_گفتم : چرا انقدر سختی رو باید تحمل کنم؟!
+گفت : "اِنَ مَعَ العُسرِ یُسرا"
قطعا به دنبال هر سختی آسانیست:)
_گفتم : دیگه خسته شدم ٬ پس کی این آسانی میرسه .
+گفت : "لا تُقنِطو مِن رَحمه الله"
از رحمت من ناامید نشو..!(:🫀✨
#نردبون
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بچه ام رفت...
چاقو چاقو کردن...
زدن به قلبش...
💔🇮🇷🌹
@nardehbun
22.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من هم توی قتل شهید شریکم! اما دستگیرم نمیکنن!!
پیشنهاد میکنم حتما ببینین و روش فکر کنین ...
#شایدتلنگر
https://eitaa.com/nardehbun
با همدیگه نشسته بودند و داشتند تلویزیون تماشا میکردند.
زهرا گفت: خب چرا همش مردها باید شهید بشن؟
محمد گفت: خب الان دلت میخواد تو شهید بشی و من بشم همسر شهید؟
گفت: نه من میگم باید هر دوتامون باهم شهید بشیم .
مدت زیادی نگذشت که خبر رسید زهرا و محمد توی هواپیمای اوکراین باهم دیگه شهید شدن:)
#قصهایناست
@nardehbun•••
19.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من میدونم دلتو شکستن من میدونم ب واسطه حرف و عملشون تو رو اذیت میکنن
:)
#بهوقتاو
#استوری
@nardehbun
https://harfeto.timefriend.net/16820832572943
تهدید، تمجید، تقدیر، انتقاد، پیشنهاد
حرفی، سخنی ...
خلاصه هرچی هست اینجا به صورت ناشناس بهمون بگو😉😁
نردبون|ɴᴀʀᴅᴇʜʙᴜɴ
https://harfeto.timefriend.net/16820832572943 تهدید، تمجید، تقدیر، انتقاد، پیشنهاد حرفی، سخنی ... خ
تحقیر و تکبیر و تصویر و ترقیق و ترصیع و تمرین و تجوید و تصمیم و تکریم و تحریر هم هستن😁
خلاصه هرچی بر وزن تفعیل باشه..
پ. ن : مثلا خیلی عربی بلدم جون خودم😐🚶♀
نردبون|ɴᴀʀᴅᴇʜʙᴜɴ
تحقیر و تکبیر و تصویر و ترقیق و ترصیع و تمرین و تجوید و تصمیم و تکریم و تحریر هم هستن😁 خلاصه هرچی بر
بله با تشکر از استاد ارجمند و گرامی 🙏🏻😶
«به نام او»
پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
میخواستیم بریم پارک مادر و کودک و کلاسمون رو اونجا برگزار کنیم. پیام دادن که یک دست لباس اضافی هم برداریم برای آب بازی که...
دست بارون درد نکنه خودش زحمت کشید هممون رو لیچ آب کرد قبل رسیدن به پارک و هوا هم طعم پاییزی به خودش گرفت.
وارد پارک شدیم و از اونجایی که یه عده آدم خسته رو وسط امتحانها برده بودن توی هوای آزاد زد به سرمون و تا جایی که شد از فرصت استفاده کردیم؛ از مسابقه دو گرفته تا تاب بازی و دیگه ادامشم بهتره نگم براتون.
آخرشم نشستیم به خوردن خوراکی هامون که هوا دیگه خیلی سرد شد و قیافههامون تبدیل به اسکیموها شد :/
دیگه وقت برگشت شده بود و تصمیم گرفتیم هممون با یک ماشین برگردیم و اینجوری شد که هفت نفری باهم راه افتادیم به سمت #نیلوفرانه...
پ.ن: چند هفته ای بخاطر امتحانها دیگه کلاس نداریم پس برای ادامه خاطرات کلاس منتظرمون باش؛)