین(ع) دارد كه دیگران با وی در آن شریك نیستند. آثار و بركات سوره مبارکه واقعه: ۱) رفع فقر و تنگدستی💚 ۲) ایجاد بركت🌺 ۳) محبوبیت💕  ۴) آسانی مرگ و بخشش اموات🍃 هنگام تلاوت من رو از دعای خیرتون محروم نفرمایید. 🌹🌹 التماس دعای شهادت 🌹🌹 کانال @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🌹 👈 میخوام یک نماز زنده و باروح اقامه کنم تا گناه از زندگیم کوچ کنه😔 👈 میخوام نماز، صرفا لقلقه زبان نباشه و لذت ببرم ازش🤔 🏃گامِ اول برای اقامه چنین نمازی، آشنائی با است. |⭕️ ایاک نعبد [3] 📣 یک قاعده ی ادبیاتی... هر وقت تویِ جمله، "مفعول" جلو تر از فعل بیاد، اینجا معنای "فقط" میده ✅ فقط و فقط تو را می پرستیم ❌ و نه غیرِ تو را 👌ایاک نعبد یعنی... ⛔️ نه به شهوت پرستی ⛔️ نه به ثروت پرستی ⛔️ نه به قدرت پرستی ⛔️ نه به شهرت پرستی ⛔️ نه به بت پرستی ⛔️ نه به خود پرستی ⛔️ نه به گناه پرستی ⛔️ نه به هر چیزی که بویِ غیرِ خدا میده ✍️نقطه شروعِ همه گناهان و لغزشها اینه که من بجایِ خدا یا در کنارِ خدا معبودِ دیگه ای... و معشوق دیگه ای رو در نظر بگیرم ⚠️ این همون شِرک هست ❌ بعضیا بُت رو شریک خدا می دونن ❌ بعضیام با پرستشِ خود، گناه یا دنیا برای خدا شریک قرار دادن اینه که گاهی توی انتخابِ خدا و لذتِ دنیا دچار مشکل می شن 📣 تلقین و تکرارِ "ایاک نعبد" توی نمازها قراره بهم یادآوری کنه که: 👈 تنها معشوقِ خواستنی، خداااااااست قراره با دریافتِ این معرفت: 👈 از آلودگیِ شِرک به قله ی توحید برسم تا فقط خدا برام مهم باشه... و غیرِ خدا جلوی چشم و دلم حقیر بشه ✍️ امیدوارم سنگینیِ جمله "ایاک نعبد" رو تونسته باشیم منتقل کنیم به عزیزان کانال ⭕️ @Namaztchtore 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷