باید اضافه کنم به این لیست یه سری چیزا رو.
- مرطوب کننده و بالم لب رو همیشه تو کیفت داشته باش
- به جای ضدآفتاب رنگی از بیرنگش استفاده کن
- یه دفتر داشته باش برای تراوشای ذهنیت
- ناخنات رو مرتب نگه دار اگه مانیکور نمیری
- خواب کافی حلال ۸۰ درصد امراضه
- قند مصنوعی باعث پف و ورم بدنت میشه.
- توت خشک و جایگزین قند کن و تو کیفت داشته باش.
- رو بالشتیت رو هر دو روز یه بار بشور
- سعی کن هر سه ماه یه بار پیش مشاور بری [ نه هر مشاوری ]
- کیفیت غذای تو نشوندهنده علاقه تو به خودته
- بیموالات نباش
اصلاً انگار خدا برامون ساخته که از همون اول پروسه " بزرگسالی " پیِ همهچی و به تنمون بمالیم.
انگار که باید حتماً این مسئله تجربه کردن همزمان چندتا تراژدی باشه برامون.
چاره هم فقط صبره. اینکه تو دست به سینه و منفعلانه به هجمههایی که دارن با سرعت نور سمتت میآن نگاه کنی و فقط صبر فقط صبر فقط صبر
احساس میکنم برای دختر بودن زیادی شکنندهم
حتی دلم نمیخواد پسر هم باشم. شاید میخوام یه گیاه فاقد احساسات باشم.
نظارهگر، فتوسنتزکننده.
شایدم یه زیتونپرورده فاقد احساسات و عواطف انسانی
نرگِث
با لبخند گشااااد شاتر و زدم. خیلی گشاد. مهر / صفر سه
سر ضبط ویدئو روز چهاردهم حتی فرصت گریه کردن هم نداشتم. حتی سر تنظیمش هم یه چیزی پشت پلکم سنگینی میکرد.
ما با هم صحبتامون و کردیم میرزا رضا.
میخوام عین چهار ماه پیش سد راه شم و قدِ ویدئو روز چهاردهم حتی پیشآمدهای قبلترش گریه کنم.
تراپی واقعاً خوبه قبولش دارم. امّا تا حالا صفر تا صد اتاقت رو تمیز کردی؟ بعد یه دوش، نوشتن احساست تو دفتر و اتو کردن لباسات و آماده کردن کتابات و به صورت پیوسته انجامش دادی؟
راستش و بخوای دیگه منم تو تیم رهاش کن برو ام. فکر کن ساعات قابل توجهی رو صرف چیزی کنی که ۴۰ درصد احتمال حل شدن داشته باشه و حتی دیگه حل شدنش هم برات بشه قوز بالا قوز.
همیشه که قرار نیست همهچی حل شه، گاهاً باید یه سری چیزا [ منحل ] شه تا آرامش برات ملموس باشه.
نرگِث
راستش و بخوای دیگه منم تو تیم رهاش کن برو ام. فکر کن ساعات قابل توجهی رو صرف چیزی کنی که ۴۰ درصد احت
" گاهی اوقات یکسری چیزها از هم میپاشن تا بقیه چیزها بتونن کنار هم قرار داده بشن. "
- مرلین مونرو
هنوزم معتقدم که آدمای رندوم و اتّفاقی امنترینان
همون خانمی که تو میز روبهروییِ کافه تنهاست و تو هم متقابلاً تنهایی.
بعد میآد میپرسه که تنهایی و تو میگی آره و بعد سر یه میز میشینید و اون از تو عکس میگیره، تو از اون.
بعدم شماره هم دیگه رو سیو میکنید تا اگه یه روزی باز هم خواستید تنها برید کافه باهم برید.
یه نقطهایم هست میرسی میبینی از اون نقطهای که همهچیت پابلیک بود میرسی به جایی که عه سبحانالله هيچکس هیچی ازت نمیدونه و اگه یه شب افتادی مردی فقط خانوادتن که میفهمن.
نرگِث
یه نقطهایم هست میرسی میبینی از اون نقطهای که همهچیت پابلیک بود میرسی به جایی که عه سبحانالله
حتی متاسفانه میرسی به یه نقطه که همزمان که داری از گریه به خودت میپیچی بلند میشی اتاقت و تمیز میکنی و یه شات قهوه و به عشق همون ماسک مو جدیده میری حموم و گریه رو استپ میزنی تا فروپاشی روانی بعدی.