تابستون خوبی بود،به لطف این عزیزان.
«اگه کسی رو یادم رفته عذر میخوام،خیلی زیاد بودین و منم حافظه ام خوب یاری نمیکنه.»
هدایت شده از <آبیترینتوهم .!
سلام عشقتون اومده بایه تقدیمی یهویی جدید🎀🪄
روند تقدیمی اینجوریه که شما یکی از این سه تا فونت رو انتخاب میکنید و بعد یه متن یا یه شعر به من میدید تا براتون بنویسم و ارسال کنم.
تموم شد فقط اینکه حتما این پیام رو فور کنید توی چنلتون و لینک رو اینجا برای من بزارید و اینکه ممبر ها هم میتونن شرکت کنن😾🙏🏿
اینجا؟آبی ترین توهم.!
بین دومی و سومی خودت یکی رو انتخاب کن.
«آهوان گم شدند در شب دشت آه از آن رفتگان بیبرگشت»
هیکاری،دختری با موهای مشکی تا سرشونه هایش و پلیور های عجیب و آل استار های رنگارنگش عاشق گربه ها بود.
در انتهای خیابان ششم،در یکی از کوچه هایش مغازه ای کوچک و قدیمی داشت که در آن آلبوم های موزیک،کتاب،عتیقه و نوار کاست میفروخت.
گربه ها همیشه جلوی در مغازه اش،زیر درخت بید مجنون درحالی که نور آفتاب بهشان میخورد لم میدادند و منتظر هیکاری بودند تا برایشان غذا بیاورد و نوازششان کند.
اکثر مشتری هایش افراد سن بالا بودند و خیلی کم پیش میآمد آدمی در سن و سال خودش به آن مکان قدیمی،کتاب و عتیقه های عجیب غریب جذب شود ولی هیکاری عاشق آنها بود.
برای هیکاری،تولدت مبارک.
از اونجا که کاری ندارم و اینجا هم خیلی بی محتواست چالش صد روز خوشحالی رو میرم.(که البته فکر نمیکنم صد روز بشه،یا کمتر میشه یا ادامش میدم.)
روز اول:
درست کردن پاستا
درس خوندن
آهنگ گوش دادن(اون آهنگ از گریس فاندروال🛐🛐🛐)
دیدن دو سه قسمت دیگه از هتل دل لونا
سینمایی دختر ستاره ای
هدایت شده از شیروانیِ قرمزِ او
ز احوالات روز های پایانی این تابستان عزیز؟
درود. پریزاد فروغ هستم و با یه تقدیمی نسبت کوتاه.
من بهتون اسم آهنگی قدیمی رو تخلص میدم + جمله که نیازه بشنوید:)
اوه یه شرایط خاص تقدیمی حتما در اینجا باشید
(چک میشه)
در؟ @gableghermez
جهت ارسال تگ؟ @parizadma
روز سوم:
کتاب
خرید لوازم تحریر
ساندویچی
از اون شکلات رنگیا که تو عروسی استفاده میشن(مدیونید فکر کنید اسمشو نمیدونم)
آهنگ
کار کردن با اون سازه که نه اسمشو میدونم و نه کلاسش رو رفتم و الکی تو اتاقمه
نظریه بسیار بسیار کم طرفدار:مدرسه خیلی خوبه،همه چیزش خوبه،یکی از بهترین مکان های دنیاست.
ببینید برای مثال شما به یکی میگید وای فلانی تو چقدر زشتی
برای شما اینطوریه که خب گفتم زشته دیگه و تموم میشه
اما اون بنده خدا از خودش متنفر میشه،فکر میکنه زشته،ساعت ها فکرش مشغول میشه و... .
روز چهارم:
کتاب
آرایشگاه(برای اینکه خالی نباشه)
فوتباللل،ذوق هام سر گل های ایتالیاااا