eitaa logo
نانوشته ها
14 دنبال‌کننده
24 عکس
4 ویدیو
1 فایل
اصالت با مبارزه است... نانوشته‌ها در بله: ble.im/naneveshteha انتقادی پیشنهادی بود در خدمتم: @ali_abkar
مشاهده در ایتا
دانلود
از کافه نرفتن، رستوران نرفتن، بنزین نزدن، بانک نرفتن، لباس نخریدن، اسنپ نگرفتن و خلاصه همه خرج نکردن‌هایش نوشته اما یک کلمه ننوشته «کار نمی کنم». هیچ حرفی از تعطیلی کسب و کارش نزده. هیچ چیزی درباره سرِ کار نرفتن نگفته. چرا؟ واضح است. در زندگی او اساساً «کار» و «تولید ارزش» جایی ندارد. او و رفقایش اصلاً کار نمی‌کنند که بخواهند اعتصاب کنند یا نکنند. تهش می‌توانند از بخوربخورشان کم و زیاد کنند. همین. این بخوربخورها هم یا به خرج جیبِ ددی است و یا حاصل مشغولیت به شبه‌شغل‌های بی‌معنایی که بود و نبودشان فرقی به حال مردم معمولی جامعه ندارد. روتینِ زندگی‌اش را نگاه کنید. همه زندگی‌اش مصرف است. همه زندگی‌اش بخور بخواب است. همه زندگی‌اش خرج کردن است. و خب این اعتصابِ سه روزه، احتمالا نزدیک‌ترین تجربه او و رفقایش به زیست آدم‌های معمولی خواهد بود. مجبور خواهند بود چندروز هم مثل مردم معمولی زندگی کنند. همان‌ها که پول کافه و رستوران رفتن ندارند و هرروز و هرشب در حال تحریم اجباری کافه‌ها و رستوران‌ها هستند. آن‌ها که اسنپ نگرفتن برایشان یک اتفاق نادر و ویژه نیست، روزمره‌شان با مترو و بی‌آر‌تی می‌گذرد. آن‌ها که خرید لباس برایشان یک روتین هفتگی نیست، سالی یکبار شب عید لباس می‌خرند. آن‌ها که بیش از آنکه بخرند و بخورند، تولید می‌کنند و ارزش می‌آفرینند. آن‌ها که بزرگترین اعتصاب‌شان، نخوردن و نخریدن نیست، کار نکردن است. حالا طنز تلخ ماجرا اینجاست که شکم‌سیرهای بی‌خاصیتی که با «کار» بیگانه‌اند و شکم‌شان از پول دلالی پدران‌شان پر شده، حالا دادخواه اعتراضات فرودستان در آبان ۹۸ شده‌اند. تنها برندگانِ ایده‌های وحشیانه نئولیبرالی، حالا برای بازندگان آن ایده‌های ترسناک دارند عزاداری می‌کنند. موقعیت مضحک و عجیبی است. قاتل بر مزار قربانی‌اش به گریه نشسته. 🆔 @naneveshteha
در روز اعتصاب سراسری‌شان، مثل زامبی‌ها به بازار حمله کردند تا مغازه‌ها را ببندند، توی اینستاگرام و توئیتر کسبه را تهدید کردند که اگر تعطیل نکنید فلان و بهمان می‌کنیم، به سمت مغازه‌ها سنگ زدند تا کسبه از ترس کرکره‌ها را پایین بکشند. حالا سوال این است که چرا این جماعت در فقره اعتصاب کارشان به خشونت و تهدید کشیده؟ چرا کسبه را تهدید می‌کنند؟ چرا بدون اعمال زور نمی‌توانند اعتراضات شب را به اعتصابات روز پیوند بزنند؟ چرا انقلابی‌های جنبش شکم‌سیرها برای اختلال در زندگی روزمره راهی جز خشونت ندارند؟ قبلاً در یادداشت «انقلاب در شیفت شب» پاسخ این سوالات را توضیح داده‌‌ام. فرصت داشتید بخوانید. 🆔 @naneveshteha
کار انقلاب زنانه‌شان به کودک‌کشی هم رسید...
ورود به فاز خشونتِ مسلحانه و عملیات‌های تروریستی کور یک معنای مشخص دارد؛ اتاق عملیاتِ شورشِ نوکیسه‌ها - برخلافِ توهماتِ پیاده‌نظام‌هایش - دنبال انقلاب نیست، ناامنی می‌خواهد. از براندازیِ ساختار سیاسیِ موجود ناامید شده، دنبال تضعیف آن است. تضعیف از طریقِ حاکم ساختنِ حکومت ترس در خیابان. نشانه این شیفت از انقلاب به تضعیف چیست؟ واضح است. الگوی انقلابِ موفق یک بار در ایران تجربه شده و اعضای اتاق‌ عملیاتِ غائله نوکیسه‌ها هم حتماً آن الگو را مطالعه کرده‌اند. کافی است انقلاب ۵۷ را مهندسی معکوس کنند تا بدانند برای پیروز شدنِ انقلاب چه راهبردی جواب می‌دهد و چه راهبردی نه. یکی از کلیدهای مهم پیروزی نهضت خمینی در انقلاب ۵۷، فاصله گرفتن از مشی مسلحانه گروه‌های چپ و اتخاذ راهبردِ «اعتراض میدانی مسالمت‌آمیز» بود. مرزگذاری با مسلحین و سرمایه‌گذاری روی توده‌های مردم. این ایده در انقلاب ۵۷ جواب داد. بعد از پیروزی انقلاب هم تا سال ۶۰ گروه‌های رادیکال زیادی را داریم که با کنش مسلحانه اگرچه مشغولیتی امنیتی برای تضعیف نظام ساختند اما همزمان گور خود را هم کندند. امروز هم اتاق عملیات عملاً از گزینه «انقلاب» عبور کرده که دارد به نزاع مسلحانه روی می‌آورد چون تجربه تاریخی در ایران نشان می‌دهد کنش مسلحانه تسهیل‌گر انقلاب نیست، دست‌اندازِ انقلاب است. انقلاب برای اعضای اتاق عملیات منتفی شده و حالا همه تلاش‌ها فقط برای این است که بتوانند بیشترین ضربه را بزنند، زمین سوخته بسازند و با بر هم زدنِ تعادل امنیتی، حکومت را ضعیف کنند. به امید چه؟ به امید آنکه بعد از تضعیف، شاید امتیازی بگیرند و یا پایِ میز مذاکره و چانه‌زنی کارت‌های بیشتری برای بازی داشته باشند. این وسط بدبخت‌تر از همه آن‌هایی هستند که هنوز در توهمِ «فردای براندازی» سیر می‌کنند و خیال می‌کنند پیشگامانِ یک انقلابِ جدید هستند بی‌خبر از آنکه کارفرماهای اصلی و اسپانسرهایشان مسیرِ دیگری را دنبال می‌کنند. این به اصطلاح انقلابی‌های امروز، هیزم‌های آتشی هستند که اتاق عملیات خیال برافروختنش را دارد. از نظر اتاق عملیات، مفید بودنِ این بدبخت‌ها در سوخته شدن‌شان است. 🆔 @naneveshteha
می‌دانید چرا مادرِ کیان توی چشم صدها نفر نگاه می‌کند و با اعتماد به نفس دروغ می‌گوید؟ می‌دانید چرا ده‌ها نشانه‌ی روشن - از ویدئوها و توئیت‌ها و استوری‌های رسانه‌های محلیِ برانداز تا مشاهدات و فکت‌های میدانی - را مثل آب خوردن زیر سوال می‌برد؟ می‌دانید چرا هنگام دروغ گفتن تردید به دل راه نمی‌دهد؟ چون فهمیده که در این مملکت دروغ گفتن هزینه ندارد. پدر مهسا امینی دو ماه قبل با یک دروغ، کشوری را به آشوب کشاند و خون خیلی‌ها را ریخت و الان می‌دانید پدر مهسا کجاست؟ ناهارش را خورده، آروغش را زده، کنج خانه‌اش روی مبل لم داده و دارد چرت بعد از غذایش را می‌زند. نه دادگاهی، نه عدلیه‌ای، نه حساب و کتابی. هیچی. دروغِ بزرگش اندازه یک سر سوزن هم هزینه برایش نداشته. علی دایی، بدون چهار خط فکتِ مشخص، تهمت کشتن دانش‌آموزان را به جمهوری اسلامی زد و هیچوقت هم از ادعایش عقب ننشست. الان می‌دانید علی دایی کجاست؟ احتمالاً دارد حساب و کتاب بیزنس‌هایش را بررسی می‌کند و همزمان به ریش جمهوری اسلامی می‌خندد. حق هم دارد بخندد. هرجای دنیا بود، تا امروز باید پیش ده‌ها نفر اسناد ادعایش را ارائه می‌کرد اما اینجا، در ایران، تا امروز هیچ دادگاهی برای بررسی ادعاهایش برگزار نشده. در این وضعیت که حرف مفت و دروغِ بزرگ، هزینه‌ای برای کسی ندارد، چرا مادر کیان - که اتفاقا نسبت به آشوبگران سمپاتی هم داشته - هوسِ ترند شدن با دروغ بزرگ به سرش نزند؟ وقتی صبح تا شب، تریبون‌دارانِ سیاسی و سلبریتی‌ها مثل آب خوردن دروغ‌پراکنی می‌کنند و هیچکس برای صحت‌سنجی یقه‌شان را نمی‌گیرد، مادر کیان چرا باید از دروغ گفتن ترس داشته باشد؟ تا زمانی که به دروغگو‌ مصونیت بدهیم قصه همین خواهد بود. توی چشم‌مان نگاه خواهند کرد و طلبکارانه سفیدی ماست را منکر خواهند شد. 🆔 @naneveshteha
روسیه را که از جام جهانی بیرون انداختند، اعتماد به نفس پیدا کردند، خیال کردند این بلا را می‌توانند سر ایران هم بیاورند. حسابی هم دست و پا زدند. عرق ریختند. لابی کردند. خرج کردند. و حالا چند روز مانده به جام جهانی حال و روزشان تماشایی است. کارمندانِ ایرانیِ بن سلمان را که چندروز قبل خود قطر ممنوع الورود کرد، این بیچاره‌ها هم آنقدر بزدل‌اند که خودشان داوطلبانه از آمدن به قطر انصراف دادند. همین یک هفته قبل هنوز امید داشتند تیم ملی قطر را نبیند، حالا اما خودشان از پروازِ دوحه جاماندند. می‌بینید بازیِ دنیا را؟ :) 🆔 @naneveshteha
هدایت شده از کف میدون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماه پشت ابر نمی‌ماند| روایت کامل حادثه تروریستی ایذه توسط ماموری که همراه کیان تیر خورد 🔹پیش‌تر مادر کیان تحت القائات رسانه‌های ضدایرانی مدعی شده بود که ماموران حافظ امنیت به آن‌ها تیراندازی کرده‌اند. 🔺کفِ میدون باش🔻 ✅https://eitaa.com/joinchat/44630220C2a1d33dcd9
توی این هیاهو خیلی نمی‌شود توقعِ فکر کردن از طرف مقابل داشت اما کاش این بچه‌هایی که این روزها سرخوشانه توهم انقلاب زده‌اند، شب موقع خواب فقط چند دقیقه به خبر امروز بی‌بی‌سی درباره نفرستادن خبرنگارانش به قطر فکر کنند. از خودشان بپرسند چرا همان‌ها که هرروز آن‌ها را به حضور در خیابان فرامی‌خوانند، از حضور در یک کشور ثالث در نزدیکی ایران هم می‌ترسند؟ چرا همان‌ها که در لندن از انقلاب و خیزش سراسری حرف می‌زنند، جرئت آمدن تا دوحه را هم ندارند؟ چرا هرروز مردم را تشویق به کنش‌های رادیکال و پرهزینه می‌کنند اما خودشان حاضر نیستند هیچ ریسکی برای یاریِ این انقلاب بپذیرند؟ مگر حرف از رسالت رسانه‌ای نمی‌زنند؟ این رسالت‌شان چرا دقیقا وقتی به حضور در دوحه رسید ناگهان ته کشید؟ کاش به این سوالات فکر کنند و از اوهامی که برایشان ساخته‌اند بیرون بیایند. انقلابی در کار نیست، این را صحنه‌گردانانِ این بازی هم خوب می‌دانند. هدف، انقلاب نیست، از بین بردن ثباتِ امنیتی و تبدیل ایران به زمینِ سوخته است. این بیچاره‌ها که در توهم انقلاب شب را به صبح می‌رسانند، هیزم‌هایِ این آتش‌بازی هستند. آینده‌ای که با ویترینِ «فردای آزادی» به این بیچاره‌ها می‌فروشند، در واقع حقه‌ای است برای اینکه آن‌ها با اختیارِ خود و مشتاقانه انتحار را انتخاب کنند. 🆔 @naneveshteha
251.pdf
3.46M
◾ در شماره ۲۵۱ نشریه دانشجویی فتح یادداشتی نوشته‌ام تحت عنوان «آغاز فصل کره‌گیری». گریزی زده‌ام به آغازِ فصل طلایی کره‌گیران آشوب، که کم کم دارد از زیر پتو پیدایشان می‌شود. فرصت داشتید بخوانید. 🆔 @naneveshteha
◾ بازگشت به روز صفر ◽ این‌ها که پای جسم بی‌جان در خیابان هلهله می‌کنند، از مریخ نیامدند. این‌ها که روسری در آتش می‌سوزانند، عکسِ قاسم سلیمانی را پاره می‌کنند، برای خشونت و ترور دست می‌زنند، پرچم رنگین‌کمانی دست می‌گیرند و در خیابان به زن حامله هم رحم نمی‌کنند، موجودات فضایی نیستند. همان‌هایی هستند که ما در تمام این سال‌ها اسم‌شان را گذاشتیم هموطن و عشقِ یک طرفه‌ی بیهوده‌ای نثارشان کردیم تا خدایی نکرده زبانم لال دوقطبی نساخته باشیم. ◽در تمام این سال‌ها فقرا را چپاول کردند و با مانور تجمل خودشان را شهریار ایران جا زدند و ما به سکوت محکوم شدیم تا خدایی نکرده به تریج قبای‌شان برنخورد و به قول چرتکه‌اندازانِ حکومتی «سرمایه از کشور خارج نشود». شاید سرمایه از کشور خارج نشد اما در عوض، سرمایه در کلونی‌های محدودی انباشت شد و طبقه‌ای را بوجود آورد که حالا به جای اینکه از این انباشتِ ثروت و سرقت از جیب فقرا شرمسار باشد، طلبکار است. این آشوب، فریاد فقرا و گرسنگان نیست، عربده نوکیسه‌ها و شکم‌سیرهاست. عربده طلبکاریِ بزرگترین بدهکارهاست. ◽ در تمام این سال‌ها دیدنِ رشد و نموِ این عفریته‌های نوکیسه، عینک خاصی لازم نداشت. پروار شدن این طبقه وحشی و مدعی را می‌شد به چشم ‌دید. کنار گوش‌مان با رانت، پول دلالی و خوردن حق فقرا هرروز چاق‌تر از روز قبل شدند. با میانجیِ سرمایه، هم رسانه را تصاحب کردند و هم در قدرتِ سیاسی سهیم شدند و با کمک این دو، برای خودشان «شأن اجتماعی» هم تراشیدند. کم کم، زیست کثیف‌شان را به عنوان زیست معیار به طبقات دیگر تحمیل کردند، از زندگی گندشان رویا ساختند و هر آنکه شبیه آن‌ها زندگی نمی‌کرد و یا نمی‌خواست با ایده‌آل‌های آن‌ها کنار بیاید، تحقیر می‌کردند. ◽ بارها نشان دادند که هیچ حد و مرزی در زندگی ندارند و به هیچ میثاق اجتماعی پایبند نیستند. فقط به یک چیز متعهدند و آن نفعِ فردی است. نقطه اوج این برج عاج‌نشینی، تبختر و بی‌تعهدی، ماجرای سال ۸۸ بود. آنجا که حتیِ رایِ روستایی‌ها و شهرستانی‌ها را همردیف رای خودشان نمی‌دانستند و ایران را در انحصار کلونی‌های خودشان می‌دیدند. انتخاباتی که در آن حاشیه بر مرکز پیروز شود را قبول نداشتند و علیه‌اش شوریدند. دقیقا در همان روزها نشان دادند هیچ حد و مرزی ندارند و کسی که حد و مرز ندارد هرکاری از دستش بر می‌آید. از همان روزها می‌شد دید این جماعت را که ۱۳ سال بعد آرمان علی وردی را دوره کرده‌اند و با وقاحت جلوی دوربین شکنجه‌اش می‌دهند. این‌ها که در سال ۸۸ به مهدکودک هم حمله کردند و ظهر عاشورا به نمازگزاران سنگ و چوب زدند، چرا ۱۳ سال بعد نتوانند خشونت و فاشیسم را در خیابان دوباره به نمایش بگذارند؟ این‌ها که برای تحمیل رای‌ اقلیت بر اکثریت ۶ ماه تمام آشوب کردند، چرا نتوانند ۱۳ سال بعد برای تحمیل و رسمیت‌بخشی به مدل زندگی‌شان آشوب راه بیندازند؟ ◽ همه‌ی این تاریخ پیش چشم ما اتفاق افتاد اما عده‌ای در تمام این سال‌ها اصرار داشتند به ایده‌ی «وحدت به هر قیمت». و خب می‌دانی چیست؟ قیمتِ این وحدت، گاه به اندازه جانِ بهترین جوانان این مملکت تمام می‌شود. وحدت با بی‌خاصیت‌های کاخ‌نشین، ارزش‌آفرینان و زحمت‌کشانِ کوخ‌نشین را غرق در خون می‌کند. زبانمان مو درآورد آنقدر که از عدم امکان وحدتِ ملی با این طبقه گفتیم اما ساده‌دلان آن‌ها را هموطن خواندند و ما را نفرت‌پراکن. و خب این خون‌های ریخته شده در کف خیابان، نتیجه‌ی این وحدتِ ملیِ کشکی است. نتیجه‌ی ندیدنِ تضادهای حل نشدنی است. نتیجه‌ی چشم بستن بر عدم هم‌سرنوشتیِ مرکز و حاشیه. فقرا و اغنیا. پابرهنگان و مرفهان بی‌درد. این روزها دارند کف خیابان خون می‌ریزند و به ریش من و شما می‌خندند. چرا می‌خندند؟ چون می‌دانند پس فردا دوباره با بازیِ «وحدت ملی» و «ترس از فرار سرمایه» همه چیز را فراموش می‌‌کنیم. می‌خندند چون از سکوت‌مان خاطره دارند. ◽ شاید امروز این طبقه در خیابان به دنبال هژمون شدنِ فرهنگ خودش در کل ایران باشد اما نباید فراموش کنیم که آغاز این قصه فرهنگ نبود، اقتصاد بود. روزگاری نه چندان دور، لقمه از دهان فقرا گرفتند و در دهان نوکیسه‌ها گذاشتند و حالا این غائله فریاد همان نوکیسه‌هاست. نقطه آغاز که اقتصاد باشد، نقطه پایان را هم باید در قلمرو اقتصاد جستجو کرد. اگر روزگاری هاشمی و رفقایش با مشروعیت دادن به تبعیض علیه فقرا، طبقه طلبکارِ امروز را شکل دادند و برایشان شأن و احترام اجتماعی تراشیدند، حالا برای بازگشت به نقطه صفر، راهی جز تبعیض مثبت به نفع فقرا نیست. در وضعیت موجود، ایده «برابری» هیچ ربطی به «عدالت» ندارد. برای اجرای عدالت و پایان دادن به عربده‌کشیِ نوکیسه‌ها، باید به نابرابری و تبعیض مثبت به نفع فقرا دامن زد. باید از نوکیسه‌ها گرفت و به زحمت‌کشان داد. هم مال و اموال‌شان را و هم مهمتر از آن، شأن و جایگاه اجتماعی‌شان را. 🆔 @naneveshteha
در خبرها آمده که برخی از سلبریتی‌های دروغ‌پراکن را برای صحت‌سنجیِ حرف‌هایشان به دادسرا احضار کردند. کار خوبی است اما کافی نیست و اگر در همین نقطه متوقف شود، می‌تواند نتیجه منفی هم داشته باشد. چرا؟ این ادعاها پشتِ درهای بسته گفته نشده که حالا پشتِ درهای بسته، راست و دروغ بودنش معلوم شود. آقا یا خانم سلبریتی که جلوی چشم مخاطبان میلیونی به دروغ ادعایی کرده، حتی اگر در دادسرا دروغ بودن حرفش معلوم شود، بیرونِ دادسرا ژست چه‌گوارا خواهد گرفت و جریمه‌ها و مجازات‌های احتمالی را هم با یک «فدایِ سرِ مردم» به نفع خودش مصادره خواهد کرد. اگر ادعا در ملا عام طرح شود و خلاف بودن آن ادعا پشتِ درهای بسته ثابت شود، یعنی راه را برای دروغگوها باز گذاشته‌ایم تا خودشان را گالیله‌هایی معرفی کنند که در محکمه کلیسا ناگزیر از حرف خود عقب نشسته‌اند. وقتی در رسانه حمله می‌کنند پاسخش را هم باید در رسانه بگیرند. وقتی توی چشم مردم نگاه می‌کنند و حرف مفت می‌زنند، اثباتِ مفت بودن حرف‌هایشان هم باید جلوی مردم باشد. باید جلوی همان کسانی که این‌ها را قدیس و مرجع خبری می‌دانند، بی‌حیثیت شوند. پیشنهادم چیست؟ ساده است. برای بالا بردنِ هزینه دروغگویی در کشور، در کنار صحت‌سنجیِ قضایی، صحت‌سنجیِ رسانه‌ای هم راه بیندازیم. چطور؟ تلویزیون اعلام آمادگی کند که حاضر است به تریبون‌دارهای مدعی، آنتنِ زنده بدهد برای گفتن ادله‌ی اثبات حرف‌هایشان. بعد هم به همان اندازه به طرفِ مخالف‌شان فرصتِ دفاع بدهد. در این گفتگوی زنده با محوریتِ شفاف کردن ادله، همه چیز روشن خواهد شد. پوچی و میان‌تهی بودن این‌ها را همه به چشم خواهند دید. دو حالت دارد. یا دعوتِ آنتن زنده را قبول می‌کنند که بی‌حیثیت خواهند شد. آبروی‌شان جلوی چشم ملت خواهد رفت. یاد خواهند گرفت دیگر از روی شکم حرف‌های گنده‌تر از دهانشان نزنند چون اگر بزنند هم حیثیت رسانه‌ای برایشان نخواهد ماند و هم به دنبال این بی‌حیثیتی، دستگاه قضا این بار با پشتوانه اجتماعی آن‌ها را مجازات خواهد کرد. حالت دوم این است که دعوت به آنتن زنده را قبول نمی‌کنند. در این حالت هم، توپ توی زمین آن‌ها خواهد بود. صندلی آن‌ها در میز گفتگوی زنده خالی خواهد بود. دیگر آن کسی که از گفتگو فرار کرده، آن‌ها خواهند بود. این فرارِ آشکار از آنتن زنده، ذهنیت جامعه را برای قبولِ دروغ‌گوییِ آن‌ها فراهم خواهد کرد. جلویِ چشم مخاطبان، دخل‌شان خواهد آمد. پیشنهادم برای شروع؟ هنگامه قاضیانی، پرویز پرستویی، الناز شاکردوست و باقی آن‌هایی که دروغِ بچه‌کشی را طرح کرده‌اند. هنگامه قاضیانی ادعا کرده که حکومت ، ۵۲ کودک را در این دو ماه کشته. بسیار خوب. ۵۲ تا هم نه. خانم قاضیانی بیاید روی آنتنِ زنده ۵ تا از این ۵۲ تا را با سند و مدرک اثبات کند. دعوتش کنید بیاید روی آنتن ادله‌اش را دانه دانه بگوید و جوابش را هم بشنود. چه بیاید چه نیاید، شک نکنید بی‌حیثیت خواهد شد. اگر بیاید، افسانه صداقت، معصومیت و آگاهی اجتماعی‌اش از بین خواهد رفت و اگر نیاید، افسانه منطقی بودن، اهل گفتگو بودن و شجاعتش نابود خواهد شد. اسلحه‌ای که باید با آن جلوی سلبریتی ایستاد همان سلاحی است که توی جیب خودِ آن‌هاست. همه داراییِ سلبریتی، تصویری است که از خودش در رسانه ارائه می‌دهد. اصلا با تکیه بر همان تصویر است که مخاطبان حرف او را قبول می‌کنند. برای شکستن هیمنه سلبریتی و اثبات دروغ‌هایش، باید تصویری که او از خودش ساخته را مخدوش کرد. باید ماسکِ چه‌گوارا و گاندی و مارتین لوترکینگ را از روی صورتِ این پخمه‌ها برداشت تا مخاطبان‌شان با تصویرِ واقعی این‌ها مواجه شوند. می‌خواهید هزینه دروغگوییِ تریبون‌دارها بالا برود؟ در کنارِ دادگاه قضایی، آن‌ها را به دادگاه افکار عمومی هم فرا بخوانید. به آن‌ها تریبون بدهید، از آن‌ها جلوی چشم مردم سند بخواهید، اجازه بدهید خودِ واقعی‌شان را نشان بدهند. بگذارید همه عیار این‌ها را بفهمند. امکانِ آوردن‌شان به پخش زنده را ندارید؟ احساس می‌کنید با آمدن‌شان به تلویزیون به آن‌ها رسمیت داده‌اید؟ اوکی. مشکلی نیست. دادگاه‌هایشان را پخش زنده کنید. با پادشاهانِ عصرِ رسانه، با سلاح رسانه باید جنگید. 🆔 @naneveshteha
امشب، شبِ جشنِ مفعول‌صفت‌هاست. آن‌ها که مفعول بودن جلوی ارباب را قبول کرده‌اند، از آن لذت می‌برند و دوست دارند همه مثل آن‌ها فاتحه عزت‌شان را بخوانند و به پیشگاه ارباب آن‌ها سجده کنند. امشب شب جشن آن‌هایی است که هویت‌شان بردگی است. برده اختیارِ خوشحالی و ناراحتی خودش را ندارد. خوشحالیِ ارباب خوشحالی اوست و غمِ ارباب هم غم او. حاضر است دست در دستِ ارباب، در غمِ جمعیِ مردمِ کشورش قهقهه بزند و پایکوبی کند. در جشنِ پیروزی ارباب، او رقاص و ملیجکِ ماجراست. ما اما در پیروزی و شکست، غم و شادی، سختی و آسانی، خودمان هستیم نه ضمیمه‌ی ارباب‌هایِ ریز و درشت. ما -بازنده یا برنده - رقیبِ ارباب آن‌ها هستیم‌. مفعول‌صفت‌ها ضمیمه‌ی ارباب‌‌شان هستند و ما هویتی مستقل. اگر می‌بازیم خودمان می‌بازیم، بردمان هم برای خودمان است. بعد از شکست دست روی زانو می‌گذاریم و بلند می‌شویم و باز می‌جنگیم. اینجا اصلِ قصه، آزاد و رها جنگیدن است؛ پیروزی و شکست فرع ماجراست. آزاد و رها از بندِ ارباب شکست خوردن، سگش شرف دارد به پیروز شدن در لباس بردگی. بارِ ناراحتی و غمِ «وطن» را کشیدن، سگش شرف دارد به خوشحالی و جشنی که مقدمه‌اش قبولِ خیانت به میهن و «بی‌وطنی» است. وقتی صدای پایکوبیِ برده‌ها در جشنِ پیروزیِ ارباب‌‌شان می‌آید، غمِ آزادانه باختن، پلاک شرافت است، سند افتخار است. 🆔 @naneveshteha
چالش جذابی است. اعتصاب کنند ببینیم بود و نبودشان چقدر برای جامعه لازم و ضروری است؟ ببینیم اگر چندصباحی نباشند چه اتفاق خاصی در کشور میفتد؟ جوری با اعتماد به نفس می‌گویند «اعتصاب می‌کنیم» انگار خودشان هم باورشان شده وجودشان مهم و ضروری است. اعتصاب وقتی اهمیت دارد که اعتصاب‌کننده برای رفع نیازهای جامعه یک عنصر مفید و ضروری باشد و نبودش یک نیاز اساسی مردم را لنگ بگذارد. آتش‌نشان و کارگر و رفتگر و بقال و مکانیکی و نانوا اگر تهدید به اعتصاب کنند، باید حرف‌شان را جدی گرفت چون نبودِ هر کدام از این‌ها، روزمره اکثر مردم را تحت تاثیر قرار می‌دهد و نظم جامعه را مختل می‌کند. آن‌ها ارزش واقعی خلق می‌کنند پس بود و نبودشان مهم است. تهدیدِ اهالی خانه سینما به اعتصاب اما بیشتر کمدی است. ده روز و ده هفته که سهل است، اگر همه‌شان با هم ده ماه اعتصاب کنند باز هم در مملکت آب از آب تکان نخواهد خورد. چرا؟ چون این جماعت هیچ نیاز واقعی از روزمره مردم را برطرف نمی‌کنند، هیچ ارزشی خلق نمی‌کنند و نتیجتا بود و نبودشان در زیست روزمره مردم خیلی تفاوتی ندارد. آنقدر در رسانه برای همدیگر نوشابه باز کردند و از واقعیت زندگی مردم دور بودند که کم کم توهمِ مهم بودن زده‌اند اما در واقعیت علی‌آقا مکانیکی محله ما تاثیر اعتصابش صدبرابر اعتصابِ این‌هاست. چرا؟ چون علی‌آقا لب و دهان نیست. مفید است. هویتش اینستاگرامی نیست، یک روز نباشد کار ملت لنگ اوست و اهالی محل دلتنگش می‌شوند.‌ جماعتی که نه مفید هستند، نه خالق ارزشند و نه به زیست واقعی مردم نزدیک هستند را چه به این گنده‌گویی‌ها؟ بی‌خاصیت‌ها را چه به اعتصاب؟ 🆔 @naneveshteha
از قرار معلوم یک سری از فیلمسازها آنقدر در توهم انقلابِ تخیلی‌شان غرق شدند که این روزها دارند در فیلم‌هایشان، سکانس‌های بازیگران زن را با دو سبک برداشتِ متفاوت ضبط می‌کنند؛ با حجاب و بی‌حجاب. بیچاره‌ها هنوز امیدوارند زمان اکران فیلم‌هایشان، نظام سقوط کرده باشد و سکانس‌های بی‌حجاب در فردای براندازی به کارشان بیاید. اصل خود این ماجرا خیلی مهم نیست چون از این پخمه‌ها جز این هم نمی‌شود انتظار داشت. نکته ظریف ماجرا اما می‌دانید چیست؟ تمامِ تفاوتِ فیلم‌های قبل و بعد از براندازی در نگاه این فیلمسازان، فقط در حجاب داشتن و نداشتنِ بازیگران‌شان است. هیچ چیز دیگری را تغییر نمی‌دهند. سناریوی‌شان برای قبل و بعد از براندازی یکی است، محتوا واحد است و تنها چیزی که متفاوت است، حجاب است. فهمیدید چه شد؟ محتوایی که این فیلمسازان قرار است فردای براندازی بسازند، با محتوایی که الان دارند با حمایت ارشاد و فارابی می‌سازند، فرق خاصی ندارد. فیلمسازانی که از هشتاد سال قبل دارند ایران را یک سیاهیِ تمام‌عیار نشان می‌دهند، ارزش‌های سنتی ایرانی‌ها را تحقیر می‌کنند، به خانواده ایرانی حمله می‌کنند و در فیلمنامه‌هایشان پلشتی و کثافت همه وجود ایرانی‌ها را فراگرفته، قرار نیست فردای براندازی مسیر محتوایشان را عوض کنند. چیزی که عوض خواهد شد فقط حجاب و لباس بازیگرانشان خواهد بود، محتوا همین محتواهای فعلی باقی خواهد ماند. چرا؟ چون مشکل این فیلمسازان با جمهوری اسلامی نیست، مشکل‌شان با جغرافیای فرهنگیِ مستقلی به نام ایران است. مشکل‌شان با داشتن هویت مستقل است. مشکل‌شان بَرده نبودن ایرانی‌هاست. دردشان تن ندادن همه ایرانی‌ها به فرهنگِ هژمون جهانی است. می‌خواهند به زورِ تحقیر و توهین روی پرده سینما، پروژه نیمه‌کاره رضاقلدر را تمام کنند. همه را آنطور که می‌خواهند متحدالشکل کنند. قبل از انقلاب اسلامی کارشان همین بود، بعد از انقلاب هم همین مسیر را رفتند، فردای براندازی هم مسیرشان همین خواهد بود. فقط به مقتضای زمان، لباسِ بازیگران را تغییر می‌دهند و روسری‌شان را پس و پیش می‌کنند. 🆔 @naneveshteha
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷✌️✌️✌️
این دو ماه زیاد برامون «مردم، مردم» کردن. وقتشه که یه کم مردم واقعی رو به رخ‌شون بکشیم :)
چون «زن» هست باید توهین جنسی بشنوه. چون میخواد «زندگی» کنه، فوتبال ببینه، خوشحال باشه و بخنده، باید فحش بخوره. چون میخواد با «آزادی» خودش انتخاب کنه چه پرچمی دست بگیره، باید به عنوان مزدور شناسایی بشه. هرچی بیشتر حرف میزنن، بیشتر خودافشاگری میکنن، بیشتر واقعیتِ «زن، زندگی، آزادی» رو نشون میدن. 🆔 @naneveshteha
این «شکاف نسلی» هم توجیه و بهانه‌ی پرتکراری شده برای تطهیرِ توحش و آشوبِ خیابانی. هرکس هر غلطی خواست در خیابان می‌کند، بعد یک عده بساطِ کاسبیِ جامعه‌شناسانه راه می‌اندازند و با لفاظیِ آکادمیک از جانی، قربانی می‌سازند. قطاری از اصطلاحاتِ شبه‌علمی می‌بافند تا ثابت کنند فاشیست‌ها، تروریست‌ها و هرزه‌هایِ عربده‌کشِ خیابانی، معترضانی صادق و مبارزانی مظلوم هستند که مسئولیت رفتارشان با خودشان نیست. با ژستِ آسیب‌شناسی، وکیل مدافع شیطان می‌شوند. از کسانی که هیچ حد و مرز انسانی در رفتارشان ندارند، سلب مسئولیت می‌کنند. تا از برخورد با این وحشی‌ها می‌گوییم، حرف از «دهه هشتادی بودن» و «شکاف نسلی» می‌زنند و می‌گویند «این‌ها زبان ما را نمی‌فهمند، مشکل ماییم که نمیتوانیم با این‌ها حرف بزنیم». در تمام این دو ماه، این مهملات ورد زبانِ پوپولیست‌هایِ در سودایِ ریاست بوده است. تا زبان به گلایه از توحش باز می‌کنیم، ژستِ عقل‌کل می‌گیرند و همه چیز را به «طغیان دهه هشتادی‌ها» تقلیل می‌دهند. دهه هشتادی هستند؟ به درک! دهه هشتادی بودن دلیل می‌شود به زن حامله حمله کنند و به زور روسری و چادر از سر مردم بکشند؟ دهه هشتادی بودن دلیل می‌شود برای بربریت و دهان‌دریدگی وسط خیابان؟ طرف به اموال مردم ضربه زده، مخالفانش را به زور از مترو و بی‌آر‌تی پیاده کرده، به زن مردم فحش جنسی داده، طلبکار هم هست. چنین جانوری را چون دهه هشتادی است باید تبرئه کنیم؟ «دهه هشتادی هستند، باید درکشان کرد». این جمله بزرگترین توهین به دهه هشتادی‌هاست. دهه هشتادی‌ها باید بهشان بَر بخورد وقتی دارند کنش‌های یک مشت نوکیسه‌ی وحشیِ همیشه طلبکار را به نام همه‌شان می‌زنند. کی گفته همه دهه هشتادی‌ها زندگی‌شان شبیه این شکم‌سیرهاست؟ کی گفته همه دهه هشتادی‌ها مثل این دیوانه‌ها عربده‌کش هستند؟ کی گفته زندگی مزخرفِ این‌ها، زندگی کلِ نوجوان‌های ایرانی است؟ مساله‌‌ی توحشِ خیابانی، مساله‌ی دهه هشتادی بودن و شکاف نسلی و این قصه‌ها نیست. منشا عربده‌کشیِ این‌ها، شکم‌سیری است. از جیبِ پدرانِ رانتی‌شان زیادی مفت خورده‌اند، زیادی لُمبانده‌اند، حالا از فرط شکم‎سیری طلبکار شده‌اند، جفتک می‌اندازند. درد این‌ها شکاف نسلی نیست، گرسنگی هم نیست. دردشان شکم‌سیری است، بی‌دردی است. 🆔 @naneveshteha
سلبریتیِ خوب، کچلِ مو فرفری است. وجود خارجی ندارد. توهم است. دقیقا همان لحظه که به خیال خودتان برای مقابله با سلبریتی‌های «بد»، سلبریتی‌هایِ به قول خودتان «خوب» را باد می‌کنید، دارید به دست خودتان برای آینده‌تان بحران می‌سازید. همین سلبریتی که امروز حرفِ باب طبع شما را می‌زند و شما به خاطر حرف‌هایش بزرگش می‌کنید، فرداروز ممکن است از دنده چپ بلند شود و همه گذشته‌اش را منکر شود. شما بابت حرف‌های دیروزش به او مرجعیت دادید اما این مرجعیت دیگر تا همیشه با او خواهد بود حتی اگر مهمل‌ترین حرف‌ها را بزند. آغاز این بازی با شماست اما پایانش دست شما نیست. به جایِ باد کردن سلبریتی جلوی سلبریتی و دسته‌بندیِ سلبریتی‌ها به «خوب» و «بد»، به اظهارنظرهایِ خارج از تخصص‌شان بی‌اعتنایی کنید. فلان مداح حرف خوبی زده؟ فلان مجری یا بازیگر نظر سیاسیِ باب طبعِ شما را گفته؟ فلان بازیکن فوتبال موضع‌گیری سیاسیِ خوبی داشته؟ به درک! اصلاً مداح و بازیگر و مجری و بازیکن فوتبال چه شانیتی دارند برای اینکه موضع‌شان مهم و دارای ارزش باشد؟ اینجا مساله محتوای موضعی که آن‌ها اتخاذ می‌کنند نیست، مساله ذاتِ مرجعیت دادن به یک شخص برای اظهارنظر در حوزه‌های مختلف است. مساله این است که یک عده فکر می‌کنند الناز شاکردوست و محمدحسین پویانفر تفاوت ویژه‌ای دارند. فکر می‌کنند اولی سلبریتیِ بد است و دومی خوب؛ در حالی که اگر نتیجه مرجعیت یافتن‌شان را دنبال کنیم، خواهیم دید که این دو مثل سیبی هستند که از وسط نصف شده‌اند. عین یکدیگرند. دوقلوهای همزادند. جفت‌شان یک کاری را بلدند اما به واسطه شهرت، حس می‌کنند باید درباره همه چیز حرف بزنند. یک عده هم عامدانه یا از سر سادگی، آن‌ها را پروموت می‌کنند. بعد کم کم خودِ سلبریتی هم حس می‌کند واقعا حرفش مهم است و خب این توهم دیگر ته ندارد. مهم نیست این سلبرتی چه می‌گوید، مهم موضع‌گیری‌هایش نیست. مهم این است که اصلاً چرا باید او حرف بزند؟ با چه متری صلاحیت اظهارنظر دارد؟ چرا باید او را جدی گرفت؟ 🆔 @naneveshteha
آن روزها که به جای دوگانِ «فقر و غنا»، دوگانِ «مذهبی و غیرمذهبی» را فربه می‌کردید، باید فکرِ فتنه مذهبی‌های صورتی را هم می‌کردید. باید هم‌پیالگیِ سکولارها و مومنانِ اسلامِ آمریکایی را می‌دیدید. باید اتحادِ شکم‌سیرهایِ مذهبی و غیرمذهبی علیه پابرهنگان و کوخ‌نشین‌ها را می‌دیدید. این‌ها که امروز با چادر و پوشیه و ریش و عمامه، پیاده‎‌نظام جنبش شکم‌سیرها شده‌اند، همان‌هایی هستند که سال‌ها به خاطر ظاهر مذهبی‌شان، آن‌ها را «خودی» دانستید و بر تقابل‌شان با اصولِ انقلاب چشم بستید. مرفهان بی‌درد هم چادری بودند هم سرلخت، هم ریشو بودند هم کراواتی. شما اما شکم‌بارگانِ چادری و ریشو را به خاطرِ ظاهرشان نادیده گرفتید و حالا شکم‌سیرهایِ چادری و فوکولی، دست در دستِ هم، به روی شما تیغ کشیده‌اند. فراموش کردید که دعوایِ اصلیِ امام در سال ۵۷، نه با شاه، که با یک قرائت خاص از اسلام بود. اسلامی که دلخوش به نماز و روزه و حج و زکات و احکام طهارت بود. اسلامی که حاضر بود با «تنها شاه شیعه جهان» فالوده بخورد تا خدایی نکرده دیوارِ مساجدش ترک بر ندارد. اسلامیِ که با هر ظلم و فسادی «همزیستی مسالمت‌آمیز» می‌کرد، به امیدِ آنکه از پسِ این مدارا، «مُلِئت ظلماً و جوراً» تحقق یابد و امام زمان با شمشیر برّان بیاید. اسلامی که آخوندهایش اگر راه می‌داد کفش شهبانو را هم لیس می‌زدند و این حقارت را هم پای «تقیه» و «قاعده حفظ دماء» و «تقویتِ حاکم شیعه» فاکتور می‌کردند. انقلابِ خمینی، قیامِ اسلام علیه اسلام بود. دوگانی که امام طرح می‌کرد، مذهبی-غیرمذهبی نبود، فقر و غنا بود. در اسلامِ به قرائت خمینی، ظاهرِ احکام در خدمتِ غایتِ احکام هستند. غایتِ دین چیست؟ اقامه قسط. برپایی عدالت. اگر متشرعانِ خوش خط و خال و عافیت‌طلبانِ ظاهرالصلاح، این غایت را لگدکوب کنند، اسلام‌شان را باید به دیوار کوبید. کاری که ما در این ‌سال‌ها نکردیم. غایت را فدای ظواهر کردیم، جیب مستضعفان را خالی کردیم و به مذهبی‌هایِ صورتیِ نیاوران‌نشین باج دادیم. 🆔 @naneveshteha
جوری با اعتماد به نفس از «اراده جمعی مردم» حرف می‌زنند انگار خودشان هم باورشان شده نماینده مردم‌اند. یک مشت بچه دماغویِ شکم‌سیرِ برج عاج‌نشین که با پول ددی شب‌ها توی اندرزگو دور دور می‌کنند و روزشان از ساعت 12 ظهر شروع می‌شود را چه به حرف زدن از مردم؟ اراده جمع کردن رختخواب‌شان را ندارند بعد حرف از اراده جمعی می‌زنند. 🆔 @naneveshteha
دستِ خدا ✌️🇲🇦🇵🇸
روز دانشجوی امسال هم تمام شد و حالا زمان بدی نیست برای طرح چند سوال: به خاطر دارید مسئولان بلندپایه‌ کشور، در روز کارگر، به کارخانه‌ها و کارگاه‌های حاشیه شهر رفته باشند؟ به خاطر دارید یک روز از سال، نماینده اصنافی که مولد ارزش واقعی هستند، جلوی رییس‎‌جمهور یا اعضای کابینه فرصت نطق داشته باشند؟ به خاطر دارید نمایندگان کارگران توانسته باشند شبیه نمایندگان تشکل‌های دانشجویی، جلوی وزیر و وکیل تریبون داشته باشند؟ این چه آپارتایدی است که رییس جمهور و شهردار و وزیر و وکیل فقط برای جواب دادن به دانشجویان، به خط می‌شوند؟ آن هم در روزگاری که با بازاری شدنِ فرایندِ ورود به دانشگاه و تجاری شدنِ مسیر نخبگی، عملاً عمده بدنه دانشگاهی کشور، متعلق به دهک‌های بالای اقتصادی است. امروز عمده دانشجویانِ به اصطلاح نخبه، از مسیرِ پرخرجِ «تجارتِ کنکور» وارد دانشگاه شده‌اند؛ یعنی عملاً در نبردی نابرابر با فرودستان، نخبگی را به لطف جیب پر پول‌شان خریده‌اند. حالا اگر حکومت هم انحصارِ نقد کردن، شنیده شدن و مصونیتِ پس از نقد را فقط به دانشجویان بدهد، یعنی عملاً دارد با زبانِ بی‌زبانی می‌گوید که فقط به یک طبقه اقتصادی خاص پاسخگوست. فقط راضی کردن آن طبقه برایش مهم است. حتی اگر آن طبقه هیچ ارزش واقعی خلق نکند. 🆔 @naneveshteha
محسن شکاری اعدام شد. یک مشت رذل‌تر از او هم توی نوبت اعدام‌اند و به نوبت گورشان را از این عالم گم خواهند کرد. برای من اما جذاب‌ترین خبرِ حکمِ اعدامی که شنیدم، آمدن حکم اعدام قره‌حسنلو بود. همان پزشکی که روح‌الله عجمیان را با همکاری زنِ عفریته‌اش، سلاخی کرد. حالا که خبر حکم اعدام قره‌حسنلو آمده، حسی شبیه همان حسی را دارم که شب مرگ هاشمی رفسنجانی داشتم. آدم معمولا از مرگ رذل‌ترین آدم‌ها هم ناراحت می‌شود اما شب مرگ هاشمی، برای من یک جشن تمام‌عیار بود. چون هاشمی فراتر از یک فرد، استعاره‌ی تمام‌نمایی از استثمار فقرا توسط اشراف و اغنیا بود. هاشمی یک فرد نبود، نامش دریچه‌ای بود به یک تاریخ. تاریخِ سیاهِ عادی‌سازیِ اشرافیت و فاصله طبقاتی. آمدنِ خبرِ حکمِ اعدام قره‌حسنلو هم از همین جنس است. پزشکی با درآمد ماهانه ۱۰۰ میلیون تومان، با اعتماد به نفس و حق به جانب، جانِ یک کارگر روزمزد را می‌گیرد. صحنه شهادتِ شهید عجمیان، یک صحنه قتل عادی نیست، نمادی از یک تصفیه طبقاتی است. نمادی از شورش اغنیا علیه فقراست. یکی از بهترین قاب‌هاست برای دیدنِ هاریِ ناشی از شکم‌سیری. اگر آن قتل یک قتل عادی نبود، پس اعدامِ قاتل هم یک اعدام عادی نیست. بالای دار رفتن قره‌حسنلو، انتقام نمادینِ فرودستان از شکم‌سیرهاست. انتقامِ یک تاریخ ظالمانه است. تاریخِ بالا رفتن از روی دوش فقرا و لگد زدن به صورت آن‌ها از فراز برج‌هایی که با پول فقرا ساخته شده. این حکمِ اعدام، جشن گرفتن دارد. شیرینی پخش کردن دارد. 🆔 @naneveshteha
مگه نمی‌گفتی «کار خودشونه»؟ خب حالا می‌خوان خودشون خودشونو اعدام کنن، تورو سَننه؟ :))