eitaa logo
نَمی از باران
333 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
480 ویدیو
9 فایل
از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است ... قدم به قدم با آیات قرآن همراه هستیم . عکسنوشته قرآنی کلیپ آیه گرافی تفسیرکوتاه درخدمتیم @s_zam65 @namiazbaran
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷 در آستانه میلاد حضرت رضا(ع) شهرمان را آذین می بندیم مشهد او روز میلادش تماشایی بود اهل عالم بهر تبریکش فراوان آمده کفتران قوقوی شادی در حرم سر می دهند نوکر نقاره زن شادان و خندان آمده ای خوشا مشهد شود کنعان و ما بینیم که یوسف گم گشته زهرا به کنعان آمده @namiazbaran
دل اگر دور تو گردید، ندارد حیرت گندم از دست تو خورده است و کبوتر شده است! السَّلامُ عَلَیکَ یا مُعینَ الضُّعَفاءِ وَ الفُقَراء @namiazbaran
والله رَئوفُُ بِالعِباد «رئوف» یکی از اوصاف الهی است 💐از پیشوایان الهی که به این صفت ستوده شده ؛ امام رضا علیه السلام است. ❤️رأفت نوعی لطف و مهربانی است که در آن به هیچ وجه کام فرد تلخ نمی شود؛ هر چند که آن تلخ کامی به مصلحت او باشد و این یعنی عنایتی که صد در صد گواراست.  السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّءُوف‏  سلام بر امامی که بر مبتلایان و بیچارگان عنایت و لطف ویژه دارد و در این مهربانیش کوچکترین ناملایمتی دامن گیر آنها نمی شود. @namiazbaran
نَمی از باران
📚رمان مذهبی #یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید #قسمت_سیزدهم •°•°•°• صدای در به صدا در اومد بابا رفت جلو
📚رمان مذهبی •°•°•°• ماتم برده بود... نه... ؟ ؟ _چیشده نیلوفرخانم؟ آب دهنم و قورت دادم، پلک زدم و گفتم: +شما اینجا چکار میکنین آقاصبوری؟ _خب اومدم خواستگاری دیگه. مگه شما نمیدونستید؟ مستقیما به‌چشمام نگاه نمیکرد، اما من مستقیم به چشماش نگاه میکردم! آخه مگه میشه؟! +نه نمیدونستم.حتی نگاه نکردم که ببینم کی هستین! _خب... اشکال نداره... باحجب و حیا ادامه داد: اون دفتر و خوندین؟! سرمو پایین انداختم و گفتم: +بله خوندم... _خب... نظرتون؟!.. ؟! +نظرم؟!... خب راستش... الان تنها مشکل ففط خونواده من هستند... _اونم که مشکلی نیست...با چند بار اومدن و رفتن و اصرار، حل میشه... پس قبوله؟ باخجالت: +بله☺ زیر لبی گفت: _خدایا شکرت... _خب در مورد خودمم بگم که من ۲۵ سالمه توی خونواده ای مذهبی بزرگ‌شدم. توی مسائل معنوی و اخلاقی خب خداروشکر از بچگی توی هیئت های عزاداری و کانون های فرهنگی بودم و آدم صبوری هستم درست مثل فامیلیم. مسائل مادی هم علاوه بر تحصیل، توی اداره بیمه هم کار میکنم.که الحمدالله حقوق خوبی میدن... ماشین هم یه پراید دارم...خونه هم انشاالله میگیرم... اگه سوال دیگه بود در خدمتم... +سوالی ندارم...اگه شماهم سوالی دارین بپرسین... لبخندی زد و گفت: _عرضی نیست 😊 . وارد پذیرایی شدیم که مادر گفت: _دهنمون رو شیرین کنیم یانه؟! که مامان سریع جواب داد: +حالا بذاریم یه هفته فکر کنه نیلوفر جان... . مهمونا رفتن. و داشتم میزو تمیز میکردم که مامان گفت: _جوابت منفیه دیگه؟! یه نگاهی به مامان کردم درست حدس زده بودم اونا مخالفن... باباگفت: _باشناختی که من از نیلو دارم حتما منفیه... +من دیگه اون نیلوفر سابق نیستم... باید فکرامو بکنم... ممنون میشم به نظرم احترام بذارید... و رفتم تو اتاقم... هوووف جنگ اعصاب شروع شد... . ⬅ ادامه دارد... ✍نویسنده: باران صابری @namiazbaran
پیرمرد سرش را انداخته بود پایین... علیه السلام مبارک @namiazbaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊مولودی خوانی بسیارزیبای حاج محمود کریمی بمناسب میلاد آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام @namiazbaran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | وحید شمسایی ستاره فوتسال ایران و جهان: 🔺ما این عشق را ساده به دست نیاوردیم، امام رضا(ع) در جای جای زندگی من حضور دارد. @namiazbsran
وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً  پيامبر (ص)(در روز قيامت از روى شكايت) مى گويد: پروردگارا! قوم من اين قرآن را رها كردند. (سوره فرقان۳۰) 💥 در قيامت يكى از شاكيان، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله است. 🥀 انتقاد از كسانى است كه آگاهانه قرآن را كنار مى گذارند. ⚡️ مهجوريّت قرآن و گلايه ى پيامبر و مسئوليّت ما قطعى است. 🔻بنابراين بايد تلاشى همه جانبه داشته باشيم تا قرآن را از مهجوريّت در آوريم و آن را در همه ى ابعاد زندگى، محور علمى و عملى خود قرار دهيم تا رضايت پيامبر عزيز اسلام را جلب كنيم. @namiazbaran
نَمی از باران
📚رمان مذهبی #یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید #قسمت_چهاردهم •°•°•°• ماتم برده بود... نه... #سید‌؟ #آقا
📚رمان مذهبی •°•°•°• یک هفته گذشت از روز خواستگاری... داشتم درس میخوندم که مامان اومد تو اتاقم: _نیلو چه کار میکنی؟ +دارم درس میخونم دیگه:) _مگه تو درسم میخونی؟! +مامان خیلی لوسی:) حالا هی قدر منو ندون پس فردا که شووَر کردم رفتم اون وقت میفهمی😐 _پاشو خودتو جمع کن...واسه من شووَر شووَر میکنه-_- راستی نیلو مامانِ این یارو سیبل قشنگه زنگ زد امروز😒 +سیبل قشنگه کیه؟!😳😮 _همون جناب !😐😏 حتی اسمشم که میاد دلم میلرزه... +وا مامان آدم با دومادش اینطور صحبت میکنه فداتشم؟! _فداتشم شما فکر اینکه بذارم با اون سیبیل قشنگ ازدواج کنی و از سرت به کل بیرون کن فداتشم😉:) قلبم به شماره افتاد و دستام یخ کرد. آب دهنمو قورت دادم و گفتم: +مامااان... _مامان، بی مامان...نه من نه بابات راضی به این ازدواج نیستیم باید دامادمون هم سطح و هم تیپ خودمون باشه... چشمان پرِ اشک شد دنیا دور سرم میچرخید... اگه مامان به اینا بگه و نه و اونام دیگه نیان چی؟ اگه دیگه پا پیش نذاره چی؟ وای نه خدا من می میرم😭😭 تمام اصرار های من برای نگفتن جواب منفی بی فایده بود بابا هم گفت که کله اش باد داره پس فردا میفهمه که به دردش نمیخوره و اونوقت پشیمون میشه... خدایا؟! چرا نمیفهمن که من عاشقم؟! چرا نمیذارن به کسی که دوسش دارم برسم؟! خدایا من بدون اون می میرم.... نمیدونستم چطوری خودمو آروم کنم... لباسامو پوشیدم و بدون توجه به کجا میری های مامان از خونه زدم بیرون... دستمو جلوی ماشین زرد رنگی تکون دادمو گفتم: +دربست... . ⬅ ادامه دارد... ✍نویسنده: باران صابری @namiazbaran
دست و پا گم کرده‌ی شوق تماشای توام ای امام مهربان اذن وصالم را بده... السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أنِیسَ النُّفُوس @namiazbaran
و الصبح إذا تنفّس وسوگند به صبحدم هنگامی که تنفس کند. (سوره تکویر۱۸) ✨سوگند خداوند، حاکى از عظمت چیزى است که به آن یاد مى شود. عظمت صبحدم در رابطه با انسان ها،نشاط آوربودن آن وحرکت بسمت تلاش و کوشش است. @namiazbaran
هر انسانی عطر خاصی دارد!💞 گاهی برخی عجیب بوی می دهند آدم هایی هستند که دلبری نمیکنند، حرفهای عاشقانه نمیزنند، چیز خاصی نمیگویند که ذوق کنی🍃 آدمهایی که نمیخواهند عاشقت کنند... اما عاشقشان میشوی!❤️ ناخواسته دلت برایشان میرود... این آدمها فقط راست میگویند راست می گویند با چاشنی قشنگ " مهر" لبخند میزنند نه برای اینکه توجهت را جلب کنند، لبخند میزنند چون لبخند جزئی از وجودشان است...☺️ لبخندشان مصنوعی نیست، اجباری نیست در لبخندشان را میبینی.... اینها ساده اند حرف زدنشان... راه رفتنشان... نگاهشان.... ادعا ندارند، بی آلایشند، پاک و مهربان... @namiazbaran
نَمی از باران
📚رمان مذهبی #یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید #قسمت_پانزدهم •°•°•°• یک هفته گذشت از روز خواستگاری... د
📚رمان مذهبی •°•°•°• ماشین ایستادو سوار شدم. _کجا برم خانوم +مزارشهدای گمنام... بغض غریبی گلوم ‌و چنگ میزد... دلم میخواست با تمام توان ضجه بزنم... چشمام پر از اشک میشد و بااصرار های من بدون اینکه سرازیر بشن،برمی گشتن سرجاشون... . خودم به همون قبر رسوندم همون... نشستم کنار سنگ قبر... +سلام دوست جونیِ خوبی؟ گلاب و برداشتم و شروع کردم به شستشوی سنگ. بغضم هر لحظه بیشترو بیشتر میشد. +میگم شهید؟ تو‌دلت نمیگیره؟ تنها نیستی؟ دلت زن و بچه ات یا مادرت و نمیخواد؟! اصن شهید تو زن داشتی؟ شهید؟ یه سوال بپرسم؟ ؟ بغضم ترکیدو سیل و‌اشکها بود که گونه هامو خیس میکرد...😭😭 +شهید؟! بخداااا نمیتونم باور کن بدون اون نمیتونم... شهید؟ میتونم اسمتو بذارم محمد؟!😔 داداش‌محمد؟! بخدا‌بدون اون برام سخته... من اومدم که اونو از تو بخوام...😔 داداش... کمکم میکنی؟! داداش دلم شکسته... کمکم کن... هق هق زدم و اشک ریختم...😭😭 خدایا چرا صدامو نمیشنوی؟! . خدایاااا.....😭 . ⬅ ادامه دارد... ✍نویسنده: باران صابری @namiazbaran
هَل تَری مِن فُطور آیا نقصانی در آفرینش خداوند میبینی؟!! (سوره ملک۳) 🦃روش بسیار زیبا وعجیب این پرنده نادر برای شکار ماهی ! او با بالهای خود سایه ای ایجاد میکند تا ماهی ها توانایی دیدن او را نداشته باشند ! @namiazbaran
نَمی از باران
📚رمان مذهبی #یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید #قسمت_شانزدهم •°•°•°• ماشین ایستادو سوار شدم. _کجا برم
•°•°•°• یک ماه گذشته... باز هم اومد خواستگاری نه یه بار نه دو بار چندین بار... اما بابام راضی نمیشد... نمیدونستم چکار کنم روانی شده بودم. نه ناهار میخوردم نه شام. . کسی درو اتاق و کوبید. +بیا تو مامان درو باز کردو اومد داخل. رومو برگردندم. یک ماهه که باهاشون قهرم! _پاشو دخترم پاشو ناهارتو برات آوردم. چیزی نگفتم و پتو رو کشیدم رو سرم. _پاشو دختر نازم...پاشو عروس خانوم. چشام زیر تاریکی پتو درشت شد. بابا راضی شده؟ واقعا؟ نههه این ... _پاشو مامانم پاشو یه چیزی بخور شب که آقادوماد بیاد جون داشته باشی عزیزم. پتو رو زدم کنارو پاشدم. +بابا راضی شد؟ مامان خنده ای کردوبا دو دلی گفت: _حالا تو پاشو... تو دلم قند آب میکردن... سینی غذا رو کشیدم جلومو شروع کردم به خوردن. نمیدونم کی این مسخره بازیو راه انداخت که قهر کنی غذانخوری...مُردم این یه ماه بس که سوسولی غذا خوردم😂😂 کلی به خودم رسیدم،حسابی سر حال شده بودم. نزدیک یک ساعت از وقتم فقط تو حموم گذشت 😐😐 حسابی شستم خودمو😂 . بابا درو باز کرد. دل تو دلم نبود... اول از همه آقاداماد اومد داخل که بازهم صورتش با سبد گل پوشیده شده بود. خنده ام گرفت. باذوق به صورت پوشیده شده اش نگاه کردم. سبد گل اومد پایین... نه.... ماتم برد... ... . ⬅ ادامه دارد... ✍نویسنده: باران صابری @namiazbaran
🚫مقصود بيان محال بودن ورود كفّار به بهشت است.مثال عبور شتر از سوراخ سوزن محال بودن را به خوبی معنامیکند! ♻️ اعمال و رفتار انسان، در نزول رحمت الهى و عدم نزول آن مؤثّر است. «كذّبوا بآياتنا و استكبروا عنها لا تفتّح لهم ابواب...» 🌷امام صادق عليه السلام فرمودند: اعمال و ارواح مؤمنان به سوى آسمان برده مى شود و درهاى آسمان به روى آنان گشوده مى شود، امّا ارواح و اعمال كافران را كه به آسمان بالا مى برند ناگهان ندا داده مى شود كه «اهبطوا الى السّجّين» آن را به سوى دوزخ پائين بيريد. @namiazbaran
هرکس باید سعی کند یک رابطه شخصی میان خود ومیان ولی الله الاعظم ارواحنا فداه به وجود آورد ... با توجه،باتوسل،با سخن گفتن ... حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) @namiazbaran