eitaa logo
تالار اسرار(مخفیگاه‌باسیلیسک)
304 دنبال‌کننده
647 عکس
588 ویدیو
2 فایل
_ محتوای اینجا؟ رندوم ترین تالار اسراری که توی ایتا میتونی پیدا کنی! نامنام؟ https://daigo.ir/secret/51602522701 عمارت ریدلمون؛ منبع پاترهدا؛ @Dark_Academia15 جواب ناشناساتون؛ @Dark_Academia16 مشخصا کپی نه!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
تالار اسرار؟! رندومترین محتواهای ایتا
اولین تقدیمی(مینی تقدیمی🤏) تالار اسرار؛ این پیام رو فور میزنید و ادرس محل زندگیتون رو میندازین توی این نامه ✉️ تا من بهتون یه دعوتنامه بدم و بگم کجا دعوت شدید. ♤ظرفیت ۱۵ تاست. ♤عضو باشید. ♤تقدیمی فقط برای چنلهاست و بعد تکمیل ظرفیت تقدیمی رو میزارم. اگه نامه باز نشد اینجا منم؛ { @Nish_Riddle } اینجام تالار اسراره { @namnam2 }
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
من که میدونم یه نفر میخواد همه چنل های ایتا رو نیست و نابود کنه و میتونم ثابت کنم:
جدی میگم اگه مشکلی داری میتونی بیای پیوی. نه اینکه سر هیچ و پوچ ملت رو گزارش کنی.
هدایت شده از ‌˒ 𝖦ᥲ𝗅ᥲ𝗑𝗒
پلوتو یه خاطره قدیمی دوباره میاد تو ذهنت
هدایت شده از ‌˒ 𝖦ᥲ𝗅ᥲ𝗑𝗒
ژوپیتر امشب یه حـ ـس خاص میاد سراغت ( سعی کن نادیدش نگیری )
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از فورنده/عمارت ریدل؛
تمومش می‌کردی... شاید با مرگت حالت بهتر می‌شد. کم برای زندگیت نجنگیده بودی! حتی وقتی مادر و پدرت توی جنگ با ارتش دامبلدور مردن و تورو به سرپرستی گرفتن سعی کردی قوی بمونی! اما اونقدر خانواده ناتنیت ازارت داده بودن که خودت رو با کتابای درسی و امتحانات هاگوارتز خفه کردی. ولی اینجام ازاد نبودی!... همیشه یه عده بچه‌ی حسود پیداشون می‌شد که برات قلدری می‌کردن و بخاطر نمراتت که ازشون بیشتر بود اذیتت می‌کردن. اما همونجا هم تلاش کردی که قوی بمونی!... اره کتک خوردی تونستی یکمم اونارو بزنی و از حق خودت دفاع کنی ولی دربرابر نفرتی که کل هاگوارتز نسبت بهت داشتن چیزی تغییر نمی‌کرد... تورو نفرین شده می‌دونستن... فکر می‌کردن چون تنها بازمونده‌ای یعنی نفرین شدی. شایعه پشت سرت ساخته بودن که هرکس با تو بگرده میمیره... البته چندان هم اشتباه نبود، اول پدر و مادرت، بعد بهترین دوستت، بعد یکی از خواهر های ناتنیت(که مادر و پدر ناتنیت تورو مقصر مرگش می‌دونستن). بعد اینها باز هم تلاش کردی قوی بمونی... تلاش کردی که جلوی همه اونها رو بگیری ولی اومدن توی خوابهات. دیگه خوابیدنم بهت ارامش نمی‌داد! توی خواب از زن و مردی می‌دیدی که بخاطر بودن توی خانوادشون خجالت می‌کشن. خواهر و برادری رو دیدی که تورو آشغال می‌نامیدن... دانش اموزایی که تورو نفرین شده صدا می‌کردن. بعد باز هم دووم اوردی... اما بیماری های مداوم از بی‌خوابی و کم خوری غذا(به دلیل سوءتغذیه) سراغت اومدن... کم‌کم داشتی خودتو می‌باختی که بازم شروع شد... قلبت رو به پسری باختی که ازت متنفر بود... و تورو طوری جلوی کل هاگوارتز تحقیر کرد که حتی پروفسورهام ازت متنفر شدن. اره می‌خواستی تمومش کنی... شاید پایان دادن به زندگیت اونقدرام بد نبود... پاتو لبه بی‌حصار رصدخونه گذاشتی و به ماه چشم دوختی. به اشکات اجازه روون شدن دادی: _ حداقل اینطوری راحت میشم... قدم دیگه‌ای جلوتر رفتی که صدایی تورو از جا پروند: _ فکرشم نکن که خودت رو پرت کنی پایین ا/ت! وحشت زده برگشتی تا ببینی کی این وقت شب روی رصدخونست که تام ریدل از سایه ها بیرون میاد و سمتت قدم برمی‌داره: _ همین‌قدر راحت؟ می‌خوای به بقیه چیزی رو بدی که می‌خوان؟ اینکه بمیری؟ با پرخاش جواب دادی: _ تو جای من نبودی که تمام این دردهارو بکشی ریدل. گورت رو گم کن. تام نزدیک تر اومد: _ فقط وقتی میرم که توهم همراهم بیای. تو عصبی عقب تر رفتی: _ زنده موندنم برای تو چه سودی داره؟! میخوام خودم رو بکشم و تمومش کنم. چرا داری مزاحمم میشی؟ تام دندون‌قروچه‌ای به حرکتت لبه رصدخونه کرد: _ بیا اینطرف ا/ت... واقعا می‌خوای تمومش کنی؟ چرا ازشون بابت تمام بلاهایی که به سرت اوردن انتقام نمی‌گیری؟! تو که باز اشکات سرازیر شده بودن اخم کردی: _ انتقام؟ فکر نمی‌کنم اونقدر قوی باشم که تا اون روز تحمل کنم! از دقتی به این دنیای کوفتی اومدم همین بوده... دیگه نمی‌کشم! حالا تو گورتو گم کن تا منم به کارم برسم. اولین بار بود که برق غم رو توی چشمای تام ریدل، پسر سرد و خشک هاگوارتز می‌دیدی. چی باعث شده بود همچین ادم سرد و ترسناکی دلش برای تو به رحم اومده باشه؟ چرا باید برای زنده موندنت التماست می‌کرد؟ تام جلو اومد و تو عقب‌تر رفتی و می‌خواستی خودتو پرت کنی پایین که دست محکم تام دور مچ دستت و دست دیگش دور شکمت حلقه شد و تورو که تقلا می‌کردی عقب کشید: _ نه.. قرار نیست تو خودتو بکشی... نه حالا که قلب مزخرف من بدون ارادم داره برای یکی دیگه می‌تپه. کمکت می‌کنم که انتقامتو بگیری... کاری می‌کنم همه عالم جلوت زانو بزنن ولی همچین بلایی سر خودت نیار... انقدر بزدلانه تمومش نکن... می‌تونم کاری کنم همه اونایی که توی این سالها ازارت دادن تقاص پس بدن، تمام اونایی که تحقیرت کردن شکنجه کنم و کاری کنم کل جامعه جادوگری ازت اطاعت کنن. فقط کافیه بهم بگی توهم همین رو میخوای... تو منو میخوای... 𝕵𝖔𝖎𝖓: @Dark_Academia15