اولین رویاروییام با آیین لطمهزنی به پنج سالگیام بازمیگردد، در روضهی همسایهی عربمان. زنان، گیسو پریشان کرده، با ضربآهنگی موزون بر صورت میکوبیدند. تا به امروز، هرگز خود را درگیر این آیین ندیده بودم. با این حال، امروز، دستهایم بیاختیار بر صورتم فرود آمدند.
حسین، غمت با مردان چه کرده که چون زنان میگریند، و با زنان چه که صورت خود را میخراشند؟
حسین، بر آن سراشیبی چه گذشت؟
حسین، با تو چه کردند؟
یادداشت دوّم | نرگس قدسی
عاشورای ۱۴۴۷
برای دفاع کردن از حق طبیعی و انسانی خودمون که با بقیه رودربایستی نداریم.
بوس و شببخیر
آنگاه که اندوه بر من چیره میشود، اندامم بیاختیار به سوی نظافت میرود؛ گویی نظافت، فاصلهایست میان من و غم.
امروز، خانهمان بیش از همیشه برق میزند.
- نرگس
تیر چهارصد و چهار
رشته جملاتی هستند که برایم آشنا و ملموساند، قطعاتی پراکنده از پاراگرافهایی که خودم پشت سر هم چیدم.
اکنون تنها از دور به آنها مینگرم؛ گویی آن جملاتی که در پسشان چشمهای متورم و اشکهای پنهان نهفته بود، دیگر به من تعلق ندارند.
این جملات، به همان میزان شخصیاند که روح هر انسان خاص است.
دوست دارم بر پیشانی آدمها حک کنم: رایحهی دلخواه، دوست دلخواه، تفریح دلخواه و سبک ارتباطیاش را ژانر زندگی خود قرار ندهید و این ویژگیها را در زندگی خود مکرراً کپیپیست نکنید
شب بخیر
ساعت یازده و هجده شامگاه - نرگس